واقعیت این است که آقای رئیسی در یک ایران زندگی میکند و ما مردم در یک ایران دیگر. در ایران آقای رئیسی کشور در بهترین حالت خودش از لحاظ مدیریت قرار دارد و حتی رکوردهایی هم در آن شکسته شده است. در ایران مردم اما وضعیت نیازی به توصیف ندارد و داریم زندگیاش میکنیم.
در زمان شوروی از یکی از مقامات دستگاه امنیت شوروی پرسیده بودند که چه عاملی باعث ناکامی ایده اداره کشور با سیستم کمونیستی شد. او پیش از اشاره به وضعیت اقتصادی کشور یا جنگ سرد طولانی با آمریکا و مسائل کلیدی دیگر، یک مسئله را به عنوان عامل اصلی عنوان کرد؛ «جور دیگر دیدن». لایههای پایین حزب برای اینکه موقعیتشان در حزب به خطر نیفتد، واقعیت موجود کشور را به مسئول بالاتر از خود انتقال نمیدادند. مسئول بالاتر نیز آب و تاب چیزهایی ر ا که از لایه پایینتر شنیده بود، بیشتر میکرد چون او هم نمیخواست موقعیتش در حزب به خطر بیفتد. این چرخه تا بالاترین لایه حزب ادامه پیدا میکرد و چیزی که اتفاق میافتاد، یک نگاه غیرواقعی نسبت به وضعیت کشور در میان تصمیمگیران بود. پایان این مسیر هم که تاریخ روایت کرده و نیازی به بازگوکردن نیست.
واقعیت این است که آقای رئیسی با یک اطلاعات غیرواقعی در مدیریت کشور روبهروست که باعث میشود از یک ایرانی صحبت کند که برای ما غریبه باشد. حتی مشاوران او برای بیان مشکلات دستبهدامن همان ایده قبلی سایر رؤسای جمهور شده بودند. اینکه عامل نارساییها را «پیشینیان» نامگذاری کنیم. با این تفاوت که آقای رئیسی همه رؤسای قبل از خود را با یک آهنگ نواخت و بین هیچکدام تفاوتی هم قائل نشد. غافل از اینکه خود آقای رئیسی بود که پیشتر گفته بود که «نباید مدام بگوییم دولت قبل» و نارساییها را به گردن رؤسای دولتهای قبل بیندازیم و باید بگوییم خودمان برای اداره کشور چه در «چنته» داریم.
در بدبینانهترین حالت، به نظر میرسد مدیران دولت همه واقعیتهای کشورداری را به رئیس جمهور نمیگویند. حالت خوشبینانه ماجرا هم این است که همه این اتفاقات در این کشور در حال رخدادن است، منتها مردم در این کشور زندگی نمیکنند.
لطفا یا مواردی را که در این نشست گفتید در ایران پیادهسازی کنید یا مردم را به کشوری که درباره آن گفتید، ببرید.