متن کامل این روایت به شرح زیر است:
نماز مَیّت تمام شده و به مانند دیگر مراسمهای مشابه، اصحاب عزا کمی دورتر از پیکر به صف ایستادهاند. آقا هم میروند سراغشان برای تسلیت به نزدیکان آن مرحوم. «آرزویمان این است که سایه پدریِ شما روی سر همه ما باشد. ما فرزندان شما هستیم!» پسر مرحوم دعایی است که جلو آمده و اظهار ارادت میکند؛ هر چند در غیاب پدر، غم و اشک بر ذهن و روان و چهرهاش سایه انداخته، اما با همه اینها روبهروی آقا ایستاده و دارد از تمایل قلبی خود و سایر اطرافیان مرحوم به رهبر انقلاب میگوید: «[به]جز درِ این منزل [هم]جایی نمیرویم.»
واکنش آقا نشان میدهد که این محبت قلبی، دوجانبه است و متقابل: «همینجور است. ما هم نسبت به شما همین احساس را داریم.» پیکر را عصر دوشنبه، ساعتی قبل از اذان مغرب، آورده بودند تا نماز آن مرحوم توسط خود آقا اقامه شود؛ پیچیده در کتیبهای مشکی مزین به زیارت عاشورا و عرض ارادتی به آستان حضرت سیدالشهدا (ع) و حضرت اباالفضلالعباس (ع). آقا جلوتر از همه، مقابل پیکر میایستند به نماز و پشتسرشان هم سه ردیف آقا و خانم صف میبندند؛ اطرافیان و نزدیکان مرحوم هستند و طبیعی است که لابهلای ادای عبارات نماز یکی دو مرتبهای هم بغضی بشکند و گریه و اشکی را هم روانه صورت کند.
همه اینها، اما نظم و ترتیب نماز را به هم نمیزند. بعد از نماز هم اطرافیان و نزدیکان مرحوم به صف میایستند و آقا هم میروند برای تسلیت. لابهلای ناراحتی و غم و بعضاً گریه چند نفر، آقا به مانند همیشه با لحنی که رنگی از انذار و هشدار دارد، تأکید میکنند که این جداشدنها رسم دنیاست؛ انگار که مخاطب این حرف همه باشند، نه فقط خانواده مرحوم: «دنیا همین است. تعجبی ندارد. همه از هم جدا میشوند.»
پیشتر در برنامههایی این چنین و در تسلای نزدیکانی که عزیز از دست داده بودند هم شبیه به همین عبارات را از ایشان شنیده و خوانده بودم. حجم اندوه و غم هیچ وقت باعث نشده که سنت لایتغیر الهی به حاشیه رانده شود. همه جا باید متذکر به سنت الهی شد. مرگ همان قدر سنت حضرت حق است که زندگی و حیات: «هر کسی از این مرحله زندگیِ این نشئه به نشئه بعد عبور خواهد کرد -همه عبور میکنند: من، شما، دیگران، همه؛ جوان، پیر- نوع عبور کردن مهم است ... بالاخره از این مرحله و از این نشئه باید عبور کرد.» ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ حالا هم دوباره منطق همان است و نگاه هم همان و جهانبینی هم همان: «دنیا همین است. تعجبی ندارد. همه از هم جدا میشوند.»
انگار که تذکر و ذکر سنت الهی و یاد خدا، فضا را کمی تلطیف کرده باشد. در چنین فضایی است که پسر مرحوم دعایی جلو میآید و عرض ارادتی میکند و جملات و عباراتی بر زبان میراند که در سطرهای ابتدایی متن شرحش رفت. ادامه گفتگو را هم آقا در دست میگیرند خطاب به ده دوازده نفر از آقایان و تعداد کمتری از خانمهایی که عقبتر ایستادهاند. فضای سنگین غم و عزا، قدری تخفیف یافته است. خطاب آقا هم خانوادگی و صمیمانهتر شده است. همین هم باعث میشود که ناخودآگاه، جمعیت راهی باز کند تا خانمها هم بیایند جلوتر. صدای آقا خطاب به نزدیکان آن مرحوم جاری میشود توی فضا: «شما ... [نسبت]خانواده آقای دعایی با ما در بودن و نبودن ایشان تفاوتی ندارد. از دوستان ما هستید و به همه شما علاقه دارم.»
انگار که یاد نیک آن مرحوم دارد از ذهن همه میگذرد. آقا هم بعد از تأمل و مکثی کوتاه ادامه میدهند: «آقای دعایی هم حیف بود!» ادامه ماجرا هم تسلی به چند خانم چادری انتهای صف است. آقا به سمتشان میروند و مورد خطابشان قرار میدهند: «از قول من به خانم والده هم تسلیت بگویید.» چیزی به مغرب و پر کشیدن صدای اذان در آسمان نیمه ابری پایتخت نمانده است. مرد سادهزیستِ رسانه و فرهنگ و سیاست در ابتدای راهِ سفر ابدی خود قرار گرفته است؛ مردی که شبیه هیچکس نبود جز خودش؛ از سادهزیستیاش گرفته که تا همین اواخر هم با پیکان سواری سفید این طرف و آن طرف میرفت تا سلامت نفس و زندگی که کسی را نمیتوان یافت که منکرش باشد.
روی همین حساب هم هر قدر کلمات و واژهها و عبارات پیام تسلیت رهبر انقلاب را بالا و پایین میکنم، فرد دیگری را به جز خود مرحوم سیدمحمود دعایی درخور این عبارات نمییابم: «ایشان برخوردار از صفات نیک و پسندیدهای بودند: صفا و سلامت نفس، فروتنی و سادهزیستی، پاکدستی و قناعت، ارادت عمیق و راسخ به امام بزرگوار و انقلاب و پایداری و وفا در دوستی و رفاقت. گذشته ایشان در عراق و ایران در دوران مبارزات هم فصل مُشبِع دیگری است که موجب رحمت و مغفرت الهی است انشاءالله. از خداوند متعال تفضلاتش را برای آن مرحوم مسئلت میکنم.»