در گفتگو با شبکه اول سیما بازگو شد
سفرنامه فدک به روایت آیتالله هاشمی رفسنجانی
آفتابنیوز : آفتاب- سرویس فرهنگ و اندیشه: شامگاه سه شنبه هشتم مردادماه 87، که مصادف با شب عید سعید مبعث بود، شبکه اول سیمای جمهوری اسلامیایران مصاحبهای از آیت اللههاشمی رفسنجانی پخش نمود. آیتالله هاشمی، ضمن بیان مطالبی در باره حضرت رسول گرامی اسلام، قرآن و خاطراتی از سفرهای خود به کشور عربستان و بازدید از اماکن تاریخی اسلامی آن کشور، بر ضرورت احیاء آثار اسلامی عربستان تاکید کردند. متن کامل این مصاحبه که امیرحسین مدرس، اجرای آن را بر عهده داشت، در پی میآید.
عید مبعث است. بزرگترین عید عالم اسلام و مسلمین است و شادی بخش همه جانهای آزاده و آزادی خواه اسلام در حقیقت بندهای بندگی دنیایی را از دست و پای همه باز کرد و به بندگی خدا فرا خواند. شما در خصوص بعثت و این اتفاق خجسته برای ما و همه عزیزان مشتاقی که این برنامه را میبینند صحبت بفرمائید.
بسم الله الرحمن الرحیم ـ ابتدا تبریک عرض میکنم این عید عظیم را که بزرگترین عید دینی تاریخ است. برای همه مسلمانان و بلکه بشریت. چون خیلیها مسلمان هم نیستند ولی غیر مستقیم از برکات این عید بهره گرفتهاند. به این دلیل این عید اهمیت دارد بعد از 500 سال پس از دوران حضرت مسیح (ع ) که ارتباطی بین آسمان و زمین نبود و فرشتگان وحی نمیآمدند درهای آسمان باز شد و حضرت جبرئیل (ع ) آمد و پیام خداوند را آورد و بعثت پیامبر اکرم (ص ) آغاز شد. 23 سال هم این آمد و رفت بود و همیشه جبرئیل (ع) برای هدایت انسانها و سعادت بشر حامل پیامهای موثر الهی بود. علاوه بر اینکه خود پیغمبر(ص ) هم از درون با تربیت الهی به گونه ای ساخته شده بود که دائما با الهاماتش شبیه وحی مردم را هدایت میکرد. آخرین صحبت مهمیکه پیغمبر(ص ) فرمودند در مکه نزدیک پایان دوره رسالتشان بود فرمودند : «هر چه مایه سعادت بشر است من در این 23 سال آوردم و هر چه هم مایه بدبختی انسانها است شما را از آنها نهی کردم».
البته معلوم است که پیغمبر(ص ) وارد جزئیات زیاد نشده بودند ولی کلیت رسالت پیغمبر(ص ) این سرمایه را در اختیار ماها گذاشته است. کسانی که اسلام شناس هستند تاریخ میدانند دین شناس هستند تا حتی آنهایی که جامعه شناسی درستی بلدند باید بررسی کنیم واقعا چه قدرتی بود که پیغمبر (ص ) را از یک انسان معمولی تبدیل کرد به یک مرشد و رهبر و معلم همه تاریخ از آن زمان تا قیامت. هزار و چهارصد سال الان گذشته بیش از یک میلیارد و نیم مسلمان دارند عشق میورزند به پیغمبر(ص ) و غیر مستقیم هم حتی در ادیان دیگر حتی در انسانهای ملحد اگر باشند غیر مستقیم از این آموزشها بهره میگیرند واین دین در این 1400 سال کهنه نشده قرآنی که پیامبر(ص ) آورده هر روز طراوتش بیشتر میشود. واقعا بیشتر میشود. من خودم به نوبه خودم که 70 و چند سال عمر دارم از آن روزی که با قرآن آشنا شده ام هر روز قرآن برایم با طراوت بیشتر مطرح است. واقعا این طوری است. یعنی هیچ وقت قرآن کهنه نمیشود.
شما خودتان سالها است تفسیری هم در خصوص قرآن دارید. در این باره توضیح بیشتری بدهید.
من از ابتدای طلبگی حتی در خانوادهمان که توسط پدرم با قرآن انس پیدا کردم دوره خوبی در یک زندان طولانی مدت 3 سال در زندان اوین بودم یک دوره یادداشتهایی از قرآن برداشتم به منظور اینکه یک فهرست کاملی از مطالب قرآن به نام کلید قرآن به وجود بیاورم. که جایش هنوز هم در کتابخانهها خالی است. بعد که بیرون آمدم دوستان گفتند این یک تفسیر آماده هم هست. اول تفسیرش را منتشر کردم تفسیر راهنما بعد هم فرهنگ قرآن را دادند که 20 جلدش تا به حال منتشر کرده اند که 10 15 جلد دیگر مانده است فکر میکنم باز از برکت قرآن است. به نام انسان جذب شده به قرآن توانستهام از طریق قرآن پیغمبر(ص ) را بهتر بشناسم.
