کد خبر: ۷۷۰۰۹۹
تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۵

معنای تاریخی کاخ ورسای

کاخ ورسای در اوایل قرن هفدهم، در سال‌های سلطنت لویی سیزدهم ساخته شد، اما لویی چهاردهم بود که آن را توسعه داد و از عمارتی کوچک به مجموعه‌ای از کاخ‌های باشکوه تبدیل و سال ۱۶۶۴ در چنین روزی افتتاحش کرد.
معنای تاریخی کاخ ورسای
آفتاب‌‌نیوز :

«اشتفان تسوایگ می‌نویسد: «اراده لویی چهاردهم چنین حکم کرده بود که برای نشان‌دادن اعتمادبه‌نفسش و به خاطر تمایلش به خدایگان شدن چنین بارگاه عظیمی ساخته شود. او که مستبدی مصمم و انسانی قدرت‌طلب بود، اراده خود را با موفقیت به کشور ورشکسته فرانسه تحمیل کرد.»

این کاخ که اکنون در ۲۰ کیلومتری غرب پاریس و در مالکیت جمهوری فرانسه قرار دارد، از زمان لویی چهاردهم اقامتگاه رسمی خاندان سلطنتی فرانسه بود. زندگی در چنین جایی به شکافی که میان خاندان سلطنتی و مردم عادی فرانسه وجود داشت دامن زد و سال‌به‌سال فاصله میان آنان را بیشتر کرد. لویی چهاردهم باور داشت و به صراحت می‌گفت: «دولت آنجاست که من هستم. جایی که من زندگی می‌کنم مرکز فرانسه (و دنیا) است.»

برای عینیت‌بخشیدن به این باورش بود که به ورسای رفت. «او شهر اقامتگاه خود را ترک و تاکید می‌کند که پادشاه فرانسه نیاز به شهر، اهالی شهر و به سایر شهروندان که می‌توانند سنگری برای حفظ قدرت او باشند، ندارد. کافی است که دستش را دراز کند و فرمان دهد تا باتلاق‌ها و شنزارها تبدیل به جنگل، باغ، آب‌نماها و چشمه‌ها و نهایتا تبدیل به زیباترین قصر جهان شوند. از این نقطه فلکی به بعد که اراده آهنینش آن را انتخاب کرده، دیگر آفتاب در کشور او غروب نخواهد کرد. ورسای بنا شده تا به فرانسه گفته شود که ملت هیچ و پادشاه همه‌ چیز است.»

شاه و همه نزدیکانش، از ملکه گرفته تا ولیعهد به جای زندگی در پایتخت، به جایی امن‌تر و آرام‌تر رفتند و عملا خودشان را از اتباع‌شان جدا کردند. گاهی برای برخی تفریحات - مثل تماشای اپرا - به پاریس می‌رفتند، اما از زمان اقامت در ورسای به بعد، تقریبا همه مراودات خانواده سلطنتی فرانسه به حلقه کوچک اطرافیان‌شان محدود می‌شد و حتی بسیاری از اشراف کشور هم شرایط ورود به این حلقه کوچک را نداشتند. از زمان لویی پانزدهم، اعضای خاندان سلطنتی می‌دانستند که فرانسه‌ای وجود دارد و مردمی هم در آن زندگی می‌کنند، اما نمی‌فهمیدند معنای کشور و مردم چیست.

«چهره ظاهری ورسای دست‌نخورده باقی ماند ولی اهمیت آن تغییر کرد. هنوز اونیفرم‌های مجلل سه یا چهار هزار خدمتکار در راهروها و حیاط‌های کوچک و بزرگ قصر به چشم می‌خورند، هنوز بیش از دو هزار اسب در اصطبل‌ها نگهداری می‌شوند، هنوز تشریفات و آداب و رسوم در مجالس رقص‌ و ضیافت‌ها و بالماسکه‌ها رعایت می‌شوند، هنوز هم گاردها در راهروهای قصر و در تالار آیینه و اتاق‌های طلاکوب به نگهبانی مشغولند و بانوان با لباس‌های ابریشمی و زربافت‌شان رفت‌وآمد می‌کنند و هنوز هم این دربار معروف‌ترین، متمدن‌ترین و از نظر فکری روشن‌ترین دربار اروپای آن روز است. اما آن چه تا دیروز حاکی از وجود قدرت مطلقه بود، اکنون به پوچی و بی‌روحی تبدیل شده و قصر را به صورت محلی بی‌مصرف و بیهوده درآورده است. شاه ضعیف است و اطرافیان او مشتی مقام‌پرست و چاپلوس و تهی‌مغز هستند که فقط به لذت‌جویی و خوشگذرانی فکر می‌کنند و به جای این که چیز تازه‌ای خلق کنند، زالووار به مکیدن آنچه از قبل باقی مانده است، مشغول هستند.»

عمرشان به تفریح و دسیسه ضد یکدیگر می‌رفت و اعتنایی به آن چه در فرانسه می‌گذشت و تغییر و تحولاتی که در دل جامعه شکل می‌گرفت، نداشتند. این‌چنین بود که ورسای، برای مردم فرانسه - که سال به سال با مشکلات بیشتری مواجه می‌شدند - به نماد اشرافیت و تبعیض و فساد تبدیل شد.»

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین