«این بیماری مهلک در سالهای جنگ اول جهانی گسترش یافت و دهها هزار نفر را در گوشه و کنار دنیا از پا انداخت. بیشتر دولتهای درگیر جنگ محدودیتهای شدیدی بر مطبوعات کشورشان اعمال میکردند و اجازه نشر هر خبری را نمیدادند اما اسپانیا در جنگ شرکت نداشت و حکومت این کشور هم به مطبوعات سخت نمیگرفت.
از این رو در اسپانیا بیشتر از سایر کشورها درباره این بیماری نوشتند و این تصویر نادرست را شکل دادند که اوج بیماری در اسپانیاست. همین محدودیتها در خبررسانی باعث شد مردم امریکا متوجه خطری که تهدیدشان میکرد نشوند و آماده مقابله با موجهای بیماری نباشند. مثلا در چنین روزی از سپتامبر ۱۹۱۸ در فیلادلفیا رژهای میهنپرستانه برگزار کردند که حداقل ۲۰۰ هزار نفر از مردم شهر در آن حضور داشتند.
الیزابت هاردمن در کتاب «پاندمیهای آنفلوآنزا» مینویسد: سه روز بعد از رژه همه تختهای بیمارستانی شهر پر شده بود و بیمارستانها از پذیرش بیماران جدید سرباز میزدند. بیمارستانهای اضطراری در پارکینگها و ساختمانهای خالی و کلیساها و باشگاههای ورزشی و حتی پارکها برپا شدند، ولی تعداد پزشکان و پرستاران سالمی که توانایی مراقبت از بیماران را داشته باشند، اندک بود. در شهرهای دیگر این کشور نیز اوضاع چندان تفاوتی نداشت.
«در دَه روز نرخ مرگومیر ناشی از آنفلوآنزا از یک یا دو نفر در روز به صدها نفر رسید و صدها هزار نفر دیگر نیز بیمار شدند، چون تعداد افرادی که کارهای کفن و دفن را انجام میدادند اندک بود، اجساد روی هم تلنبار شده بودند. در صحنههایی که یادآور مرگ سیاه قرن چهاردهم بود، گاریها در شهر میچرخیدند و خانه به خانه جعبههای چوبی حاوی اجساد را تحویل میگرفتند. افراد بسیاری که کسی را نداشتند تا از آنها مراقبت کنند در خیابانها میافتادند و میمردند.»
دولت بسیار دیر به خطر واکنش نشان داد و زمانی که تصمیم به مقابله با آن گرفت، بد و ضعیف عمل کرد. بد عمل کرد، چون آماده مواجهه با بحرانی چنین بزرگ و فراگیر نبود، پزشک و پرستار کافی در اختیار نداشت و تازه بسیاری از بهترین پزشکان و پرستاران نیز برای مداوای سربازان به اروپا اعزام شده بودند. دستوراتی صادر شد.
مثلا گفتند ماسک بزنید و دستهایتان را مدام بشورید و از رفتن به مکانهای شلوغ پرهیز کنید اما این دستورات در عمل تفاوتی در روند گسترش بیماری ایجاد نکرد. بحران به عمق جامعه زد، علم را به حاشیه راند و گرایش به خرافات را - که مردم عادی همیشه مستعد آن هستند - بیشتر کرد. روشهای عجیب درمان، مثل استفاده از نفت و شکر رواج یافت، بسیاری هم سیر به گردنشان آویختند، چون باور داشتند این گیاه ارواح خبیث را از آنان دور میکند.
خشونت و جرم هم بالا گرفت. نوشتهاند مسئولان کفن و دفن عدهای را استخدام کرده بودند تا با سلاح از تابوتها مواظبت کنند، زیرا سرقت تابوت در آن دوره زیاد شده بود. یا میگویند مردی همسر و فرزندانش را قبل از اینکه از آنفلوآنزا بمیرند با دستهای خودش کشت.
بحران تا اکتبر آن سال با شدتی فزاینده ادامه یافت و بعد تقریبا ناگهان فرونشست. چه اتفاقی افتاده بود؟ نظریهای هست که میگوید: «وقتی تعداد میزبانهای زنده خیلی کم شود، ویروس دوباره جهش مییابد و سویه خفیفتری به وجود میآورد که افراد زیادی کشته نشوند و ویروس بتواند میزبان داشته باشد.» شاید درباره آنفلوآنزای ۱۹۱۸ این اتفاق افتاده بود، زیرا دیده میشد افرادی که در اواخر همهگیری مبتلا شده بودند شدت بیماری و احتمال مرگشان بسیار کمتر بود.»