پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در ادامه نوشت: آیت الله محمد مومن به یاد می آورد: حضرت امام در شانزدهمین روز بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی که درسهای حوزه شروع شد، تدریس خود را در مسجد سلماسی شروع کردند. امام اظهار خوف کردند که «نکند طلبهها خداینکرده به عنوان تعیین مرجع، به برخی از بزرگان توهین و جسارت کنند. نکند در روز قیامت، زبان شما از اینجا تا نجف کشیده شده و زیر پای مردم افتاده باشد و مردم از روی آن عبور کنند؛ به جرم اینکه خداینکرده بدگویی عالِمی را که در نجف است، کردهاید. شما در جلساتتان که میروید، نکند نسبت به نجف بدگویی کنید؛ یا دیگری پیدا شود که بدگویی قم را بکند». ایشان تعبیر میفرمود: «شما نگو: نجف، لا! او هم بگوید: قم، لا! چرا که هر دو لا میشوید!»
بعد در صحبتهایشان شمهای از شرح حال مرحوم آقای حاج شیخ و مرحوم آقای بروجردی را ذکر کردند. به سابقه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در مقام تأسیس حوزه قم اشاره کردند و کیفیت کار مرحوم آقای بروجردی را ذکر نمودند و فرمودند: «نسبت به مرحوم آقای بروجردی، نسبت به مرحوم حاج شیخ به ترتیب زمان بگویم که...» البته احتمال دارد که این دو مطلب را حضرت امام در دو جلسه عنوان کرده باشند ولی به طور حتم در همان جلسه درس بعد از ارتحال مرحوم آیتالله بروجردی فرمودند: «وقتی آقاسیدابوالحسن اصفهانی به رحمت خدا رفتند، در اوایل امر که مرحوم آقای بروجردی به قم مشرف شده بودند و مرجعیت ایشان مطرح بود، به ایشان گفتیم: شما قدری در قم بمانید، تا پایههای مرجعیت تثبیت شود؛ بعد از آن به مشهد تشریف ببرید. ایشان فرمودند: من امتحان کردهام که اگر کاری را خداوند نخواهد که انجام شود، بسا که هزار وسیله و مقدمه آن را بشر انجام دهد؛ اما چون مشیت خدا بر عدم تحقق آن تعلق گرفته است، مقدمه هزار و یکم را آدمیفراموش میکند و آن امر، طبعاً محقق نمیشود. ولی اگر خداوند بخواهد که آن کار انجام شود، تمام مقدمات و علل و اسباب آن را جور میکند».
بعد حضرت امام افزودند: «مرحوم آقای بروجردی با همه ریاست و قدرت و شوکتی که داشتند، رفتند و همه چیز در مورد ایشان تمام شد. چیزی برای ایشان باقی نماند مگر آنکه کاری را برای خدا کرده باشد و من شهادت میدهم که آقای بروجردی برای خدا کار کردند.»
در نخستین روزی هم که حضرت امام برای تدریس به مسجد اعظم تشریف آوردند، ابتدا فاتحهای سر قبر مرحوم آقای بروجردی خواندند و بعد به محفل درس آمدند. در آن ایام در بالای قبر مرحوم آقای بروجردی عکسی از اواخر عمر ایشان نصب بود که ایشان به لحاظ ابتلا به ثقل سامعه، دستشان را به پشت گوششان گذاشته بودند تا صحبت طرف مقابلشان را بشنوند و در همان حال از ایشان عکسی برداشته شده بود. عکس بزرگ دیگری هم تقریباً در ابعادِ ۱۲۰×۸۰ در آنجا نصب بود که مربوط به صحنه تشییع جنازه ایشان بود.
وقتی امام بر منبر تدریس تکیه زدند، قبل از شروع درس ابتدا قدری نصیحت فرمودند و بعد این مسئله را مطرح کردند: «من الان که اینجا آمدم، سه منظره را شاهد بودم و برایم بسیار تکاندهنده بود. منظره اول، عکس مرحوم آقای بروجردی در زمان حیاتشان بود که در اوج قدرت و شوکت ایشان برداشته شده بود که تمام ایران و حتی خارج از ایران، زیر فرمان ایشان بود. حتی شاه ایران از ایشان وحشت داشت. قدری پایینتر منظره مربوط به تشییع جنازه ایشان بود که مردم در کمال ناراحتی و عزا در مصیبت ایشان بر سر و روی خود میزدند. قدری پایینتر هم قبر آن مرحوم بود که ایشان در آرامگاه خود خوابیدهاند و همه چیز تمام شده است و چیزی از ایشان باقی نمیماند، مگر کاری که برای خدا کرده باشد.»
منبع: خاطرات آیت الله محمد مومن؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی