امروز ـ چهارشنبه ـ ۱۳ مهر ماه ـ یک سال است که فتحعلی اویسی دیگر نمیتواند زنده برایمان بخواند. از زدن باران بر شیشه بگوید و قطرههایی که رشته رشته فرو میریزند.
یک سال است که دیگر نقشهای ماندگار بازیگر سریالهای طنز تلویزیون، به شکل قاب عکسهایی خاک گرفته، یادآور دردآور رفتن هنرمندی هستند که پس از مرگ هم تکرار جملات و ضرب المثلهای ماندگارش بدون شرح بی دریغ خنده بر لب مینشاند.
«دیجیتالم کجا بود؟!»
عباس یاری ـ منتقد ـ بعد از مرگ فتحعلی اویسی در بخشی از خاطره آخرین دیالوگ با او، با یادآوری یکی از همین تکیه کلامهای معروف، چنین نوشت: «همین دیجیتالی که تو باهاش مخالف بودی و میگفتی دیجیتالم کجا بوده، آخرش دنیا را گرفت، اما فرهنگ کتابخوانی و مطالعه را نابود کرد.»
فتحعلی اویسی زمان مرگ، ۷۶ سال سن داشت. از چندی قبل از آن در بیمارستان بستری و به کما رفته بود و در نهایت ۱۳ مهر ماه ۱۴۰۰ درگذشت.
او در جوانی برای تحصیل در رشته سینما به آمریکا رفته بود و به محض پایان تحصیلاتش در ۳۳ سالگی، به ایران بازگشت تا در رشتهای که تحصیل کرده، فعالیت کند.
فتحعلی اویسی علاوه بر فعالیت در عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون، در خوانندگی نیز دستی داشت که در این میان قطعه «میزند باران به شیشه» از او به محبوبیت رسید و در نهایت هم بیتی از همین قطعه برای سنگ مزارش نقش بست.
* جمله ابتدایی خبر، نقل قول از کتاب «سنگ قبر» است که به کوشش پوریا تابان گردآوری شده و در بر دارنده نظرات ۱۵۶ چهره مشهور هنری درباره مرگ است.