کد خبر: ۸۰۳۱۵۲
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۴۰۱ - ۰۲:۳۵

«عکاسی از شهر سوخته» راهی بازار کتاب شد

دفتر شعر «عکاسی از شهر سوخته» مجموعه سروده‌های جواد خوانساری است که با زبانی ساده و بیانی تصویرمدار و به‌دوراز مفاهیم انتزاعی، به دغدغه‌های فردی و اجتماعیِ او از زاویه شعر و در قالبی سپید پرداخته است.
«عکاسی از شهر سوخته» راهی بازار کتاب شد
آفتاب‌‌نیوز :

جواد خوانساری گفت: مضمون شعرهای منتشرشده در دفتر شعر «عکاسی از شهر سوخته» شامل دودسته مفاهیم فردی و شخصی مانند عشق و تنهایی، مرگ و پوچی است، همچنین مفاهیم اجتماعی مانند نابرابری، تبعیض، انفعال و شکاف‌های موجود در اجتماع را شامل می‌شود، یعنی آنچه در این دفتر شعر آمده مجموعه مسائل فردی و اجتماعی است که در جامعه ایرانی با آن مواجه بوده و آن‌ها را تجربه کرده‌ام؛ البته دلیل این دو تقسیم‌بندی نیز به تحصیلات من در حوزه جامعه‌شناسی بازمی‌گردد که در همه این سال‌ها در من وجود داشت و گاهی دغدغه‌ها و نگاه‌های شخصیِ من مجال بروز پیدا می‌کرد و بیشتر اوقات نابرابری‌هایی که در اجتماع شاهد آن بودم باعث می‌شد به آن مسئله از زاویه شعر پرداخته شود.

نویسنده دفتر شعر «عکاسی از شهر سوخته» که به‌طورجدی از سال ۸۵-۸۴ سرودن شعر را آغاز کرده است، افزود: دفتر شعر «عکاسی از شهر سوخته» که از سوی انتشارات حکمت کلمه (ناشر تخصصی کتاب‌های ادبیات و فلسفه) منتشرشده، شامل ۵۰ شعر کوتاه و ۱۹ شعر بلند است که بین سال‌های ۱۳۸۵ تا اوایل سال ۱۴۰۱ سروده شده‌اند.

این شاعر اصفهانی با بیان اینکه سبک شعرهای موجود در مجموعه «عکاسی از شهر سوخته» از نوع سپید است، توضیح داد: این شعرها وزن و قافیه و عروض ندارند و در قالب شعر سپید سروده شده‌اند. من سعی کردم زبان شعرها ساده و بیان آن‌ها تصویری باشد یعنی تخیل من تصویرمدار بوده است، به‌طوری‌که بسیاری از شعرها به این سمت می‌رود که گویا ما فیلمی کوتاه یا فیلم سینمایی فشرده‌ای را می‌بینیم. درمجموع تلاش کردم که تخیل من از انتزاعی و نامفهوم بودن دور باشد تا مخاطب نیز بتواند پابه‌پای شعرها خود را از ابتدا تا انتهای مجموعه همراه کند.

او با اشاره به انتخاب «عکاسی از شهر سوخته» برای این مجموعه شعر نیز گفت: من علاوه بر اینکه در رشته جامعه‌شناسی تحصیل‌کرده‌ام در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ فارغ‌التحصیل شده و علاقه تاریخی هم دارم، ازاین‌رو همیشه به این موضوع فکر کرده‌ام که اتفاقات را از دریچه یک جامعه‌شناسی می‌بینم که تاریخ هم خوانده و به شعر نیز علاقه دارد. حتی رساله دکترای من نیز رابطه سیاست و شعر در عصر مشروطه است و در آنجا نیز دقیقاً به همین مفاهیم البته در قالب یک پژوهش دانشگاهی فکر می‌کردم، اما در شعرهایم وقتی که می‌خواستم عنوانی انتخاب کنم بیشتر این مسئله موردنظرم بود که سفر به گذشته و به آن شهر سوخته را بازنمایی کنم یعنی هم‌زمانی با یک اِلِمان یا نشانه که ما را به امروز می‌آورد؛ ضمن اینکه عکاسی‌کردن نیز مفهومی دوپهلو را تصویر می‌کند، یعنی ازیک‌سو به معنای عکاسی از شهر سوخته است و ازطرف نیز فردی را در نظر مخاطب معنا می‌کند که پیشه عکاسی دارد و از شهر سوخته می‌آید.