این مطلبی که فرمودید مربوط به سالهای زندان میشود اگر موافق باشید یک نقبی بزنیم و دوباره برگردیم. سالهای زندان شما خاطرات بسیار زیادی هم در کتابهایی که از خاطرات شما چاپ شده وهم آنهایی که چاپ نشده و بعضا شفاها این طرف و آن طرف در حلقههای خصوصی تر شما عنوان کرده اید. یک ارتباطی هم میخواهم از بعثت پیامبر(ص ) بگیرم به زندان شما و تفسیر قرآن. میخواهم این را عرض بکنم بعثتی که در 1400 سال پیش انجام میشود چه پویایی و چه حس زندگی و روح همیشه جاری در آن هست که بعد از 1400 سال آن بعثت و کتابی که نتیجه آن بعثت هست شما را وادار میکند به اینکه هر دفعه نگاهش میکنید دریافت جدید و درک و شهود تازه ای نسبت به آن داشته باشید. چه در زندان باشد چه در بی خوابیهای دوره جنگ باشد چه در اوج مشغله کاری شما باشد. راز این چیست؟
راز این مسئله بر میگردد به اینکه دین آن طوری که قرآن مطرح میکند درست منطبق بر فطرت بشر است : «فطره الله التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ».
همه حرف همین جاست. بشر که فطرت انسان را به این خوبی نمیشناسد این خداست که فطرت ما را به خوبی میشناسد. بنا بوده که دین خاتم بیاورد. دینی که دیگر بعدش هم راهنمایی آسمانی نمیآید. جامع ترین مسائلی که نیاز فطرت بشر است و با اقتضای فطرت بشر باید در اختیار ما گذاشته شود را آورده اند و حقیقتا ما هر چه بیشتر کار میکنیم میبینیم با عمق قرآن هنوز فاصله زیادتری داریم. علتش هم این است که بنا بر این بوده که بعد از این و کامل تر از این چیزی برای هدایت بشر نمیآید. البته بشر زندگی خودش را بر اساس علم و تجربه و تلاش تنظیم میکند ولی این اصول کلی راهنما است. این راهنماییها چون در فطرت ما هست کهنه نخواهد شد.
یک نکتهای الان به ذهنم رسید میخواهم نظر شما را بدانم موقعی که پیامبر(ص ) قرآن را بر مردم باز میخواندند و آیات وحی را برای مردم بیان میکردند در ابتدای کار اتهام اینکه اینها شعر است اینها ساخته ذهن خود پیامبر(ص ) است مطرح میشد. الان قرآن را شما نگاه میکنید بعد از 1400 سال به عنوان یک معجزه میبینید که در نهایت بلاغت در نهایت استحکام و در نهایت تصویرگری و ظرافت و پر از قصه و تمثیل و ظرائف است. میخواهم نظر شما را به عنوان کسی که سالهاست که روی قرآن و مفاهیم آن کار میکند بپرسم بر اینکه چرا قرآن به این شیوه بیان شده به این شیوه نازل شده قصه تمثیل خداوند در قرآن میفرماید هیچ ابایی ندارم از اینکه به یک پشه من مثل بزنم. چه چیزی چه ارتباطی بوده بین کلام خداوند و ذهن بشر که اینگونه خداوند این کلام را بر بشر نازل کرد؟
معمولا انبیا همیشه با معجزه شناخته میشدند. چون کسی که میآید ادعا میکند که من از طرف خداوند آمدهام باید یک چیزهایی داشته باشد که دیگران نداشته باشند و این ادعا را همه میتوانند بکنند و کشف صحت راهکار انبیا معجزاتشان بوده است. طبعا پیامبر اسلام (ص ) هم باید معجزات زیادی ارائه بدهد بر حسب فهم مردم. در حدی که مردم زمان خودش و زمانهای بعد این معجزات را ببینند و باور کنند. البته پیغمبر معجزات محسوس برای عامه مردم داشتند در هر مقاطعی ولی کاملا از خود قرآن شنیده میشود که معجزه اساسی پیغمبر(ص ) و به تعبیر خود ایشان «معجزه خالده» قرآن است. آن موقع اعرابی که مخاطب بودند از الفاظ قرآن از آهنگ قرآن از بلاغت و فصاحت قرآن بیشتر مسرور میشدند ولی کسانی که عالم بودند میرفتند به محتوی و نکته جالب تر این است که پیغمبر(ص ) که این معجزه را میآورد خود ایشان سابقه شاهکارهای ادبی یا علمییا شعری هیچی نداشتند حتی خیلی روشن است از خود قرآن که پیغمبر(ص ) سواد نوشتن و خواندن را در شروع بعثت نداشتهاند البته ویژگیهای دیگری داشتند که همه مدیون پیغمبر(ص ) بودند. امانتشان بود راستی شان بود صداقت و اخلاق بسیار خوبی که داشتند یا فامیلی داشتند که از زمان حضرت ابراهیم (ع ) تا آن