محمد مهاجری، فعال سیاسی اصولگرا در پاسخ به این سوال که گلایههایی نسبت به برخی رویهها در کشور ایجاد شده است به نظر شما مسئولان در قبال پاسخگویی به این گلایهها، دغدغهها و جبران شکاف ایجاد شده چه وظیفهای دارند، گفت: الان اتفاقاتی که افتاده است، یک بخشی ممکن است تعبیر شود که آیا برخی اقدامات تحرکات بیگانه است یا افراد تحت تاثیر رسانههای خارجی به خیابانها آمدهاند. اما در بخش مهم این داستان یک مطالباتی از سوی مردم وجود دارد که محقق نشده است.
بخشهایی از گفت و گوی مهاجری را در ادامه میخوانید:
به طور مثال در فضای انتخابات، گاهی تا حدودی حق انتخاب را از مردم میگیرند، یا در برخی مواقع از سوی مسئولان فعالیتهایی میبینیم که عمدتا سلیقهای است. در این صورت طبیعی است که مردم بعد از یک مدتی سکوت یا قهر بالاخره واکنش نشان دهند و این انتقادها در یک جایی بیرون میزند که در حال حاضر نیز آن اتفاق افتاده است.
نکته بعدی در مورد بیان اعتراضات توسط مردم است. بالاخره مردم وقتی نسبت به چیزی اعتراض دارند، باید چه کار کنند. قانون اساسی عنوان میکند مردم هرجا که خواستند میتوانند تظاهرات غیرمسلحانه و مسالمتآمیز برگزار کنند. الان میبینیم درخواستهای متعددی برای برگزاری تجمعها انجام میشود، ولی پشت گوش انداخته شده است. نمیخواهم بگویم موافق یا مخالف با کار دوستان بودم. ولی بالاخره یک درخواستی داده شد تا عدهای جمع شوند و نظرشان را در مخالفت با گشت ارشاد بگویند.
مگر گشت ارشاد مقوله امنیت ملی است که شما به آن مجوز ندادید یا مگر گشت ارشاد در مخالفت با اسلام است یا اینکه مگر میخواستند تظاهرات مسلحانه برگزار کنند؟ به همین دلیل اینگونه راههای اعتراضات بسته میشود. نکته بعدی این است که صدا و سیما هم گاهی یک طرفه و یک سویه میشود، اگر این رسانه عملا در اختیار یک جناح اقلیت جامعه باشد و این ارگان بلندگوی همه مردم نباشد، مسلما مردم را عصبانی میکند. مثلا چند شب پیش چند نفر موافق و مخالف گشت ارشاد را در تلویزیون مقابل هم آوردند. مردم هم میفهمند این برنامهها کاریکاتور است، یعنی اعتماد کافی به رسانه ملی هم پیدا نمیکنند.
اینکه مردم به سبک زندگیهایی روی آوردهاند که برخی نمیخواهد به درست یا غلط، آن سبکها را بپذیرند. این سبک زندگی خیلیها نه خلاف شرع و نه خلاف عرف است. حالا ممکن است مسئولی از این سبک زندگی خوشش نیاید. مانند سبک زندگی که بیشتر جوانان به دنبال آن هستند.
در وقایع اخیر میبینیم، بخشی از اعتراضات را دانشجوها انجام میدهند. در واقع موضوعی که در دانشگاهها به عنوان کرسیهای آزاداندیشی مطرح بود، هرگز اجرا نشد. یعنی شما ندیدید که افراد موافق و مخالف رودروی هم قرار گرفته و با هم حرف بزنند. نتیجهاش میشود اینکه، الان دانشجو در دانشگاه تظاهرات میکند و یک عدهای مقابل اینها شروع به فحاشی و برخورد تند میکنند. البته این طرفیها هم فحاشی و برخورد تند میکنند.
مجموعه اتفاقی که بیان کردم، این بحران را به وجود آورده است. موقعی که این بحران به وجود میآید، مانند بیماری است که دچار سکته قلبی میشود، آن را به بیمارستان برده، اما در این حالتی که به وجود میآید، دکتر نمیآید بگوید که فلان رژیم غذایی را رعایت نکردی و یک چشمت مثلا کور شده و این مشکل به وجود آمده و این اتفاق سزای همان است و در مرحله دیگر، چون مثلا آن دارو را باید مصرف میکردی نکردی، طبیعی است که این بیماری برایت به وجود بیاید. در واقع پزشک در این مرحله فعلا به این حرفها کاری ندارد و فقط نجات جان بیمار مهم است. وقتی موفق شد جانش را نجات دهد، به او میگوید شما باید این رژیمها را رعایت کنی یا باید این داروها را مصرف کنی.
