زن جوان در را باز کرد اما لحظاتی بعد ناگهان دو مرد قوی هیکل و مسلح در حالی که ماسک بهصورت داشتند وارد خانه شده و در برخوردی خشن با ضرب و شتم اهالی خانه دست و پای آنها را بستند و پس از جست و جوی اتاقها حدود یک میلیارد تومان پول و طلا و لباس و اموال با ارزش خانه را سرقت کرده و متواری شدند.
گزارش این سرقت مسلحانه روز 2 اسفند سال گذشته از سوی زن صاحبخانه به پلیس اعلام شد و بلافاصله کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی پایتخت راهی محل شده و تحقیقات را ادامه دادند.
سرقت 40 دقیقهای
زن صاحبخانه در تحقیقات گفت: من تصویربردار و مستندساز هستم و همسرم نیز نمایشگاه خودرو دارد. شوهرم برای کار یک روزه به ترکیه رفته بود و روز حادثه من و دختر عمهام، به همراه بچههایمان و خدمتکارم خانه بودیم.
او ادامه داد: ساعت حدود 11 بود که زنگ در را زدند، از آنجایی که خرید اینترنتی کرده بودم، وقتی مرد جوان گفت پیک هستم، با تصور اینکه بستههای سفارشی را برایم آوردهاند، خدمتکارم در را باز کرد. من چون دو روز قبل از این ماجرا بینی و فکام را عمل جراحی کرده بودم داخل اتاق در حال تعویض پانسمان صورتم بودم. ناگهان سر و صدایی شنیدم اما تصور کردم که بچهها در حال بازی هستند. اما وقتی در اتاق را باز کردم ناگهان مرد ناشناسی به طرفم حمله کرد و دستش را روی دهانم گذاشت بعد مرا با زور داخل اتاق انداخت. با اینکه عمل کرده بودم و نمیتوانستم خوب نفس بکشم دهانم را با چسب بست. بعد هم بقیه بچهها و خدمتکار و دختر عمهام را هم با همین شیوه کتک زدند و دست و پا و دهانمان را بستند برایم عجیب بود که سارقان به خانه ما آشنایی داشتند و فقط اتاق همسرم را جستوجو کردند و بعد از 40 دقیقه هم رفتند. در حالی که داشتم خفه میشدم دختر 5 سالهام با دستان کوچکش به سختی دهانم را باز کرد و بعد هم با ناخنگیری که در کیفم بود دستانم را باز کردیم. با عجله به سمت در خانه رفتم اما متوجه شدم سارقان در را از پشت با سیم جاروبرقی به در دیگری بستهاند. دوباره بچهام با کلی زحمت موفق شد سیم را باز کند و ما آزاد شدیم. سارقان حدود یک میلیارد تومان سرقت کردهاند. به غیر از سرقت آنها پسر کوچکم را هم کتک زده و باعث شدهاند بچهام دچار مشکلات جسمی و روحی شود.
ردپای خانم منشی در سرقت
با شکایت زن جوان تحقیقات برای دستگیری سارقان ادامه یافت و در بررسیهای صورت گرفته و بازبینی دوربینهای مداربسته فیلم این سرقت 40 دقیقهای و تصویر سارقان بهدست آمد.
در ادامه کارآگاهان دریافتند زن جوان یکی از اتاقهای خانهاش را به مزون لباس تبدیل کرده و گاهی مشتریهایش که اغلب آشنا هستند به خانه او میروند. با بررسی هویت این افراد مشخص شد در این میان منشی یک پزشک متخصص اطفال که زن جوان فرزندانش را نزد او میبرده روز قبل از حادثه برای بازدید از مزون به خانه این زن رفته است.
بنابراین اسم این خانم منشی نیز در لیست مظنونان قرار گرفت و در ادامه مشخص شد، وی نامزدی به نام محسن دارد. با بهدست آمدن تصویر محسن و تطبیق چهره او با سارقان نقاب دار، معلوم شد که محسن یکی از سارقان است.
سرهنگ مرتضی نثاری، معاون جرایم جنایی پلیس آگاهی پایتخت به «ایران» گفت: با گزارش سرقت مسلحانه کارآگاهان اداره یکم پلیس پایتخت تحقیقات را آغاز و در بررسیها مشخص شد سه متهم با همدستی دختر جوانی، اقدام به تشکیل باند کرده و به بهانه پیک موتوری، وارد خانه شده و پس از بستن دست و پا و دهان ساکنان خانه و حبس آنها در یکی از اتاقها نقشه سرقت را اجرا کردهاند. در ادامه منشی 25 ساله نیز بازداشت شد. متهمان در بررسیها به جرم خود اعتراف کردند و برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی قرار گرفتند و اموال مسروقه نیز از آنان کشف شد.
گفتوگو با سردسته باند
محسن، 30 ساله، دارای مدرک دیپلم و سردسته باند سرقت مسلحانه است. پسر جوانی که مدعی است به خاطر رسیدن به دختر مورد علاقهاش و تهیه هزینه ازدواج سرقت خشن را رقم زده است.
چه شد که این خانه را برای سرقت انتخاب کردید؟
نامزدم؛ منشی دکتر اطفالی بود که صاحب این خانه بچههایش را به آنجا میبرد. از طریق او در جریان آدرس خانه و موارد دیگر قرار گرفتیم.
چرا میخواستی سرقت کنی؟
میخواستم با نامزدم که در واقع خواهر زن برادرم بود ازدواج کنم. اما پولی برای ازدواج و تشکیل خانواده نداشتم. گفتم بهترین راه سرقت است. البته او مخالف بود. ولی راضیاش کردم و گفتم بین بیماران دکتر کدامشان از همه پولدارتر است که او مشخصات این خانواده را به من داد. بعد هم روز قبل از حادثه برای اینکه اوضاع را بررسی کنیم، نامزدم به بهانه خرید لباس به خانه آنها رفت.
سرقت را چه ساعتی انجام دادید؟
8 صبح از خانهمان در جنوب تهران راهی پاسداران شدیم و حدود ساعت 9 و نیم مقابل خانه آنها بودیم. آنقدر ترس و وحشت داشتیم که تا ساعت 11 هیچ اقدامی نکردیم و درنهایت دل را به دریا زده و زنگ خانه را زدیم، خودم را پیک معرفی کردم و وارد ساختمان شدیم. زنگ واحد طبقه پنجم را که زدیم خدمتکار در را باز کرد. اسلحه دست بهزاد بود و من جلوی دهان پرستار را گرفتم و پس از بستن دست و پا و دهانش او را به داخل یکی از اتاقها بردیم. بعد هم صاحبخانه و میهمانش و سه کودکی را که در خانه بودند داخل اتاق لباسها حبس کردیم و سرقت را انجام دادیم.
بعد از سرقت چه کردید؟
به طلافروشی رفتیم و طلاها را 150 میلیون تومان فروختیم. دوستم حامد با اینکه اسلحه را از برادرش گرفته بود و برایمان موتورسیکلت هم جور کرده بود و نقش زاغزن را هم داشت اما هیچ سهمی دریافت نکرد، او میگفت این کار را رفاقتی و به خاطر دوستیمان انجام میدهد. فقط 5 میلیون تومان آن هم به درخواست من گرفت. اما با بهزاد که همکار سابقم بود پولها را نصف کردیم. البته او هم بعداً همه پولها و وسایل سرقتی را به من برگرداند.
فکر میکردی بازداشت شوی؟
اصلاً. چون سابقهدار نبودم حتی یک درصد هم احتمال نمیدادم که دستگیر شوم.
شغلت چیست؟
الان که بیکارم، اما فروشنده هایپر مارکت بودم.