زمان همه رشته فامیل شناخته شده بودند و فامیل پر افتخاری بودند اجداد پیامبر(ص ). زندگی 40 ساله پیغمبر(ص ) هم هیچ کس را آزرده نکرده بود با اینکه ایشان یک شخصیت مبرز نامدار یا سرمایهدار یا تیولدار یا قدرت مادی داشته باشد یا یک آثار ادبی علمی ارائه بکند نبودند به نظرم از چنین انسانی آمدن چنین کتابی معجزه است. حالا آن نکاتی که شما اشاره کردید تهمت میزدند خوب مخالفان مشرکان و هر کس که مخالف بود باید فکری میکرد در برابر تاثیر قرآن. بعضیها میگفتند سحر است. چون در زمان پیغمبر سحر هم بود. بعضیها میگفتند پیغمبر معلم دارد. خود قرآن میفرماید معلمیکه اینها اشاره میکنند عجمی است. یعنی قرآن عربی است نمیشود یک انسان عجم یک چنین اثر عربی بیاورد. بعضیها میگفتند از اسطورههای قدیم و در ارتباطی که با کاهنها وامثال آنها دارد داشته و از آنها چیز یاد گرفته و آنها را دارد برای ما تکرار میکند.
حرفهای قرآن همه گذشتهها و شیوههایی را که مرسوم شده بود را نفی میکرد. گاهی میگفتند شعر است. البته شعر به آن شعر مرسومیکه در عربستان بود نمیخورد. قرآن قافیه خوب دارد موزون است ذائقه شعری انسان را تحریک میکند وقتی انسان آیات قرآن را میخواند ذائقه شعری اش تحریک میشود. منتهی اتهام شعر به قرآن نمیچسبید.
عمده مسئله همین است که این قرآن کلام خدا است وبا فطرت انسان تطبیق میکند و خداوند این الفاظ را خلق کرده است. این تفکری که گاهی پیدا میشود که میگویند الفاظ را خداوند خلق نکرده بلکه معانی را القا کرده به پیغمبر(ص ) الفاظ را پیامبر خلق کرده با خود قرآن ناسازگار است.
قرآن میفرماید با همین الفاظ پیغمبر(ص ) دریافت میکرد و حتی از قرآن استفاده میشود که پیغمبر(ص ) گاهی نگران بود که فراموش کند کلمهای را عجله میکرد به زبان میآورد تکرار میکرد در حین دریافت وحی و خداوند در همین قرآن میفرماید تو این کار را نکن ما خودمان کمک میکنیم که شما فراموش نکنید باز از آیات خود قرآن میفهمیم که خداوند برای پیغمبر(ص ) به مسلمانها تضمین کرده که قرآن را من حفظ میکنم هیچ کس نمیتواند این قرآن را تحریف بکند : «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون».
خیلی تاکید شده است. بعد آیه دیگر همین را تفسیر میکند. نه از عقب نه از جلو نه از یمین نه از شمال تحریف به این قرآن راه نخواهد داشت و این متن مانده است. یکی از کارهای زشتی که بعضیها میکنند بحث تحریف قرآن را میکنند. نمیفهمند چه ضربهای میزنند به اصالت این سند. میخواهند مسئلهای را و اختلافی را با فرقههای دیگر دارند میخواهند یک جوری درست کنند این جور حرف میزنند. معتبرترین سند مانده از تاریخهای قدیم برای ما همین قرآن است.
به خلق و خوی پیامبر اشاره کردید. در خود قرآن جاهای مختلف و آیات مختلف اشاره به خلق و خوی پیامبر(ص ) شده است « انک لعلی خلق عظیم » الی آخر. خود حضرت پیامبر اکرم (ص ) فرموده اند : «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ». این یک وزنهای را ایجاد میکند و یک مرکز توجهی را در بعثت پیامبر(ص ) با توجه به سابقهای که حضرتشان داشتند در مکه و دلیلی که از بعثت خودشان میآورند و تصریح قرآن این جایگاه را برای ما جایگاه ویژهای میکند. خلق و خوی پیامبر(ص ) چه بوده که هنوز که هنوز است ما از خلق محمدی (ص ) وقتی یاد میکنیم در سویدای دلمان چیزی را حس میکنیم که نمیتوانیم وصف بکنیم؟
رمز این خلق عجیب پیغمبر(ص ) را در چند چیز باید جستجو بکنیم. اول در وجود خود ایشان. خداوند خواسته بود و این جوری بار آمده بودند که نسبت به مردم بسیار رئوف بودند. این را هم ما از قرآن میفهمیم. برای اینکه محکمتر حرف بزنیم از قرآن میگوئیم. سند داریم خداوند میفرماید که ما انسانی را مبعوث کردیم که برای شما رئوف است «حریص علیکم» بیش از خودتان به سعادت و خوشی و خوبی شما حرص دارد «بالمومنین رئوف رحیم» قلب رئوف و مهربانی دارد.
