مریم جعفری حصارلو*- «موقعیت مهدی» فیلمی رئالیستی ودر ژانرجنگی دفاع مقدس است و اساسا به وضعیت زندگی شخصیت مهدی باکری میپردازد. فیلم شش پرده داستانی دارد که عبارتند از:یک قبضه کولت کمری، پلیور آبی، آخرین تماس، من باکری نیستم، موقعیت مهدی، لباسهای خیس.
روایت فیلم؛ دو خط داستان زندگی مهدی باکری به صورت موازی در خانه و در میدان جنگ به تصویر کشیده است. به نظر میرسد تصویرگر زندگی شخصی و ارتباطات مهدی باکری با همسر و خانواده اش اولویت اصلی فیلم است. ازآنجا که اولین پرده یک قبضه کولت کمری، اگرچه به ظاهر مرتبط با دفاع مقدس است؛ اما در واقع پرده اول بحث خواستگاری و مهریه همسر مهدی باکری است که یک قبضه کولت کمری بوده، در پرده دوم با زندگی برادرمهدی یعنی حمید آشنا میشویم که یک کودک نوزاد دارد و همسرش برایش یک پولیور آبی میبافد و دقیقا حمید با همان پولیور توسط مهدی به جبهه میرود و در جبهه هم معاون مهدی باکری میشود برای حضور در جبهه باید توبه نامه داشته باشد؛ چراکه از نیروهای تربیت دیده پیش از انقلاب اسلامی است. در پرده سوم آخرین تماس با اصرار برادرش مهدی به جبهه میرود و مهدی قبل از عملیات به همه بسیجیان جان برکف این آگاهی را میدهد که در این عملیات بازگشتی نداریم یا با پیروزی بر میگردیم و یا دیگر بر نمیگردیم به خانه، اگر نمیخواهید در این عملیات شرکت نکنید وکنار بایستید. حمید تلاش میکند با همسرش تماس بگیرد و برای آخرین بار خداحافظی کند؛ اما موفق نمیشود. زیرا همسر حمید بچه خردسالشان را به پزشک میبرد و همزمان که از خانه خارج میشود، حمید تلاش برای تماس گرفتن را آغاز میکند. حمید در آنجا با همان پولیور آبی هم به شهادت میرسد. اما مهدی باکری؛ پیکر شهدا را یکسان میبیند و بین برادرش و دیگران تفاوتی قائل نمیشود و به این مناسبت اجازه نمیدهد تا پایان عملیات پیکر مطهر شهدا و برادرش را به عقب برگردانند و، چون خاک ایران از سوی نیروی بعثی عراق تصرف شده پیکر شهدا و حمید باکری در بین شهدای آن عملیات در کنار یک رودخانه باقی میماند و چشمها خیره میماند تا شاید پیکر شهدا زیر آب نرود. اما آب این رود پرجوش و خروش کارون.. بالا میآید و پیکر شهدا مفقود میشود.
حال مهدی به خانه باز گشته و روحانی محل از رشادت بسیجیان در مسجد محل میگوید و زهرا خواهر مهدی و حمید از زبان روحانی متوجه میشوند که مهدی اجازه به عقب بردن پیکر برادر شهیدشان را نداده و این اولین مخالفت قلبی خانواده با رفتار و کردار مهدی باکری است که چرا مهدی اجازه نداده تا پیکر به خانه بازگردد و در بهشت زهرا دفن شود.
پرده چهارم با نام «من مهدی باکری نیستم» مقایسه بسیجی جوان به نام خسرو و مهدی باکری است. خسرو دوست صمیمی اش را در عملیات از دست داده و میخواهد پیکر دوست شهیدش را به پشت جبهه برساند؛ بنابراین پیکر را به دوش میکشد. اما مهدی باکری با اینکه سردار و فرمانده عملیات است؛ هیچ تفاوتی بین پیکر برادرش و دیگر شهدا قائل نمیشود. این اپیزود به دیدگاه مهدی باکری و عدم تفاوت قائل شدن بین شهدا اشاره دارد.
پرده پنج «موقعیت مهدی» است. شروع پرده در شهر اهواز در فروردین ۶۳ میگذرد. از کنار رودخانه کارون و یا به اصطلاح «لب کارون» آغاز میشود. مهدی باکری و صفیه همسرش؛ همچنین برادرش حمید و همسرش فاطمه در کنار رود کارون فالوده میخورند و شوخی میکنند. این خاطره در ذهن مهدی میگذرد؛ پس از شهادت برادرش، وقتی مهدی به پیکر بی جان برادرش در آب رودخانه که معلق مانده مینگرد و مترصد فرصتی است تا پیکر را به خانه برگرداند. حال مهدی با دست خالی به خانه بازگشته و خواهرش -زهرا -از او شکایت دارد که چرا بدون پیکر برادرش به خانه بازگشته. مهدی همسرش را به مراسم میبرد و خودش در مقابل پارچه نویسی شهدای عملیات قرار میگیرد. پارچه نویسهایی که تمام دیوار را پر کرده و تا بلندای دیوار ادامه دارد. یک بار دیگر موقعیت مهدی در مقابل شهدا و از زاویه بالا تصویر میشود.
