«بازنشستگی یعنی اول مکافات!» این جملهای است که این روزها از زبان بسیاری از افرادی که بازنشسته شدهاند، میشنوید. نوسانات نرخ تورم و نداشتن پسانداز کافی برای اداره زندگی، افسردگیهای ناشی از بالارفتن سن و تلاش برای احیای دوباره عزت نفس از دسترفته، از جمله دلایلی است که یک بازنشسته ایرانی در توضیح دلایل شروع این چالش به زبان میآورد. درواقع، درحالیکه به نظرمیرسد بازنشستگی باید زمانی باشد که بتوانید ازمیوه و نتیجه کار خود لذت ببرید، اما درعوض مجموعهای از شرایط شما را به افسردگی میکشاند. اگر مواردی، چون عدم تامین مالی مناسب برای ذخیره مادی سالهای باقیمانده زندگی را که دغدغه اصلی بازنشسته ایرانی و ناشی از عدم اجراییشدن سیاستهای رفاهاجتماعی است، با اغماض کنار بگذاریم و صرفا به دلایل تغییر حالات خلقی و افسردگی درپی شروع دوران بازنشستگی بپردازیم، شناخت دلایل افسردگی و چگونگی مقابله با آن میتواند برای برخی گروههای اجتماعی کمککننده باشد.
دلایل افسردگی پس از بازنشستگی
برای بسیاری از افراد، کار کردن به معنای مفید به فایده بودن و هدفمند بودن است. اینکه بدانیم در ارتقاء سطح رفاه یک خانواده موثریم، احساس ارزشمند بودن را به فرد القاء میکند. بالارفتن عزت نفس نیز در واقع ریشه در همین احساس مفید بودن و ارزشمند بودن دارد. با شروع بازنشستگی و دور شدن از محیط کار، فرد وارد مرحلهای از زندگی میشود که انتظار دارد این احساس ارزشمند بودن را دیگران به او القا کنند. دلتنگی برای عزت نفسی که تا دیروز عامل حرکت و پیشرو بودن فرد بود، ممکن است عاملی جدی برای شروع یک افسردگی مهلک باشد.
یکی از دلایل شیوع افسردگی در بازنشستگان، خانهنشینی و تغییر نقشهای بعضا کلیشهای در خانه است. اگر تا پیش از بازنشستگی، همسران برای کار از خانه خارج میشدند و تنها مدت کوتاهی را در خانه کنار یکدیگر میگذراندند، اکنون ممکن است هر دو بیشتر وقت خود را در خانه سپری کنند. ممکن است نقشها در حال تغییر باشد و نیاز بیشتری به تصمیمگیری مشترک در خصوص برخی از امور رخ دهد. تا رسیدن به تعادل جدید، ممکن است درگیریهایی در خانه اتفاق بیفتد تا افراد با اوضاع جدید کنار بیایند.
اما افسردگی ناشی از بازنشستگی تنها به تعارضات خانوادگی در پی خانهنشینی محدود نمیشود. بازنشستگی میتواند یادآور نداشتن پسانداز کافی، پیری، بیماری و ناتوانی ناشی از آن و ترس از مرگ باشد.
چگونه به مقابله با افسردگی بازنشستگی بپردازیم
کارشناسان برای مقابله با افسردگیهای ناشی از شروع دوران بازنشستگی توصیههایی دارند، از جمله:
فعال بمانید: کارهایی را انجام دهید که هم ذهن و هم بدن را درگیرکند. از قبیل شرکت در کلاسهای مختلف، ورزشهای گروهی، انجام کار داوطلبانه و یا حتی انجام یک کار نیمهوقت.
روابط اجتماعی و خانوادگی را تقویت کنید: با فرزندان و نوههایتان در ارتباط باشید. در گردهماییها و محافل دوستانه شرکت کنید. از ورود به جمعهای جدید نهراسید. شما میتوانید ارتباط موثری با نهادهای مدنی و سازمانهای مستقر در جوامع محلی ایجاد کنید. به دنبال فعالیتهایی باشید که از آن لذت میبرید تا بتوانید دوستان جدیدی پیدا کنید.
به دنبال اهداف جدیدی باشید: آیا شما میتوانید کارهای داوطلبانه مرتبط با حرفه سابق خود انجام دهید؟ یا در جایی مشغول به کاری پارهوقت شوید که از تجربه شما برای پیشبرد کار استفاده کنند؟ پیدا کردن روشی جدید برای آنکه معنایی جدید به زندگی ببخشید، احساس هدفمند بودن را مجددا در شما ایجاد خواهد کرد.
برنامه ریزی کنید: شاغل بودن باعث میشود مجبور باشیم برای کل روز برنامهریزی کنیم. بازنشستگی معمولا در این وضعیت اختلال ایجاد میکند. به یاد داشته باشید که حتی پس از بازنشستگی هم برنامهای را برای خود تعیین کنید. از کارهای خانه گرفته تا ورزش و کارهای داوطلبانه..
اگر متوجه شدید که غم و اندوه شما از بین نمیرود و یا به طور جدی زندگیتان را مختل کرده، ممکن است که به کمک پزشک نیاز داشته باشید.
علائم اختلال افسردگی عمده شامل موارد زیر است:
احساس غم شدید
از دست دادن علاقه به انجام کارهایی که قبلاً از انجام آنها لذت میبردید
احساس تحریکپذیری یا بیقرار بودن
اختلال در خوابیدن و بیدارشدن
تغییر در اشتها یا وزن
اختلال در فکرکردن، تصمیمگیری یا به خاطر سپردن چیزها
تمام مدت احساس خستگی میکنید
احساس بیارزش بودن یا گناه بیش از حد
احساس درماندگی یا ناامیدی
فکرکردن به مرگ یا خودکشی
اگر چندین مورد از این علائم را تجربه کردهاید، به پزشک مراجعه کنید. او از شما سؤالاتی خواهد پرسید و برخی آزمایشات را انجام میدهد تا مشخص شود، علائم افسردگی شما ریشه در چه عللی دارد.