طبعا هر کسی که دوست بدارد دیگران را در همان حدی که دوست میدارد رفتارش با آنها رفتار خوب میشود. رفتار قابل تحسین میشود. انسان با فرزند خودش معلوم است چه کار میکند. قابل مقایسه نیست. با این روحیه پیغمبر(ص ) همه ناملایماتی که برایشان میآمد آن ناملایمات برایشان قابل حل بود. آن چیزی که ایشان را راضی میکرد این بود که میدید کسی را هدایت کرده یا مشکل کسی را حل کرده و بالاخره در مورد دیگران صبر و تحمل داشته تا بتواند آنها را جذب کند و هدایت کند.
تعبیرات دیگری در قرآن میبینید. مثلا «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشفی» ، (ما نخواستیم شما به خاطر اینکه قرآن را اجرایی بکنید این همه زحمت بکشید). ما به شما مسئولیت تذکر دادیم ولی شما دارید خودتان را به زحمت میاندازید گاهی تعبیر بیشتری دارد و میفرماید: تو داری جان خودت را از دست میدهی با این التهابی که داری برای خوبی مردم. پس ببینید این در ذات خود پیغمبر(ص ) بوده. در تعلیمات قرآن هم پیغمبر(ص ) تحت تاثیر بوده. یا میگرفته یا آموزش میداده. تنظیم میکرده. با این تنظیمات قرآن هم آن جوری که پیغمبر(ص ) میفهمند که ما نمیفهمیم. بنابر این همه اینها برای این بوده که آن صفت عالی انسانی که حسن خلق است به گونه ای باشد که خداوند این جوری تعریف کند که «انک لعلی خلق عظیم». یکی از معجرات خود پیامبر(ص ) خود همین خلقش بوده است. افرادی میآمدند عصبانی بودند بت پرست بودند به بتهایشان اهانت میشد با خشم میآمدند خدمت پیغمبر(ص ). در مقابل خشونتی که نسبت به پیغمبر(ص ) میکردند محبت میدیدند کافی بود و دیندار بر میگشتند. مجذوب میشدند. خلق پیامبر(ص ) مثال زدنی برای همه است.
یکی از دلایل جاذبه حضرت رسول (ص ) همین خلق خوش بوده است. در ضربالمثلهای خودمان داریم که میگویند مردم به روی باز میآیند خانه مان نه به در باز. لازمه نبوت و دعوت همین خلق خوش است.
بله. یکی از شروط همین است. قرآن میفرماید : «فما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب الانفضوا من حولک» این آیه مربوط به جنگ احد است. در جنگ احد پیغمبر(ص ) حق داشتند عصبانی بشوند چون جنگ فتح شدهای را به خاطر تخلف جمعی که میخواستند زودتر به غنائم برسند سنگر و تنگه را خالی کردند و آمدند خراب کردند و مسلمانها آن همه هم شهید دادند. برای پیغمبر(ص ) این ماجرا خیلی سنگین بود. ولی حالا جالب بود که خداوند با ابراز تحسین میگوید با رحمت خداوند درحال نرمشی با اینها قرار گرفته. همینها که تخلف کردند. حالا ببخشید. تعلیمات قرآن با همه این موضوع که خلق پیغمبر(ص ) عظیم بوده باز بعضی جاها به داد پیغمبر(ص ) میرسد. به طور طبیعی یک فرمانده جنگ در آن شرایط باید از جا در برود. شما میدانید حضرت موسی (ع ) وقتی از کوه طور بر میگردد و میبیند بنی اسرائیل منحرف شده اند و گوساله پرست شدهاند عصبانی میشود و آن برخورد شدید را با برادرش هارون میکند. هارون نبی بوده. اما موسی با او برخورد میکند و میگوید تو خوب بنی اسرائیل را هدایت نکردی. حتی ریش برادرش را میگیرد و میکشد. الواحی را که برایش آورده بود از خشم به زمین میاندازد. اینها را قرآن میفرماید. موسی میبیند همه زحماتش برباد رفته. او میبیند که مردم را ازدست فرعون نجات داده و خداپرستشان کرده و آورده صحرای سینا یک دفعه رفته اند دنبال گوساله.
آیا پیامبر(ص ) غیر از مواردی که مثلا در مقابل مشرکین یا کفار شده بودجای دیگری عصبانی بشوند. شما در مطالعاتی که کرده اید، چیزی در نظرتان هست.