خوانساری که متولد سال ١٣۶۴ در اصفهان و دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران است، اضافه کرد: در این عنوان سعی کردم خط ربطی بین شعرهایی ایجاد کنم که در این مجموعه وجود دارد، به‌این‌ترتیب مخاطب در ابتدا این دفتر شعر را با یک پرسش باز می‌کند و وقتی مجموعه را می‌خواند با خود می‌گوید «حالا فهمیدم چرا عکاسی از شهر سوخته!»

او یادآوری کرد: در بسیاری از شعرهای این مجموعه، هم به سوختن و هم به عکاسی کردن و به عکس به‌طور مستقیم و غیرمستقیم اشاره می‌شود و تلاش من این بود که آن‌ها یکدیگر را حمایت کنند، یعنی شعرها عنوان را و عنوان به‌نوعی از شعرهایی گره‌گشایی کند که شاید با نگاه کردن در کلیت مجموعه می‌توانیم آن‌ها را بفهمیم.

خوانساری که در موزه ملی هنرهای اصفهان فعالیت دارد، با بیان اینکه تعدادی از شعرهای موجود در مجموعه «عکاسی از شهر سوخته» در جشنواره‌هایی مانند جشنواره شعر نیاوران در سال ۱۳۹۵، جشنواره شعر دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی و جشنواره بین‌المللی سیمرغ سال ۹۷ منتشر و برگزیده‌ شده‌اند، تصریح کرد: شعرها بسیار بیشتر از تعدادی است که در این مجموعه به چاپ رسیده و امیدوارم در فرصت‌های آینده بتوانم سایر اشعار را نیز منتشر کنم، ولی آنچه در مجموعه «عکاسی از شهر سوخته» آمده است تاکنون به‌صورت مجموعه درجایی منتشرنشده بودند؛ ضمن اینکه یکی دیگر از دغدغه‌های من که موازی با بحث شعر و ادبیات است پژوهش و فعالیت‌های علمی در حوزه جامعه‌شناسی، شعر و تاریخ و سیاست است و در آینده، رساله دکتری من تحت عنوان پژوهشی در دوره مشروطه منتشر خواهد شد.

نمونه‌ای از شعر بلند جواد خوانساری در دفتر شعر «عکاسی از شهر سوخته»:

«دیر یا زود همه ما

از خوابِ بی‌رؤیای مُسکن‌ها بیدار می‌شویم

با پوست و گوشت و استخوانِ سوخته

همه‌ی چیزهایی را که از دست داده‌ایم لمس می‌کنیم

بیدار شده‌ام در بیمارستانی که چشم چشم را نمی‌بیند

هرچه تقلا می‌کنم پرده‌ها را کنار بزنم تاریک‌تر می‌شود

بلندگو می‌گوید: دیگر چشمی برای دیدن، دستی برای لمس کردن و پایی برای رفتن نخواهی داشت

فریاد می‌زنم -همچون کسی که می‌خواست گذشته را بسوزاند اما آینده‌اش سوخت-

دستم را بگیر

ای آن‌که می‌شنوی

بیدارم کن از این کابوس

و مثل آوای نامفهومی پنهانم کن در سکوت

بلندگو می‌گوید: دهانت سوخته است و فریاد تا ابد در تو خواهد پیچید

از بوی خوشِ خاک حدس می‌زنم

بهار از خواب بیدار شده است

حدس می‌زنم از تخت برخاسته‌ام پنجره را گشوده‌ام

هم‌سفرِ آب شده‌ام در ساقه‌ی شفافِ علف‌ها

از لرزش خفیف پوستم حدس می‌زنم

پرنده‌ی آبی به قلبم برگشته است

و در رگ‌هایم آن آوازِ آشنا را زمزمه می‌کند

به قرن‌ها قبل برمی‌گردم

به پیش از قبل

به زمانی که هنوز زمان نیست

و واژه

معنا را چون زندانی در خود حبس نکرده است

که ناگهان صدای بلندگو

پرنده را از قلبم می‌ترساند

و بهار را به خواب برمی‌گرداند

دوباره برگشته‌ام به تردید

به این ویروس همه‌گیر که آینه‌های مغز را کدر کرده است

با ترس و لرز و دروغ‌هایی که به خود می‌گویم

کورمال کورمال پیش می‌روم

و هر دری که لمس می‌کنم آتش می‌گیرد

با دهان سوخته فریاد می‌زنم -همچون کسی که می‌خواست دوزخ را بسوزاند اما خودش سوخت-

دستم را بگیر

ای آن‌که این سطرها را می‌خوانی

بیدارم کن از این بی‌معنایی

مثل واژه‌ی نامأنوسی پنهانم کن در کلام

بلندگو می‌گوید: تو سوخته‌ای و فریادت تا ابد در هزارتوی این شعر خواهد پیچید»

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین