قلمی از قلمدان قاضی ايی افتاد.شخصی که حضور داشت گفت: جناب قاضی! کلنگ خود را بردارید. قاضی گفت: مردک! این قلم است نه کلنگ، تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟گفت: هر چه هست، تو خانه ی مرا با آن ویران کردی!!