سرانه مصرف گوشت سالانه به ۳ کیلوگرم و کمتر رسیده است. در میانهی اردیبهشت سال جاری، مسعود رسولی، دبیر انجمن صنعت بستهبندی گوشت و مواد پروتئینی کشور از کاهش مصرف سرانه گوشت ایرانیان نسبت به سال گذشته خبر داد و گفت: مرکز آمار ایران سرانه مصرف گوشت قرمز در سال را ۴ کیلوگرم در سال به ازای هر نفر اعلام کرده است. اما آنچه واقعیت دارد چیزی حدود ۳ کیلوگرم است که باید گفت این آمار برای هر جامعهای نگرانکننده است.
او یک مقایسهی ساختاری صورت داد؛ مقایسهای که به خوبی نشان میدهد چگونه نمودار تغذیهای مردم تابعی از شاخصهای رشد اقتصادی کشور است: «این در حالی است که به عنوان مثال در سال ۱۹۹۳ سرانه کشور گوشت قرمز مردم چین ۵ کیلوگرم بود که الان این عدد به ۵۳ کیلوگرم رسیده است.»
«سرانه گوشت در کشور از ۱۲ کیلوگرم در سال به ۶ کیلوگرم رسیده و به عبارتی با ۵۰ درصد کاهش مصرف مواجه شده است» این خبر را مدیرعامل اتحادیه مرکزی دام سبک کشور در مهرماه سال گذشته (۱۴۰۰) به رسانهها داد. حالا نزدیک به یک سال یا به طور دقیقتر یازده ماه از اعلام این خبر گذشته است؛ کاهش مصرف سرانه گوشت از ۶ کیلوگرم در سال به ۴ یا حتی ۳ کیلوگرم، نگرانکننده است.
نصف شدن سرانه مصرف گوشت فقط مختص سال ۱۴۰۱ نیست؛ در سه چهار سال اخیر، هر سال مردم ناچار شدهاند مصرف گوشت قرمز خود را به خاطر افزایش سنگین قیمتها نصف کنند؛ در اسفند ۹۹، رئیس شورای تأمینکنندگان دام کشور با اشاره به اینکه نوسان بازار هیچ توجیهی ندارد گفت که بنابر آمار امسال، میزان مصرف گوشت قرمز نسبت به مدت مشابه سال قبل ۵۰ درصد کاهش یافته است.
آن زمان قیمت هر کیلوگرم گوشت قرمز حدود ۴۵ هزار تومان بوده است، با این حال، مردم استطاعت خرید نداشتهاند؛ اما امروز مشاهدات میدانی بازار نشان میدهد که حداقل قیمت گوشت قرمز در محدودهی هر کیلو ۲۰۰ هزار تومان است؛ آخرین قیمتها در دهم مرداد: نرخ هر کیلو ران گوسفندی با استخوان ممتاز، ۲۱۶ هزار تومان!
تایید پایین بودن سرانه مصرف در گزارشات رسمی
براساس مصوبات مزدی شورایعالی کار، حداقل دستمزد روزانهی کارگران در سال جاری، ۱۳۹ هزار و ۳۲۵ تومان است؛ اگر مزایای مزدی مانند حق مسکن و سنوات را به این رقم بیفزاییم، به سختی به روزی حدود ۲۰۰ هزار تومان میرسیم؛ بنابراین قیمت هر کیلو گوشت گوسفندی امروز از دستمزد روزانهی یک کارگر به مراتب بیشتر است؛ یعنی یک خانوادهی سه نفرهی کارگری اگر یک روز بخواهند غذای گوشتی بخورند، باید کل دستمزد آن روزِ نانآور خانواده را برای خرید فقط یک کیلوگرم گوشت قرمز هزینه کنند؛ تنزل سطح کیفی تغذیه، عواقب میانمدت و بلندمدت بسیار دارد؛ عواقبی که چشم پوشیدن بر آنها جامعه را به سمت بحران سوق خواهد داد.
در این میان، مقایسه سرانه مصرف گوشت در ایران و کشورهای اروپایی و آمریکا روندهای متفاوتی دارد. هر آمریکایی سالانه ۴۹ کیلو گوشت قرمز می خورد و این عدد برای هر آرژانتینی در سال به ۴۰ کیلو میرسد. مردم کشورهای اروپایی هم حدود ۳۰ کیلو در سال گوشت قرمز مصرف میکنند و سرانه مصرف گوشت قرمز در ترکیه ۲۷ کیلو در سال است. در ایران سرانه مصرف گوشت به زیر ۶ کیلوگرم در سال رسیده است؛ سالی ۴ یا نهایتاً ۳ کیلو گوشت سر سفرهی هر کارگر ایرانی است.
کارگران: معمولاً گوشت نمیخوریم!
برای اینکه بدانیم این اعداد و ارقام با واقعیتهای زیستهی کارگران چقدر همخوانی دارد، به سراغ چند کارگر و بازنشسته رفتیم و میزان مصرف گوشت ماهانهی آنها را جویا شدیم.
یک کارگر پیمانکاری شهرداری (حداقلبگیر) میگوید: ما چندین ماه است که اصلاً گوشت قرمز نخریدهایم، یعنی از ابتدای سال خرید گوشت قرمز نداشتهایم؛ اگر اوضاع به همین شکل باشد تا پایان سال هم خرید نمیکنیم؛ پولی باشد یکی دو کیلو مرغ یا ماهی میخریم؛ واقعاً سرانه مصرف گوشت خانوادهی ما به صفر رسیده است!
یک کارگر عسلویه (غیرحداقلبگیر) میگوید: من غذای کمپ را میخورم، اما همسر و دو فرزندم اصفهان زندگی میکنند؛ فکر کنم هر دو یا سه ماه، یکی دو کیلو گوشت خورشتی میخرند تا بتوانیم هر پانزده روز یکبار، غذا با گوشت قرمز داشته باشیم؛ سرانه مصرف هر عضو خانواده ما در بهترین حالت، سالی ۳ یا همان ۴ کیلوگرم است.
یک بازنشستهی حداقلبگیر کارگری ساکن کردستان نیز از به صفر رسیدن خرید گوشت قرمز در ماههای اخیر میگوید: ماههاست سفرهی ما رنگ گوشت قرمز را ندیده است؛ پول ما به خرید چند کیلو مرغ و تخم مرغ به زور میرسد؛ گوشت را دیگر فاکتور گرفتهایم!
بدون تردید، خروج از این بحران تغذیهای، یک همت عالی میخواهد؛ باید سرانه مناسب گوشت قرمز دهکهای فرودست با قیمت قابل قبول و ارزان تامین شود؛ قیمت یک کیلو گوشت قرمز براساس استانداردها بایستی حداکثر یکسوم یا یکچهارم دستمزد روزانهی یک کارگر باشد.
در شرایط فعلی، اگر نمیتوانند قیمتها را بشکنند لااقل با کالابرگ یا هر طریق دیگری، ماهانه چند کیلو گوشت قرمز ارزان و باکیفیت در اختیار مردم قرار دهند؛ اما راه حل ساختاری، شکستنِ طلسمِ عدم تناسب دستمزدها با قیمتهاست.