مشخصا الان مورد خاصی در ذهنم نیست.
البته مواردی بوده که پیامبر(ص ) مصلحت میدیده که قیافه خشم آلودی نشان بدهد.
یک جاهایی هم باید به جای خنده اخم کرد برای تادیب طرف. از این موارد در زندگی پیغمبر هست.
گفت: «نرمی زحد مبرکه چو دندان مار ریخت ـ هر طفل نی سوار کند تازیانه اش».
به هر حال پیغمبر(ص ) با حساب و اخلاق خوش برخورد میکردند و آن جایی هم که لازم بود چهره شان را جور دیگر نشان بدهند میدادند اما آن خلاف اخلاق نبود به خاطر خشم گرفتن برای طرف مقابل نبود. حالت مسئله ایجاب میکرد که چنین چهرهای از خودشان نشان بدهند.
شما اخیرامشرف شده بودید به زیارت خانه خدا و حرم پیامبر(ص ). شما غار حرا هم مشرف شدید و مسیر صعب العبور را پیاده رفته بودید بالا. از غار حرا برای ما بگوئید.
بارها غار حرا رفتهام. انسان که مکه میرود یکی از جاهایی را که دوست دارد ببیند غار حرا است. جایی که پیامبر(ص ) عبادت میکردند. جایی است که مشرف بر مکه هم هست. آدم آنجا میبیند افراد ضعیف و مریض هم خرده خرده و پله پله دارند خودشان را میرسانند. آنجایی که آدم به معشوق میخواهد برسد دیگر از خار مغیلان خیلی پرهیز نمیکند. رفتن به غار حرا خستگی نمیآورد. انسان این راه را با عشق بالا میرود. لحظاتی است که آدم یاد میآورد منظره نزول اولین آیات آسمانی بر پیغمبر را «اقرا باسم ربک الذی خلق» اصلا آدم یک جای دیگری میرود.
وصفش هم باعث حلاوت و شیرینی است. عربها میگویند «یدرک و لایوصف». غار حرا اینجوری است.
این سفر برای خود شما تازگی و حلاوت داشته و برای ما هم شیرین بود. اولین بار بود که نام فدک با تصویر برای ما گره خورد. شاید ذهنیتی که در خصوص فدک داشتیم حالا دیگر عینیت پیدا کرده بود و تصاویرش را میدیدیم. از فدک برای ما بگوئید.
من سالهاست به خاطر تاثیری که از میراث فرهنگی اسلامی و صدر اسلام درسازندگی انسانها میشناسم همیشه در فکر بودم که باید نقبی بزنیم به عربستان از مکه و مدینه که معمولا همه میرویم به جاهایی که متاسفانه از دسترس بیرون رفته. خیلی چیزها هست. یکی از آثار بد تفکر وهابیها و سلفیها که آنها خودشان را توحیدی میدانند فکر میکنند توجه به گذشته و قبور و آثار قدیم اینها انسان را از خدا دور میکند. اشتباه میکنند. چون خود قرآن از ما مکرر خواسته بگردید در زمین آثار گذشتگان را ببینید و عبرت بگیرید. این میدان آموزش قرآن است و حتی آثار تاریخی را اسم میبرد. مثلا بعضی از مناطقی که اقوام گذشته بودهاند و رفتهاند و آثارشان مانده. قرآن میفرماید شما دارید میبینید اینها را. خوب این تفکر برای من یک تفکر اصیلی بود.
وقتی که با مسئولان عربستان آشنا شدیم من جزو اهدافم بود که کم کم این مانعی که وهابیها آنجا ایجاد کردهاند به خصوص بر سر آثاری که از پیغمبر(ص ) و ائمه و بزرگان صحابه در صدر اسلام مانده اینها را کم کم بشناسیم و معرفی کنیم. یک بار ملک عبدالله که آن موقع امیر عبدالله بود در تهران بود. جلسهای بود علمای دینی هم همراهش بودند. بحثهای قرآنی میکردند. نمونههایی که قرآن اشاره میکند در خاک خود عربستان اطراف مکه و مدینه هست و قرآن مثال میزند را برایشان گفتم. گفتم چرا نمیگذارید اینها را ما بیائیم ببینیم و خودتان چرا نمیبینید چرا معرفی نمیکنید کم کم این در را باز کردم.
از آن وقتی که دیگر روابطمان روابط کم مشکل شد من هر سفری که رفتم آنجا از آنجا خواهش کردم که بگذارید ما یک جاهای کشف نشده امروزی را برویم پیدا کنیم. اینها با کلیت موافقت میکردند ولی از علمای تندروی وهابی میترسند. چون آنها عکس العمل نشان میدهند. حرام میدانند سخت هم هست برای سران عربستان که با علمای خودشان بر سر این مسائل درگیر شوند. به هرحال قانعشان کردند. آنها هم روی دوستی و مهمان نوازی گاهی خواستههای من را رد نمیکردند. اولین چیزی که از آنها خواستیم گفتم برویم خیبر را ببینیم و بعد فدک را ببینیم. آنها اصلا فدک را نمیشناختند. خیبر را میشناختند. چون جنگ خیبر معروف است.
