آفتابنیوز : 
«ماهي ها عاشق مي شوند» فيلمي است سرشار از رنگ و عشق و بازي هاي قشنگ و غذاهاي خوشمزه و صحنه هايي كه تا مدتها در خاطرتان مي ماند. ديدن اين فيلم را به همه شمايي كه مدتهاست فيلم خوب نديده ايد، از دست فيلم هاي اكشن هاليوودي خسته شده ايد و دلتان براي يك عاشقانه آرام تنگ شده است، توصيه مي كنيم. فقط لطفاً دل خالي به سينما نرويد!حديث بده بستان تئاتر و سينما روايتي است كهنه. چه بسيار بوده اند كارگردانهاي تئاتري كه همواره سوداي كارگرداني سينما در سر پرورانده اند و چه بسيار بوده اند كارگردانهاي سينمايي كه هوس مزمزه خاك صحنه را از ذهن گذرانده اند. اگر بخواهيم در اين سياهه نام (يا نامهايي) را ليست كنيم به اسامي همچون سرريچارد آتن بارو، اليا كازان، پيتر بروك و... برمي خوريم. جالب است كه در سينماي جهان اين بده بستان تنها محدود به رد و بدل كردن بازيگر بين دو عرصه نمي شود و همان طور كه آمد كارگردانها نيز از اين توشه سهمي برگرفته اند. اما در ايران حديث، ديگر است.تنها بازيگران تئاتر سهم و حق ورود به سينما داشته و بالعكس. كمتر كارگردان سينمايي داشته ايم كه تمايل به كارگرداني تئاتر داشته باشد كه بسته بودن فضاي تئاتر امكان را از آنها سلب مي كند. اما چند كارگردان تئاتر را مي توان برشمرد كه بي گفت وگو و از راه نظاره آثارشان حجم تصوير سينما را دريافته اند و دغدغه نقش زدن بر تصوير سلولوئيد را در ذهن مي پرورانند. اما به دليل چيرگي نمايش بر ذهن، آنچه روي نوار سلولوئيد نقش بسته راه به جايي نبرده و آنها را واداشته كار را از نيمه به زمين بگذارند و گهگاه سرخورده راه صحنه در پيش گيرند. يكي از آن نمونه ها حميد سمندريان و فيلم تمام وسوسه هاي زمين است. تمام وسوسه هاي زمين يك فيلم تئاتري است. فيلمي كه قرار نبوده تئاتر باشد اما از ذهن كارگردان به اين شكل عبور كرده است. تنها حسن اين اثر معرفي يك بازيگر توانا به سينماي ايران، يعني رضا كيانيان بود كه اولين حضور خود را در سينما با اين فيلم پشت سر گذاشت.به هر روي، كارگرداني ديگر از عرصه تئاتر به سينما نيامد تا اين اواخر يعني علي رفيعي با فيلم تحسين شده ماهي ها عاشق مي شوند. رفيعي در آثار نمايشي اش بارها علاقه مندي اش به سينما را نشان داده بود. او كه در اغلب آثارش خود وظيفه طراحي صحنه و لباس را نيز بر عهده داشت، صحنه را به شكلي مي چيد كه اجازه اجراي قواعد سينمايي را در آن داشته باشد. فيد، ديزالو، طراحي ميزانسن سينمايي يعني تأكيد بر نماي درشت، متوسط و دور از اين قواعد به شمار مي آمدند. رفيعي جايي گفته بود: «من هميشه بر اين باور بوده و هستم كه شكل ناقل محتواست. از طريق تصوير بسياري چيزها را مي توان گفت كه ازطريق كلام نمي توان.«
بنابراين به گفته اين كارگردان تصوير در آثارش جايگاهي بايسته دارد. هيچگاه نمايش شازده احتجاب او را فراموش نمي كنم كه چطور يك رمان مدرن و سيال ذهن را به اثري نمايشي تبديل كرد. نشانه هاي بصري كه رفيعي در آن اثر از آنها سود جست هر يك در هر صحنه كاركردي مضموني پيدا كردند و تماشاگر را به اين سو سوق مي دادند تا از پس درك قصه به عناصري تأويل گرا نيز دست يابد.تركيب رنگها براي ايجاد يك موقعيت بصري همواره از عناصر قابل توجه آثار رفيعي به شمار مي آمده است. دستمال قرمز رنگي كه در عروسي خون از لباس مشكي بازيگران خارج مي شد، يا صندلي قرمز رنگ بزرگي كه در شازده احتجاب سياهي فضا را مي شكافت و... مؤيد بارز اين مدعا هستند.ماهي ها عاشق مي شوند پس از نمايش با رضايت منتقدين همراه شد. يك اثر كاملاً سينمايي بدون واگويه هاي تئاتري... حتي در برخي اوقات انتظاري را كه يك تماشاگر مي توانست از يك كارگردان تئاتردر روايت يك قصه داشته باشد رابرآورده نمي كرد.