اپیزود آخر «لباسهای خیس» نامیده میشود. جریان عملیات بدر در سال ۱۳۶۳ که موقعیت مهدی باکری بین به عقب بازگشتن و ادامه عملیات مانده را نشان میدهد. از طرفی میخواهد تا عملیات به نحو احسن انجام شود؛ از طرفی کمبود نیروی انسانی دارد و بیسیمچی به او دستور عقب گرد را میدهد؛ اما مهدی باکری به عقب باز نمیگردد و تلاش میکند تا با نیروهایش مقاومت کند. نیروهای باوفایش کنارش میمانند، ولی میخواهندتا فرمانده –مهدی باکری- به عقب بازگردد تا زنده بماند. او را سوار یک قایق که زخمیها نیز در آن قایق هستند؛ میکنند تا به عقب برگردد. اما مهدی باکری تمامی کارتهای خود را پاره میکند و در آب روخانه میریزد و از قایق پیاده میشود و به میدان باز میگردد.
در نیزارها مهدی با پشت جبهه و دوستانش صحبت میکند و تلاش میکند با دوستی که دارد، نیروی کمکی به میدان بیاورد؛ اما نتیجه نمیدهد. پس به نیروهایش اجازه بازگشت میدهد؛ اما خودش تنها میخواهد مقاومت کند. اما نیروهای وفادارش میماند و به عقب بر نمیگردند تا به مقام شهادت برسند. چند نفر و مهدی باکری در خط مقدم زنده مانده اند و از خاکمان دفاع میکنند. مهدی باکری زخمی میشود؛ همین چند نفر یاران باوفا، مهدی باکری را در قایق زخمیها میگذارند و تصمیم میگیرند به عقب باز گردند. اما قایق توسط تیراندازی نیروهای بعثی عراق منفجر میشود و همگی به درجه رفیع شهادت نائل میشوند. آخرین تصویر، تصویر پیکر مهدی باکری در اعماق آبها است که موقعیت فیزیکی مهدی باکری را نشان میدهد.
در نتیجه میتوان گفت، فیلم موقعیت مهدی به تصویرسازی عملکرد و جایگاه فکری، روحی و ذهنی مهدی باکری پرداخته است. این بار جایگاه وی را در خانواده اش بررسی میکند و در پایان به خط مقدم جبهه میرسد. او که بچه دار نمیشود، او که پیکر برادرش را به خانه نمیبرد، او و پارچه نویسهای شهادت بسیجیان و او در خط مقدم در مواجهه با کمبود نیرو و امکانات؟! فیلم به لحاظ ساختاری و ریتم دارای ویژگیهای خاصی است. یکی از مهمترین ویژگیهای این فیلم استفاده از زبان ترکی، زبان مادری مهدی باکری که باعث نوعی از مستند انگاری داستان زندگی این فرمانده میشود و دوم بخشی از جلسهای که مهدی باکری پیش از عملیات بابرخی از فرماندهان دیگر سپاه داشته و عملا مخالف عقب گرد و بازگشت نیروها است و معتقد است همه فرماندهان باید مثل او از ابتدا به سربازان بگویند که راه برگشت نیست و یا به شهادت نائل میشویم و یا پیروز میدان خواهیم بود. این دیدگاه در بخشی از فیلم به صورت مستند از زندگی این فرمانده دیده میشود.
تصویر برداریها و طراحی صحنه فیلم بسیار قوی و به نوعی مستند گونه و کاملا به واقعیت نزدیک است. بی هیچ اغراقی تصاویری از جنگ ایران و عراق را به این فیلم پیوند داده به نحوی که کاملا قابل باور است و فیلمی رئالیستی و در عین حال متفاوت را از زندگی مهدی باکری نشان میدهد. همچنین این فیلم بسیار خوش ریتم است و تماشگار علاقمند است تا پایان فیلم با دقت فیلم را تماشا کند. موقعیت مهدی در بازیگری با تکنیک اگر استانیسلاوسکی و همذات پنداری عمیق همراه است و افکتهای صوتی بسیار تاثیرگذاری دارد که به قدرت تاثیرگذاری فیلم افزوده است.
*عضو کانون منتقدان خانه سینما