ما را خیبر بردند. دیدنی است. قلعه بزرگی که حضرت علی (ع ) با هرمرهب جنگید و فتح کرد و همان کمر قدرت یهود را که تقریبا وارد جنگ با پیغمبر شده بودند شکست. چشمههایی که حضرت علی (ع ) در آورده بودند را دیدیم. اکثر چشمههای قدیم خشک شده بود. چشمهای مانده بود و به نام چشمه علی (ع ) معروف است. ما را بردند سر چشمه علی (ع) یک ماهیهای کوچکی در چشمه بود. البته طبیعت خیبر هنوز مانده است. چشمه در عمق دره بود. آنجا چیز جالبی که برای من اتفاق افتاد در شهرداری خیبر میزبانان ما آمدند داستان فتح خیبر را شهردار آنجا برای ما خواند. ما که خودمان معلم این چیزها هستیم تحت تاثیر آنها قرار گرفتیم. چگونه در آخرین لحظه علم را به دست علی ابن ابیطالب داد. خیلی صحبتهای شهردار خیبر برای ما شیرین بود.
آنجا ما گفتیم میخواهیم برویم فدک. گفتند فدک تا اینجا 80،90 کیلومتر راه دارد. راهش هم ماشین رو نیست. با این ماشینهایی که همراه ماست ما نمیتوانیم برویم. با جیپ میتوانیم برویم و آن هم خیلی طولانی است.
آن سفر را منصرف شدیم. دیگر هم فرصت نکردیم تا این سفر پیش آمد. ما هم عهد قدیمی را به یاد آوردیم و گفتیم ما میخواهیم برویم فدک. آنها هم با روی باز پذیرفتند. ما را بردند به فدک. ولی همه نمیدانستند فدک چیست و کجاست. اصلا من دنبال چه هستم. حتی آقای العمری که از علمای بزرگ شیعه است و همان جا بزرگ شده و الان نزدیک 100 سال عمر دارد میگفت : «اگر شما فدک بروید چیزی نمیبینید». آنها هم نتوانسته بودند تا بحال بروند. من گفتم بالاخره ما میرویم. قرار گذاشتیم و رفتیم.
اولین لحظهای که منطقه فدک وارد شدیم یک چیزی مثل هدیه آسمانی دیدیم. تابلویی دیدیم نوشته بود «الحائط ترحب بکم » زیرش هم کلمه « فدک» را درشت نوشته بود. ما دیدیم که چهطور میگویند فدک را نمیشناسیم. از آن لحظه دیگر بحث من با وزیر همراه و کسانی که با ما در ماشین بودند درباره فدک عوض شد و درباره فدک خیلی حرف زدیم. شهر حائط را دیدیم.
گشت زدیم کنار شهر. حائط شهر قدیمی است که آن فدک است. و فدک مانده است. در تصویرها میبینید که چگونه شهری بوده. شهری است که از داخل یک رودخانه که دو طرفش به ارتفاع میرود شروع میشود و اطراف همین جوری پله پله ساختمان است که ساختمانها نوعا از سنگهای آذری و آتشفشانی است. دیوارها ساخته شدهاند از 3 تا دیوار عبور کردیم. اینها باروهای شهر بودند. برجهایی بودند که خراب شده بودند. آن نقطه مرکزی رودخانه که رفتیم دیدیم مسئولان شهر آنجا منتظر ماهستند. استقبال کردند و ما خواستیم سئوال شروع کنیم که دیدیم آنها آماده جواب هستند.
پیرمرد خوش اخلاقی به نام آقای عبدالرحمن آل جابر از طایفه آل جابر بود. میگفت ما قبلا از 150 سال پیش طائفه جابری حاکم این منطقه بودند ولی سعودیها که آمدند از ما گرفتند وحال حاکم نیستیم ولی هستیم اینجا. پیرمرد توضیح داد. همان جا که ایستاده بود میگفت: «هذا وادی فاطمه». اصلا من پرواز کردم. اولین بار نام فاطمه را از زبان اینها شنیدیم. بعد یک نخلستانی بود که قسمتی از آن خیلی سر سبز و در جوار رودخانه بود و یک قسمتی هم داشت نخلهایش از بین میرفت و داشت خشک میشد. گفت: «هذا بستان فاطمه». و بعد کنارمان یک ساختمان نسبتا جالبی بود گفت: «هذا مسجد فاطمه» و از دور هم چشمههایی را نشان داد و گفت: «هذه عیون فاطمه».