در حال حاضر، در فضایی قرار گرفتیم که بیمار اورژانسی است و برای مداوای آن، فعلا نباید بیاییم بگوییم مسئولان در کشور میتوانستند آن کار را انجام دهند و نکردند، بیاییم اتفاقات گذشته را شخم بزنیم و بگوییم مشکلاتی بوده که اگر حل میشد امروز اینگونه نبودیم، حرف درستی هم است، ولی راه درمان فعلی نیست.
من فکر میکنم راه درمان فعلی این است که مسئولان جمهوری اسلامی در ردههای مختلف مجلس، قضائیه و مجریه و سایر سازمانهای حکومتی و نهادهای مختلفی که در حاکمیت وجود دارد، حداقل به مردم بگویند که ما حرفهای شما را میشنویم. این انتقادات و انتظارات را وارد میدانیم تا با این وسیله آرامشی به جامعه بدهند و بعدها سر فرصت مشکلات را حل کنند.
ایجاد عدالت مقوله بسیار سختی است و اجرای آن کار یک روز، یک ماه، یک سال یا چند سالی نیست. حتی حضرت علی (ع) در طول سه الی چهار سال حکومت خود نیز توانست بخشهایی از آن را ایجاد کند. اما اگر ما بخواهیم این کار را انجام دهیم زمان بیشتری میبرد.
دوم اینکه برای ما دو اتفاق افتاده است. اول اینکه برخی از افراد و چهرههایی که حاضر نبودند، تن به عدالت بدهند و شروع به جمع آوری اموال یا تصاحب برخی از مشاغل کردند، از این رفتار کنار نکشیده که بالاخره خود این موضوع نوعی ناعدالتی ایجاد میکند. یعنی برای مردم ما شرایط یکسانی فراهم نیست که بتوانند پستهای حکومتی را اشغال کنند. اتفاق دوم این است که در مقوله موضوعات اقتصادی هم برخی از نهادهای کشور وارد کار اقتصادی شدند که رقابت اقتصادی با این نهادها امکانپذیر نیست.
به همین دلیل افراد و سرمایهگذاران خرد همیشه لای چرخ دندهها از بین رفته و عملا هیچ اتفاقی برای آنها نمیافتد. به همین دلیل عدالت در حوزه سیاست و در حوزه اقتصاد گاهی رعایت نمیشود. در بحث قضایی نیز این اتفاق بارها و بارها دیده شده است. به طور مثال یک روزنامه نگار یا یک آدم سیاسی به خاطر جرمی به حبس یا محرومیتهای طولانی مدت محکوم میشود، اما میبینید گاهی برای مفسدان اقتصادی خیلی اتفاق بزرگی نمیافتد در حالی که میزان جرمی که این افراد انجام دادند با فرد روزنامهنگار قابل مقایسه نیست.
این که چرا برخی از مسئولان با استفاده از ادبیات نادرست به ناراحتی مردم دامن میزنند، این کار به نوعی عادت شده است. یعنی تا اتفاقی میافتد فوری میگویند این کار بیگانه و دشمن است. این حرفها واقعا مردم را عصبانی میکند. به ویژه جوانانی که بین ۱۸ تا ۲۵ سال هستند. این افراد ۲۵ سال بعد از پیروزی انقلاب به دنیا آمدهاند و اصلا چطور میتوانند عامل دشمن باشند. جوانی که تازه دانشجوی سال یک، دو یا یک دانشآموز دوره دبیرستان است عامل دشمن نیست. خودش میداند به جایی وصل نیست. حتی اگر به صورت فریب خورده عامل دشمن هم باشد، نباید در حاکمیت این آدمها را یک جوری تلقی کنیم که آنها کاملا محکوم و سرکوب شوند.
