این دوستان متوجه این نکته نیستند که در نظام با اقتدار ولایی، همه امور کلیدی در نتیجه تعیین راهبردهای کلان نظام سیاسی رخ میدهد. نه در روابط بینالملل، نه در داستان هستهای، نه اتخاذ استراتژیهای کلان اقتصادی، نه در جنگ و صلح، نه در امور فرهنگی و دکترینهای اجتماعی، در امور دینی و فرهنگی و هنری، در تقابلهای ورزشی و دهها موضوع مهم دیگر، این نهاد دولت نیست که تصمیمگیر است.
به سرنوشت و نوع تعامل روسای جمهور در ایران که بنگریم درمییابیم که به غلط یا درست، ساختار مناسبات و روابط معیوب، برهم زننده اعتماد و ثبات در روابط عمودی در هرم قدرت در ایران است. این اشکال مهم حتما و در نقطهای باید اصلاح شود.
پس وقتی از بانیان وضع موجود حرف میزنیم باید متوجه این نکته باشیم که وقتی دولتی تنها در بهترین حالت ممکن بر ۲۰ تا ۲۵ درصد ساحت قدرت نفوذ دارد، از کدام بانیان سخن میگوییم؟ در ثانی؛ مگر دولتها در انتخاب و انتصابات مدیران خود مبسوط الید بوده و هستند؟ در همین دولت آقای رییسی، مگر ایشان و وزرایشان، بدون اخذ استعلامهای امنیتی و اخلاقی و تخصصی و اداری میتوانند به دلخواه هر مدیری را منصوب کنند؟ این امر در مقایسه با دولت فعلی شکلی معنادارتر هم پیدا میکند. مثلا در دولت خاتمی و روحانی، حق انتخابها محدودتر بود. اما دولت رییسی و احمدینژاد دست بازتری هم داشتند، چون هم دولت احمدینژاد و هم دولت رییسی موید به حمایت همه ارکان نظام است. قدرت و اراده تعامل و همکاری بیشتر هم هست.
اما دولتهای خاتمی و روحانی بالطبع از این دست حمایتها برخوردار نبودند؛ لذا بیشتر مدیران در این دولتها یا فاقد شناسنامه سیاسی بودند، یا تعدادی باد به پرچم و صرفا مشتاقان خدمت به میز! بوده یا اساسا از نظر سیاسی موافق و همراه دولتهای فوق نبودهاند. بخش مهمی از آن دولتمردان که یا مذبذب و چندچهره بودهاند، یا اصیل بوده و اصولگرا به دولت شما انتقال یافتهاند. پس استفاده از کلیدواژه بانیان وضع موجود تنها یک فرافکنی است، چون همه آنها در وضعیتی که از نظر شما نابسامان است، دست داشتهاند.
از سوی دیگر هم دولت احمدینژاد که موید به خوابهای عارفانه و هالههای مقدس! و معجزه هزاره سوم بود و در نماز جمعه و جماعت و منابر مذهبی و حکومتی ایدهآل تصور میشد، اولین ضربه به ساحت نظام را وارد کرد. با طرح همین شعارهای عوامگرایانه اینکه میخواهم با مافیا برخورد کنم، در جیبم اسامی مفسدین را یدک میکشم، مدیریت جهانی را سامان میدهم ... نتیجه آن گنده... شد غارت میلیاردها دلار درآمد نفتی، ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، بحران اقتصادی گسترده، قدرناشناسی وی از مراجع و نهادهای حاکمیتی و البته تبدیل به دولت انحرافی. بدترین جفای وی به رهبری نظام بود. آنجا که ایشان را وادار کرد برای نجات کشور دست به انتخابی سخت بزند که خواننده را منظور حاصل است.
جناب رییسی!
حال این شمایید و راهی نو. هر کسی که به شما توصیه کرده که از تعبیر بانیان وضع موجود استفاده کنید، اگر منظورش اثرگذاری بر افکار عمومی و فرافکنی به وقت شدائد بوده، تاکتیک بدی را توصیه نکرده، اما اگر منظورش استراتژی اصلی ذهنی و عینی شما و دولتتان بوده، بلاشک فریبتان داده است. چرا؟
به دو دلیل ساده. آنچه امروز در کشور شاهدیم، حاصل کار من و ما یا این دولت و آن دولت نیست. وضعیت امروز اگر خوب یا بد است، حاصل کار همه ارکان نظام و انقلاب در تمامی سطوح است. همه قوای سهگانه و نهادهای انقلابی و نیروهای پیدا و پنهان مسوولیت آن را برعهده دارند. شما خود از ابتدای انقلاب در این کشور سمت داشتهاید. اگر وضع امروز بد و فاجعهبار است، سهم شما در این میان چه اندازه بوده است؟
اگر وضع امروز اینقدر فاجعهبار است، چه تضمینی میدهید آینده ایران در فردا بدتر از امروز نباشد؟ آنچه امروز از آن سخن میگوییم، میراثی است که در ابتدا توسط امام و سپس مقام رهبری هدایت و راهبری و ریلگذاری شده است؟ این بانیان وضع موجود شامل حال آنها نیز میشود؟