يكي از خصوصيات رفيعي در ماهي ها عاشق مي شوند اين است كه او زيبايي شناسي تصوير را به خوبي مي شناسد و تفاوتهاي رنگ و نور را در بعد بخشي به تصوير مي داند. ما در اين فيلم با يك دنياي سرشار از رنگ روبه رو هستيم. اما شيوه چينش ميزانسن ها به گونه اي است كه اين رنگ با دنياي بازيگران تداخل پيدا نمي كند بلكه هر يك به تنهايي بر دنياي دراماتيك اثر مؤثر واقع مي شوند و فضا را تلطيف مي كنند و باز هم گفتني است كه رفيعي تنها به رنگهاي مصنوعي محدود نمي ماند و از رنگهاي طبيعي نيز به نفع خود سود مي جويد. داستان فيلم ماهي ها عاشق مي شوند يك قصه تكراري است. قصه عشق. قصه هجران ها و وصل ها و... اما رفيعي چندان خود را محصور قصه نمي كند كه اگر اين طور بود مي توان سوراخ هاي فراواني را درون اثر مورد مداقه قرار داد كه البته همين حالا نيز آنها چندان قابل چشم پوشي نيستند. رنگ در فيلم ماهي ها عاشق مي شوند تبديل به علل اصلي فضاسازي مي شود. رنگ موجود در رستوران فضايي گرم و سرشار از زندگي را تداعي مي كند. رنگي كه آتيه و سه زن ديگر آن را دوست دارند و براي حلاوت همين زندگي است كه در آغاز براي عزيز شمشير خود را از رو مي بندند. اما عزيز در آغاز چند طيف رنگي را پشت سر مي گذارد. او از جنگلي سبز به هوايي گرفته و سرد قدم مي نهد. اما خيلي زود به فضاي سبز بازمي گردد. آبي دريا هم كه گهگاه پس هر يك از شخصيتها ظاهر مي شود نمايانگر بي كرانگي وسعت روح آنان است. راستش اين اواخر آن قدر فيلمهاي خاكستري ديده بوديم كه از ديدن فيلم رفيعي به وجد مي آييم و فراموش مي كنيم با اينكه او مي توانسته به مدد تصاوير دلچسب تماشاگر را روي صندلي نگه دارد چرا تا اين حد پافشاري روي تعليق در داستان دارد و اين تعليق كاركرد منطقي پيدا نمي كند. چرا او نبايد راز رضا را به آتيه و توكا بگويد تا آنها را از سوءتفاهمي كه درگيرشان هستند برهاند؟ چرا حضور يونس در ابتداي داستان به عنوان يك آدم فرصت طلب بر داستان سنگيني مي كند.دوست تر مي داشتم عزيز درآن فصل كه دوربين كلاري عزيز و صندلي اش را از زاويه اي روبه بالا در قاب مي گيرد، عزيز را تنها روي آن صندلي مي ديدم.گويي او از دنيايي ديگر به سرزمين آتيه و ديگران واردشده است.ازطرفي ديگر نمي توان حضور چشمگير طبيعت را به لحاظ مضموني درماهي ها عاشق مي شوند از نظر دورداشت. اين آدم ها مقهور همين طبيعت هستند. همين طبيعت در نيمه هاي راه موجب مي شود ماشين توكا پنچر شود و او، يكه، بار تعويض تاير ماشين را به دوش بكشد.همين طبيعت در لايه هاي دروني تر بر زندگي آتيه، عزيز، توكا و دو دختر ترشيده ديگر تأثير مي گذارد و آنها را در جاده اي قرارمي دهد كه خود مي خواهد. حال چه پرمعناست حضور آنها بر قهوه خانه ساحلي، تداعي گر جزيره اي ميان آب؛ جزيره اي كه همه را از اكنون جدا مي كند و به ناگاه به دنياي ديگر پرتاب مي كند.تمام آنچه آمد با مختصات كلي قصه كه شايد آن را در فيلم ديده باشيد مي توانست از ماهي ها عاشق مي شوند يك اثر سانتي مانتال خلق كند. اثري كه اشك شما را دربياورد. اما رفيعي ژرف نگرتر به اين داستان مي نگرد. او به عمد در بسياري از شرايط خيلي زود فصلي يا پلاني را به فصل يا پلاني ديگر قطع مي كند. نوعي فاصله گذاري عامدانه كه تماشاگر را بيشتر با منطق داستان درگيركند. فصلي را به ياد بياوريد كه عزيز سر سفره از فوايد دور هم غذاخوردن سخن مي گويد و دوربين اصلاً در او غرق نمي شود. يا قطع هاي سريع روي صورت بازيگران وقتي فصل هاي رقت انگيز شخصيت نمايشي شان را براي تماشاگران به تماشا مي گذارند.