واقعا هر چه میخواستیم به دست آورده بودیم. شروع کردم سئوالات زیادی از این پیرمرد کردم. این مسجد کی ساخته شده بود گفت: «این مسجد در زمان حضرت فاطمه (س ) ساخته شده است. گفتم: «مگر حضرت فاطمه (س ) اینجا بوده است»؟ حالا من تاریخ را میدانستم اما میخواستم ببینم آنها چه میگویند. گفت: «نه حضرت فاطمه (س ) بعد از جنگ خیبر مردم فدک رفتند آنجا با پیغمبر صلح کردند و چون با جنگ فدک فتح شد فدک در اختیار پیغمبر(ص ) بود. غنیمت نبود که به رزمندگان بدهند. پیغمبر(ص ) هم به دستور خداوند این را در اختیار حضرت فاطمه (س ) گذاشت و حضرت فاطمه (س ) از سال هفتم تا آخر عمر پیامبر(ص ) آنجا را اداره میکردند و از محصولاتش هزینه فقرای مدینه و بخصوص بنیهاشم را میپرداختند».
آخرین چشمهای که در فدک آب داشت یک قدری از خزهها رویش را گرفته بود. دیدیم آب دارد آنجا حرکت میکند. رفتم قدری آب بخورم. نمیگذاشتند. یک مشتی از آب خوردم. طراوتش مرا گرفت. برایم خیلی لذت بخش بود.
من در سفر قبلی با آقای امیر مقرم برادر کوچک ملک عبدالله که در مدینه آن موقع امیر بود سر میز شام از او پرسیدم و گفتم چرا آثار تاریخی را در معرض دید عموم نمیگذارید. گفت: «ما اخیرا تصمیم گرفتهایم آثار تاریخی و فرهنگی اسلامیرا احیا کنیم و مسلمانها بیایند ببینند. در مدینه هزار اثر ارزشمند شناسایی شدهاست. در خود مدینه و اطراف مدینه. در کل مملکت عربستان 5 هزار اثر تاریخی اسلامیشناسنامه دار شدهاند».
من چند جا در این مدت که به مکه و مدینه سفر کردهام دیدهام. یکی از این جاهایی که رفتهام همین در راه فرودگاه مدینه روستایی است به نام عریس. بیرون جاده است. آنجا چون «علی ابن ابراهیم عریسی» آنجا هست و مسجدی به نام او بوده ما رفتیم آنجا. در تاریخ هم خوانده بودم. چند نفر از ائمه ما در آن روستا زندگی میکردند. امام رضا(ع ) را وقتی میخواستند به خراسان بیاورند از این خانه حرکت دادند. نخلستانهای خیلی زیبایی هم داشت. رفتیم در نخلستانها گفتند این نخلستانها همه الان مال شیعیان است.
از همان زمانی که ائمه بودهاند آنجا مزرعه و نخلستان بوده و هم اکنون مانده است. در آنجا معلمیبود شیعه بود و باغ خرمایی داشت. ما رفتیم باغ این معلم شیعه و او وضع شیعیان منطقه را برای ما شرح داد. این یک جا بود. یکی از جاهایی که دیدنی است. مدائن صالح است.
من اینها را خوانده بودم. مدائن صالح را و آثاری که در کوهها و خانههایی که تراشیده بودند. آن موقع پیغمبر(ص ) به مسلمانها میگفت که در قرآن هست و شما دارید میبینید خانههایی که در کوه تراشیده اند و بعد بلا آمده. یک استانی است به نام العلا که مدائن صالح بالای العلا است. من خواهش کردم از مقامات عربستان که ما را ببرند آنجا. یک میهمانی عشیرهای ترتیب دادند. یکی از کارهای خوب عربها این است که میهمانهای صمیمیرا میبرند بیابان و زیر چادر پذیرایی میکنند. با هواپیماهای 330 که در زمین خاکی هم مینشیند ما را بردند آنجا رفتیم آنجا واقعا دیدنی است. کوههای بلند متعلق به چندین هزار سال پیش. مردم خانه تراشیدهاند. خانه راهرو دارد سالن دارد اتاق دارد. گاهی من میدیدم که 40 متر ارتفاع خانهها است. گفتم با چه ابزاری این بالاها را تراشیده اند. قوم عادو ثمود و صالح که در قرآن همه اینها هستند. رفتیم آن خانهها را دیدیم. واقعا دیدنی و عبرت آموز است.
بعد از من آن نقطه شد یک نقطه توریستی. یکی از جاهایی که باز به خواهش من آنها موافقت کردند ما برویم «ینبع» بود. ینبع هم چیزی شبیه همین خیبر و فدک یک منطقه زراعی بوده زمان پیغمبر دست یهودیها بوده. فتح شده تقسیم شده بین رزمندگان. آن موقع الان و بعد از 1400 سال که من رفتم دیدم جاهایی به نام امام حسن امام حسین حضرت علی چاه حضرت علی بود منطقه ای به نام منطقه شرفا بود. چون طائفه قریش جزو شرفا آن زمان بودند محلهای به نام شرفا بود. حقیقتا خیلی آثار دیدنی در عربستان است. ما آنچه در تاریخ وقتی میخواندیم دیدیم. بدر را دیدیم. معمولا زوار را نمیبرند. منطقه جنگی بدر را دیدیم. مقبره شهدای بدر را دیدیم. خیلی دیدنی است. معجراتی که آنجا اتفاق افتاده. ملائکه ای که نازل شده اند. و آن مرکز فرماندهی پیغمبر(ص ) چاهی که برای آب بوده. یکی از جاهای واقعا دیدنی بود. آبار علی (ع ) را در بیرون مدینه دیدیم. البته آن خادمیکه آمد و به ما توضیح میداد وقتی ما را شناخت که ایرانی هستیم میخواست بگوید متعلق به حضرت علی (ع ) نبوده و متعلق به یک علی دیگری بوده.
از مهمترین نقاطی که مورد علاقه ما و همه شماها است بقیع است. بقیع مملو از شخصیتهای بزرگ صدر اسلام منجمله چندامام شیعه و احتمالا حضرت زهرا(س ) ـ شاید ـ آنجا هستند. نمیگذاشتند کسی داخل بقیع برود. وهابیها حرام میدانند. زنهارا اجازه نمیدادند بقیع بروند. من یکی از کارهایم این بود که این سد را بشکنم.
وقتی خودم میروم با اجازه مقامات عربستان میروم و همه زوار بخصوص زنها را هم همراه میبرم. هر بار رفته ام به همه اجازه دادهاند که زیارت بیائید. مذاکراتی با مقامات عربستان کردهام. استدلال کردم و گفتم: «شما نمیتوانید تابع افکار خشک یک عده مقدس خشک که هیچ ارزشی برای میراث فرهنگی اسلامیقائل نیستند کشورتان را ضعیف کنید. دنیا برای آثار اسلامی منطقه عربستان ارزش قائل است. شما در عربستان بیشتر از همه دنیا میراث ارزشمند دارید. همه دنیا عاشق هستند که بیایند این میراث را ببینند. اینها را احیا کنید. بگذارید مردم دنیا مخصوصا شیعهها بیایند و از نزدیک با میراث اسلامیآشنا شوند. شما اگر بیایید و این کار را بکنید و بقیع را برای آنها آزاد کنید و این آثار را نشان دهید صدها میلیون شیعه و دوستداران اهل بیت را محب خودتان میکنید. شما چرا این سرمایه را استفاده نمیکنید چرا مردم دنیا را از دست خودتان عصبانی میکنید این چه سیاستی است مملکت داری این نیست».
ایشان منطق من را پذیرفت. مشکلاتش را گفت. فکر میکنم باب گفتگوی ما ان شاالله اگر خداوند این توفیق را بدهد یک روزی برسیم به این که همه آثار متروکه در اختیار مسلمانان سراسر جهان قرار بگیرد.
خیلی ممنون حاج آقا. یک دعا برای ما بکنید.
دعایی که همه باید بکنیم و خداوند خواسته این طور دعا کنیم وقتی که مکه را انجام دادیم خداوند میفرماید اگر میخواهید دعا کنید بگویید:
ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار
هم دنیایمان را خوب کن و هم آخرتمان را خوب کن و هم ما را از آتش جهنم مصون بدار.
من خودم به نوبه خودم که 70 و چند سال عمر دارم از آن روزی که با قرآن آشنا شدهام هر روز قرآن برایم با طراوت بیشتر مطرح است.
به نام انسان جذب شده به قرآن توانسته ام از طریق قرآن پیغمبر(ص ) را بهتر بشناسم
بارها غار حرا رفتهام. انسان که مکه میرود یکی از جاهایی را که دوست دارد ببیند غار حرا است. جایی که پیامبر(ص ) عبادت میکردند. جایی است که مشرف بر مکه هم هست
من سالهاست به خاطر تاثیری که از میراث فرهنگی اسلامیو صدر اسلام در سازندگی انسانها میشناسم همیشه در فکر بودم که باید نقبی بزنیم به عربستان به مکه و مدینه
یکی از آثار بدتفکر وهابیها و سلفیها این است که آنها فکر میکنند توجه به گذشته و قبور و آثار قدیم اینها انسان را از خدا دور میکند. اشتباه میکنند چون خود قرآن از ما مکرر خواسته بگردید در زمین آثار گذشتگان را ببینید و عبرت بگیرید. این میدان آموزش قرآن است و حتی آثار تاریخی را اسم میبرد.