بالاخره آن جوان دارای خانواده و دوستانی است. همه اینها ناراحت میشوند که ما برخی از افراد را دشمن خطاب کنیم. دوم اینکه به نظر میآید برخی مسئولان فرافکنی میکنند، چون خودشان نمیتوانند مشکل را حل کنند گاهی توپ را در زمین بیگانگان میاندازند تا به شکلی هم خودشان را از لحاظ روحی و هم به زعم خودشان افکار عمومی را راضی کنند. چون راه دیگری هم بلد نیستند دست به این کار میزنند. البته که نباید نقش دشمنان در بهرهبرداری از فضای ایحاد شده و تحرکات آنها را هم نادیده گرفت.
درمورد پشت پرده صحبتهای آقای قالیباف که گفت وقتی نیروهای فاضل دفع شوند، اراذل یعنی نیروهای فرومایه و ناکارآمد کارها را به دست میگیرند و به همین دلیل شاهد این موضوع هستیم که در طول دهها سال گذشته این اتفاقات باعث بروز شرایطی شده که قدرت حل مسئله را از دست دادیم. چیست و چه دلیلی دارد که این مسائل از طریق تریبونهای رسمی مطرح میشود؛ یک جملهای است که میگوید: «کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی» آقای قالیباف اگر به همچین موضوعی اعتقاد دارد چرا از خودش شروع نمیکند.
بالاخره این آدمهای ناکارآمدی که در این سیستم وجود دارند، بخش قابل توجهی از آن افراد دوستان و همکاران آقای قالیباف بوده یا هستند و از کسانی بودند که معاون آقای قالیباف در شهرداری تهران بودند. آقای قالیباف طوری حرف میزند که انگار از کره مریخ آمده است. بالاخره خود او نیز جزو همین افراد است.
به نظرم این یکی از نمونههای فرافکنی است. اگر واقعا آقای قالیباف به چنین موضوعی اعتقاد دارد اول بیاید درباره آقای عیسی شریفی اظهارنظر مستقیم و صریح انجام دهد. دوم درباره پرونده هولدینگ یاس و افرادی که در آن حضور داشتند شفافسازی کند بعد از این دو کار معلوم میشود چه کسانی کارآمد و چه کسانی ناکارآمد هستند و آیا ایشان شعار میدهد یا حرف واقعی میزند.
این سومین مرتبه است که آقای قالیباف این صحبتها را با بوی گلایه از جریان خودی مطرح میکند. آقای قالیباف احساس میکند که نظام جمهوری اسلامی یک ریاست جمهوری به ایشان بدهکار است و از هر روشی استفاده میکند تا انشاالله بتواند در یک انتخاباتی پیروز شود من فکر میکنم این صحبتهایی که آقای قالیباف انجام میدهد، فقط مصرف سیاسی و انتخاباتی دارد.
تقریبا یقین دارم که اگر شورای نگهبان به هیچ وجهی در تایید صلاحیتها ورود نکند، قطعا مجلس از مجلسی که امروز وجود دارد بدتر نخواهد شد یعنی نسبتا بهتر میشود، اما بدتر نخواهد شد.
به هرحال تصوری در جامعه وجود دارد که رد صلاحیتها باعث شده تا یکسری از استعدادها از بین بروند. این حرف خیلی زشتی است که بگویند اگر نمایندگان تایید صلاحیت نشوند مشتی دزد، قاچاقچی، معتاد و آدمهای فاسد به مجلس میآیند.
آقای قالیباف در جریان اصولگرایی یکسری آدم مخالف دارد که عمده آنان هم در جبهه پایداری حضور دارند در حال حاضر میداند که آنها میتوانند به او ضربه بزنند. اعضای جبهه پایداری هم افرادی هستند که امروز در تیم آقای رئیسی حضور دارند و به نوعی آقای قالیباف پالس منفی را برای آنها و رئیسی و تیم او میفرستد.
ایشان میخواهد یک جوری هم در جریان اصولگرایی بماند و هم از ترکشهای آن دور باشد. یک مدت هم به دنبال ساخت جریان اصولگرای جدید بود که اسمش را هم نواصولگرایی گذاشت. به هر حال اصولگرایی نو و کهنه ندارد و همه یکجور است. آقای قالیباف هم دید جایش در جناح مقابل نیست و به همین دلیل دوست دارد تلاش کند تا مثلا نشان دهد که حرفی برای گفتن دارد.