آفتابنیوز : مردی صالح به در خانه ی بخیلی رفت و گفت: چنین به من رسیده که تو چیزی از مال خود، نامزد ارباب استحقاق کرده ای و من به غایت، مستحق و فرومانده ام.
آن خواجه بهانه پیشه کرد و گفت: من آنچه نامزد کرده ام، نامزد کوران کرده ام و تو کور نیستی؟!
مرد صالح گفت: غلط دیده ای، کور حقیقی منم که روی از رزاق حقیقی برتافته ام و به سوی چون تو بخیلی شتافته ام و روی از او برگردانید.
خواجه از سخن او متأثر شد و از عقبش دوید و هر چند درخواست کرد که برگردد تا خدمت به جای آورد، درجه قبول نیافت.