محققان موسسه علوم اعصاب "UMH-CSIC" در یک مطالعه پیشگامانه، یک رویکرد غیرتهاجمی نوآورانه برای تصویربرداری فعالیت میکروگلیا و آستروسیت در ماده خاکستری مغز با استفاده از روش "تصویربرداری پخش وزنی"(dw-MRI) در نظر گرفتهاند که بنا بر به بیانیه مطبوعاتی این موسسه، این توسعه ممکن است در مقابله با بیماریهای آلزایمر و سایر اشکال زوال عقل، پارکینسون و اماس کاربرد داشته باشد.
به گزارش آیای، میکروگلیا(Microglia) یا "ریزپیبانها" یاختههایی کوچک و غیرعصبی و میانبافتی با منشأ میانپوستی هستند که بخشی از ساختار حمایتی دستگاه عصبی مرکزی را تشکیل میدهند. میکروگلیا ۵ تا ۲۰ درصد کل جمعیت سلولهای گلیایی را تشکیل میدهند. این سلولها اولین جمعیت از سلولهای دستگاه عصبی مرکزی هستند که در مقابل آسیبها، عفونتها و واکنشهای التهابی مغزی نظیر بیماری آلزایمر، اماس، انسفالوپاتی و بیماریهای پریونی پاسخگو هستند.
آستروسیت(astrocyte) یا آستروگلیا یا اختریاخته نیز یاختهای گلیایی(پیبانی) و ستارهشکل است که تغذیه و حفاظت یاختههای عصبی را بر عهده دارد. آستروسیتها بیشترین نوع سلولهای گلیا هستند. آستروسیت یعنی سلول ستارهای و این نام به درستی شکل این سلول را توصیف میکند. آستروسیتها از اندازه بزرگی برخوردارند و نورونها را تغذیه کرده و از آنها حمایت میکنند و به همراه میکروگلیاها مواد زائد درون مغز را از بین میبرند و در نهایت به صورت مواد شیمیایی از مایع احاطهکننده نورونها حفاظت میکنند.
تصویربرداری پخش وزنی یا تصویربرداری بر وزن انتشار یا تصویرگیری دیفیوژن(Diffusion Weighted Imaging) یا به اختصار "DW-MRI" نوعی روش تصویرگیری MRI است.
اولین سیگنال از این نوع MRI
دکتر "سیلویا دسانتیس" و دکتر "سانتیاگو کانالز" هر دو از موسسه علوم اعصاب UMH-CSIC میگویند: این اولین بار است که نشان داده شده که سیگنال این نوع از MRI میتواند فعال شدن میکروگلیا و آستروسیت را با ردپای خاصی برای هر جمعیت سلولی تشخیص دهد.
استاندارد طلایی قبلی برای تصویربرداری التهاب مغز در داخل بدن، "توموگرافی انتشار پوزیترون"(PET) بود. با این حال، تعمیم این فرآیند دشوار و با قرار گرفتن در معرض پرتوهای خطرناک یونیزه همراه بود. بنابراین برای استفاده در جمعیتهای آسیبپذیر مناسب نبود.
از سوی دیگر، این روش تصویربرداری جدید دارای توانایی منحصر به فردی برای تصویربرداری از ریزساختار مغز در داخل بدن، آن هم به صورت غیرتهاجمی و با وضوح بالا با ثبت حرکت تصادفی مولکولها در مغز است.
این رویکرد جدید در گروهی از انسانهای سالم با وضوح بالا آزمایش شد. محققان میگویند: ارتباط قابل توجه با الگوهای تراکم میکروگلیا در مغز انسان از سودمندی این روش برای تولید بیومارکرهای گلیا قابل اعتماد پشتیبانی میکند. ما معتقدیم که با استفاده از این تکنیک، جنبههای مربوط به ریزساختار بافت در طول التهاب، به صورت غیرتهاجمی میتواند تأثیر فوقالعادهای بر درک ما از پاتوفیزیولوژی بسیاری از شرایط مغز داشته باشد و میتواند شیوههای تشخیصی فعلی و استراتژیهای نظارت بر درمان بیماریهای عصبی را تغییر دهد.
همچنین مشخص شده است که این تکنیک برای تشخیص التهاب با و بدون تخریب عصبی، حساس و اختصاصی است تا بتوان هر دو شرایط را از هم متمایز کرد. همچنین تمایز قائل شدن بین ویژگیهای التهاب و میلینزدا شدن مالتیپل اسکلروزیس را ممکن میسازد.
بیماری میلینزدا(Demyelinating disease) به هر بیماری در دستگاه عصبی گفته میشود که در آن غلاف میلین یاختههای عصبی آسیب میبیند. این آسیب، رسانایی پیامها را در اعصاب متأثر، مختل میکند. کاهش توانایی رسانش نیز خود موجب ضعف در احساس، حرکت، شناخت، یا دیگر کارکردهای وابسته به اعصاب تحت تأثیر بیماری میشود.
محققان برای اعتبارسنجی این مدل از یک الگوی التهابی ایجاد شده در موشها و همچنین یک الگوی تثبیتشده میلینزدا سازی استفاده کردند تا نشان دهند که نشانگرهای زیستی توسعهیافته، منعکس کننده تغییرات بافتی که اغلب در اختلالات مغزی یافت میشود، هستند.
این روش جدید ممکن است انقلابی در درمان بیماریهای عصبی ایجاد کند.
این مطالعه در مجله Science Advances منتشر شده است.