مژده ۱۳ سال پیش ازدواج کرد. او مدتی قبل متوجه شد همسرش با زنی رابطه دارد و حالا به قول خودش مچ هر دوی آنها را گرفته است. مژده از شوهرش و زن جوان شکایت و درخواست مجازات آنها را کرده است. این زن ۲۸ ساله برای اعتمادآنلاین از خیانت شوهر و زندگیاش میگوید.
*چند سال با شوهرت زندگی مشترک داشتی؟
من و شوهرم ۱۳ سال با هم زندگی کردیم. ۱۵ ساله بودم که با او ازدواج کردم. حمید و خانوادهاش در همسایگی ما زندگی میکردند. او بعد از سربازی به خواستگاری من آمد و مادرم هم قبول کرد. ما خانواده سطح پایینی بودیم. چهار برادر داشتم و خودم بچه بزرگ بودم. هرچه نانخور کمتر، بهتر. خلاصه اینکه با او ازدواج کردم.
*حمید را میشناختی؟
نه نمیشناختم. فقط میدانستم پسر همسایه است. ما همدیگر را میدیدیم اما من هیچ وقت فکر نمیکردم زن حمید شوم. هنوز مدرسه میرفتم که با حمید ازدواج کردم. بعد هم خانوادهاش یک اتاق در خانه خودشان به ما دادند و زندگیام را با حمید شروع کردم.
*هنوز با خانواده شوهرت زندگی میکنی؟
یک سال بعد از ازدواجمان به تهران آمدیم. حمید نظافتچی یک شرکت بود. یک خانه ته حیاط شرکت به او داده بودند و در آنجا زندگی میکردیم. هم نگهبان بودیم هم نظافتچی، بعد هم صاحبکار حمید گفت همسرش به یک خدمتکار نیاز دارد. من هر روز به خانه آنها میرفتم. در واقع هر دو کار میکردیم. نگهداری از مادر پیر و بیمار صاحب شرکت هم وظیفه من بود. بابت آن حقوق میگرفتم، اینطوری بود که پولمان را جمع کردیم و حمید خانهای به نام خودش خرید. در این مدت صاحب دو دختر شدیم. دوقلو هستند. با اینکه بچه داشتم ۶ ماه بعد از به دنیا آمدن آنها دوباره سر کار رفتم. باز پولمان را جمع کردیم و حمید با یک وام ماشین دستدوم خرید. زندگی خوبی داشتیم. حمید را دوست داشتم.
*چطور فهمیدی شوهرت خیانت کرده است؟
از وقتی ماشین خریدیم کمتر در خانه بود. میگفت وقتهای بیکاری، مسافرکشی میکند. فکر میکردم واقعاً خیلی مرد مهربانی است و برای بچهها کار میکند. چون ما همچنان در شرکت زندگی میکردیم و خانهای را هم که خریده بودیم اجاره داده بودیم. درآمد بدی نداشتیم اما حمید میگفت باید کار کند تا بتوانیم در دوران بازنشستگی بدون دغدغه زندگی کنیم. یک روز که سوار ماشین شدم یک روژ لب زنانه پیدا کردم و از آنجا شک کردم.
*به همسرت گفتی روژ لب پیدا کردی؟
بله گفتم. بهانه آورد گفت حتماً مال مسافر است؛ اما من نمیدانم چرا تقریباً مطمئن بودم که به مسافر ربطی ندارد.
*در پرونده نوشتهای همسرت را با یک زن در خانه دیدی.
همسرم مدام سرش در گوشی بود. من به این رفتارهایش شک داشتم چند بار سمت گوشیاش رفتم با عصبانیت با من برخورد کرد. دیگر به بچهها توجه نمیکرد. تا اینکه یک روز به من گفت باید مستاجر جدید برای خانه بیاورد. من گفتم همراهش میروم گفت نه لازم نیست به خانه مادرت برو.
*یعنی در خانه مادرت بودی؟
بله به خانه مادرم رفتم، شوهرم نیامد. خیلی با عجله رفت. من فهمیدم مسالهای شده است. به تلفنش زنگ زدم جواب نداد. بچهها را به مادرم سپردم و به خانهمان رفتم. خانهای که ما خریده بودیم در ورامین بود. به آنجا رفتم دیدم یک جفت کفش زنانه یک جفت کفش مردانه که متعلق به شوهرم بود جلوی در است. فهمیدم او با زنی در خانه است. در زدم باز نکردند. با کلید وارد خانه شدم و شوهرم و آن زن را در خانه دیدم.
*در گزارش پلیس آمده با آن زن درگیر شدی.
بله آن زن را کتک زدم. آنقدر عصبانی بودم که نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. او را کتک زدم و از خانه بیرون انداختم، پلیس را هم خبر کردم.
*آن زن از تو شکایت کرده است؟
بله شکایت کرده پزشکی قانونی رفته و شکایت کرده است، اما من از همسایهها استشهادیه دارم که با شوهرم رابطه داشته است.
*همسایهها در جریان بودند؟
بله آنها میدانستند، میگفتند شش ماه است که خانه خالی است و شوهرت با این زن به خانه میآید.
*حالا چه تصمیمی داری؟
شوهرم میگوید رضایت بده، خانه را به نامت میکنم. من هم میگویم اول خانه را به نامم کن، ماشین را هم به نامم کن بعد رضایت میدهم.
*یعنی اگر خانه و ماشین به نامت شود شوهرت را میبخشی؟
شوهرم دروغ میگوید، او خانه به نام من نمیکند، او میخواهد از این مخمصه بیرون بیاید و بچهها را از من بگیرد. اما من میخواهم حکم محکومیت بگیرم که بتوانم همه مهریهام را از او بگیرم و طلاق هم بگیرم. اگر خانه و ماشین را به من بدهد و قبول کند بچهها پیش من باشند من هم رضایت میدهم. بچهها را برمیدارم و میروم.
*یعنی این زندگی برایت تمام شده است؟
من پابهپای شوهرم کار کردم و زحمت کشیدم. او خیانت کرد. کدام زنی با این شرایط ادامه میدهد؟ البته هنوز تصمیم قطعی نگرفتهام، شاید به خاطر بچهها...