روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان «ولادیمیر برای ما پوتین نمیشود» این گونه آورده است:
اگر عقلای جهان این روزها درباره یک جنگ هستهای هشدار میدهند، به دلیل اینست که مدیریتهای کلان در نقاط حساس در اختیار افرادی است که یا از تعادل کافی برخوردار نیستند و یا تمایلات کشورگشائی در وجود آنها جوشش فوقالعادهای دارد. این ویژگیها به آمریکائیها و بعضی کشورهای اروپائی اختصاص ندارد، در بلوک شرق هم همین تمایلات و همین عدم تعادل را میتوان به وفور یافت. چین به نوعی و روسیه به نوعی دیگر در همین چرخه قرار دارند و تصادم زیادهخواهیها و زیادهگوئیهای سران شرق و غرب است که جهان امروز را به لبه پرتگاهی هولناک کشانده است. حاکمان چین هم بسیار زیادهخواه و دیکتاتور هستند، ولی اهداف کشورگشائی خود را بیسروصدا و تاجرمآبانه دنبال میکنند، برخلاف آمریکائیها و روسها که صدای شیپورشان همیشه به گوش میرسد.
ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه این روزها نیات خود از تجاوز نظامی به اوکراین را بدون ذرهای محافظه کاری به زبان آورده و خصلت کشورگشائی خود را که از تزارها به ارث برده و در دوران شوروی تجربه کرده، بروز داده است. او روز جمعه در یک سخنرانی مفصل گفت: «وقایع اوکراین را میتوان تا حدی به عنوان یک جنگ داخلی تعبیر کرد، زیرا روسها و اوکراینیهای مردمی واحد هستند که در کشورهای جداگانه از هم جدا افتادهاند. روسیه به عنوان کشوری که اوکراین مدرن را ایجاد کرد، میتواند تنها ضامن واقعی و جدی دولت، حاکمیت و تمامیت ارضی اوکراین باشد.» (روزنامه جمهوری اسلامی ۶/۸/۱۴۰۱ به نقل از خبرگزاری تاس، وابسته به دولت روسیه)
این ادعا که اوکراین متعلق به روسیه است، شامل تمام کشورهای جداشده از شوروی سابق هم میشود. یعنی اگر پوتین چند سال دیگر در قدرت بماند، همین ادعا را عیناً درباره روسیه سفید، گرجستان، آذربایجان، قزاقستان، ترکمنستان، تاجیکستان و سایر جمهوریهای جداشده از شوروی هم مطرح خواهد کرد و برای ملحق ساختن آنها به روسیه متوسل به تجاوز نظامی خواهد شد.
مهمتر اینکه پوتین اگر در این اقدامات به پیروزی برسد، هوس خواهد کرد به سراغ افغانستان هم برود با این استدلال که ارتش سرخ شوروی سالها این کشور را در اشغال خود داشت و حکمرانان کمونیست آن را تعیین میکرد. بعید نیست با همین استدلال بعدها به سراغ ایران هم بیاید و بگوید ایران هم با توجه به اینکه بخشهائی از آن مدتی در اشغال روسها بود، به روسیه تعلق دارد و ما با ایران، یک کشور محسوب میشویم!
شاید باور کردن این پیشبینیها دشوار باشد، ولی در عالم سیاست آنهم زمانی که مدیریتهای کلان در نقاط حساس جهان در اختیار کسانی است که یا از تعادل کافی برخوردار نیستند و یا تمایلات کشورگشائی در وجود آنها جوشش فوقالعادهای دارد، چنین وقایعی اتفاق افتادنی است. فقط در صورتی میتوان از این قبیل تعرضات مصون ماند که مدیریت جهان در اختیار عقلا قرار گیرد و تا زمانی که چنین وضعیتی به وجود نیامده، ما باید برای حفاظت از منافع ملی خودمان حداکثر مواظبت را به عمل بیاوریم.
هر روز که میگذرد، حوادث نشان میدهند دو بلوک شرق و غرب، به ویژه نمودهای اصلی آنها آمریکا و روسیه، به یک اندازه غیرقابل اعتماد هستند و ما نباید منافع ملی خودمان را با اعتماد به آنها در معرض خطر قرار بدهیم. روسها در برجام و در ماجرای پهپادها به ما ضربه زدهاند. در خوشبینانهترین حالت، وقتی سخن وزیر خارجه کشورمان را معیار قرار دهیم که گفت فروش پهپادهای ایرانی به روسیه برای استفاده در جنگ اوکراین نبود، باید با توجه به تخلفی که روسها کردهاند، آنها را غیرقابل اعتماد بدانیم. حالا هم که رئیس جمهور روسیه پا را فراتر گذاشته و میگوید وقایع اوکراین، یک جنگ داخلی است، مسئولان ما باید پیام این سخن را که چندوجهی است و تمام وجوه آن خطرناک هستند دریافت کنند و از گره زدن منافع ملی ایران به آنچه ولادیمیر پوتین اراده میکند بپرهیزند. چین هم همیشه نشان داده منافع خود را بر هر چیز دیگری ترجیح میدهد و هر وقت لازم بداند ایران را هم قربانی منافع خود میکند. ما باید در سیاست کلان خارجی خود تجدید نظر اساسی کنیم. این تجدید نظر به معنای قطع رابطه نیست، رابطه، لازم است، ولی متوازن و با پرهیز از اعتماد و تکیه به این یا آن. درست است که در دنیای پرسنگلاخ امروز بدون پوشیدن پوتین نمیشود راه رفت، ولی مسئولان سیاست خارجی ما باید این واقعیت را باور کنند که ولادیمیر برای ما «پوتین» نمیشود.