در فصل اولين ديدار عزيز - كيانيان - با قهوه چي - سيامك صفري - عزيز مي توانست در پاسخ به خواهش دوست قهوه چي خود ساعت ها زندگي گذشته خود را براي او بازگويد.او مي توانست با تأكيدش از حد بر واژگان و پرطمطراق بيان كردن آنها دل تماشاگرش را ريش كند. اما كيانيان بسيار بي تفاوت در پاسخ به دوستش مي گويد: اونكه چيزي نيست. همه چيز را ظرف نيم ساعت برات تعريف مي كنم. اما اين اشتباه را صفري مرتكب مي شود. او سعي مي كند كه با تأكيد بر كلمات بار نمايش آنها را افزون كند. همين جاست كه مي توان تفاوت دو شيوه بازي بازيگران فيلم را نيز موردتوجه قرارداد.فيلم ماهي ها عاشق مي شوند در نگاه اول لحني شاعرانه دارد. فضا و ريتم كلي فيلم اين مسأله را به تماشاگر القا مي كنند. اما اندك اندك پس از ورود عزيز و آشنايي تماشاگر با آتيه و بقيه اعضاي رستوران او، خون زندگي در فيلم جريان پيداكرده و ريتم كند شاعرانگي در ريتم تند زندگي مستحيل مي شود.
رفيعي توانسته تناسب خوبي بين زندگي خصوصي عزيز و زندگي آتيه ويارانش برقرارنمايد.عزيز از جنس آرمان هاست كه روزي زندگي پاي آنها نهاده و امروز كه رنگ سفيد بر شقيقه هايش نقش بسته آن روزها را در غبار مي بيند و شايد هم دوست ندارد از روزگار دلتنگي و خاكستري تنهايي اش در بيست سال گذشته يادكند.براي همين مونسي مي شود براي تنهايي هاي رضا در زندان كه او هم سرنوشتي دارد همچون سرنوشت عزيز. عزيز آن روزها زندگي را فداي آرمان كرده و امروز مي خواهد زندگي كند. اما زندگي آتيه و دوستانش شكلي ديگر است. آنها براي بقا زندگي مي كنند. هريك دلبستگي دارند فقط براي دلخوشي، دلبستگي هايي كه چندان عمقي ندارد. گوهر دلبسته لباس هاي رنگي اش است و بزك چهره اش. آنها براي فرار از تنهايي و درك با هم بودن است كه خود را دلبسته نشان مي دهند.اما عزيز اين بار آمده تا زندگي كند. او امروز دريافته كه همه آرمان ها در عشق است. او امروز نقاشي را به اين خاطر دوست دارد كه او را ياد آتيه قديم مي اندازد.
همه اين مفاهيم با قصه رفيعي كه بسيار بطئي حركت مي كند قابل دريافت و مشاهده است. نمي دانم از چه روست كه او خود اين حس بزرگ فيلم را گاهي به فراموشي مي سپارد و در فصلي مثل صحبت هاي رضا در زندان به شعار متوسل مي شود. اين شعارها كه جنس ديگرش را نيز از زبان آتيه و توكا مي شنويم بازي بازيگران را هم تحت تأثير خود قرارمي دهد.شعار وقتي قرار است دراماتيك شود و بازي شود حالت اغراق به بازي بازيگر مي دهد. بازيگر بايد به اصطلاح ما مطبوعاتي ها تكه اي از بازي اش را بولدكند. بنابراين در تناقض با جنس ديگر بازي خودش در جاي ديگر فيلم قرار مي گيرد. بازي مهدي پاكدل در ماهي ها عاشق مي شوند قرباني اين شعار شده است.
رضا كيانيان اين بار متفاوت از ساير نقش هايش است. درنگاهش حسرتي نهفته كه از بيان آن شرم دارد. شايد حساب سن و سالش را مي كند. اما وقتي با روي خوش آتيه مواجه مي شود در بيمارستان بلند قهقهه مي زند و جنس ديگري از بازي اش را به نمايش مي گذارد. او آمده به جست و جو. جست و جو براي گذشته. جست و جو براي آنچه در گذشته جاي گذاشته و امروز مي خواهد آن را بازيابد. عمق پرسشگري را حتي وقتي عزيز به صحبت هاي رضا درمورد عاشق ماهي ها صحبت مي كند مي توان در چشمان كيانيان به تماشانشست. بازي كنترل شده كيانيان در بسياري فصول تماشاگر را به جايي مي برد تا او چندان به سانتي مانتاليزم اثر فكرنكند. نونهالي و سايرين نيز به فراخور نقش خويش همين گونه اند.