این گروه از سینماگران که اغلب سابقه مبارزاتی داشتند، با پیروزی انقلاب این فرصت را پیدا کردند که مضامین دلخواه در سینما را مطرح کنند. این گروه که در حوزه هنری بهعنوان یک نهاد انقلابی، دور هم جمع شدهبودند، با این رویکرد که سینما را باید از ذات غافلکننده خود دور کرد، به نقد و مقابله با فیلمهای ایرانی در حال نمایش پرداختند. آنها گاهی از نقد گذشتند و با طومار و تهدید به برخورد فیزیکی سینمای ایران را از غفلتی که از آن سخن میگفتند، متوجه حضور خود کردند.
مسئولان فرهنگی کشور به این گروه پیشنهاد دادند به جای نظریهپردازی و حمله به فیلمهای ساخته شده، به تولید محصولات فرهنگی، روی بیاورند. هنرمندان گردآمده در حوزه با همکاری تعدادی از فنکاران سینمای ایران تولید فیلم را آغاز کردند. نخستین محصول آنها برنامه عید فطر سال۱۳۶۱بود. توجیه فیلمی از منوچهر حقانیپرست با فیلمنامهای از محسن مخملباف؛ فیلمی که با نام با مسمای خود پس از پایان اکران جنجالی برزخیها نویدبخش جریان تازهای در سینمای ایران بود. در سال۱۳۶۲فیلمهای «توبه نصوح» از محسن مخملباف و «مرگ دیگری» ساخته محمد رضا هنرمند حضور همه جانبه حوزه در سینمای ایران را عیان کرد. هر دو فیلم بر مبنای هشدار به مردم درباره عاقبت دنیوی و اخروی گناهان و ماهیت مرگ ساخته شده بودند. مرگ دیگری که بازسازی یک نمایش ساخته شده در حوزه بود، چندان با اقبال روبهرو نشد، اما فیلم توبه نصوح، علاوه بر موفقیت در گیشه و همچنین نمایش گسترده در مساجد و تکایا، همه کشور را متوجه حضور جدی گروه سازندگان فیلم کرد.
در سال۱۳۶۳از محسن مخملباف ۲فیلم با مضامین معنوی به نمایش درآمد؛ «استعاذه» با یک داستان فانتزی درباره ارتباط انسان با خدا و «دو چشم بیسو» با یک داستان رئالیستی درباره ماهیت معجزه. هر دو فیلم برخلاف فیلم قبلی مخملباف با استقبال روبهرو نشد. توبه نصوح، مضمون بازگشت یک فرد اسیر مادیات به معنویات را در بستر یک ملودرام خانوادگی بیان میکرد. اما دو فیلم دیگر داستانهای سرد و بیروح و دور از علایق مردم، با پیامهای معنوی بودند. اما در همین سال فیلم «مردی که زیاد میدانست» ساخته یدالله صمدی در بخش خصوصی با موفقیت روبهرو شد و بیش از ۳میلیون تومان در تهران فروش کرد. فیلم اخبار روز مبنی بر رانت خبری عدهای در بازار ایران را با یک داستان فانتزی پیونده داده بود. فیلم با فروش معقول خود زمینه پیامی نیز برای هنرمندان حوزه داشت که برای پیامهای معنوی خود دنبال داستانهای بهتری بگردند.
در سال۱۳۶۵، «زنگها» ساخته محمدرضا هنرمند، درباره مرگ در دنیای مادی غرب، نزدیک به ۷میلیون تومان در تهران فروخت. فیلمنامه فیلم را مخملباف نوشته بود که همان سال با فیلم اپیزودیک «دستفروش» حضور پر سروصدا در متن سینمای ایران داشت. همه جا حرف او بود و هم نشریات از او مینوشتند. او به یکی از مهمترین سینماگر ایرانی دهه۶۰مبدل شد، درحالیکه فیلم دستفروش در سالنهای خالی از تماشاگر اکران میشد، زنگها بهخاطر فضای فرنگی و رنگیاش با مضمون مرگ، نگاهها را بهسوی خود جلب کرده بود تا مضمون معنویاش. در سال۱۳۶۶نمایش ۲فیلم «پرستار شب» (محمد علی نجفی) و «شناسایی» (محمد رضا اعلامی) دو رویکرد متفاوت به متافیزیک را به نمایش گذاشتند.
پرستار شب درباره ارتباط معنوی یک رزمنده شیعه و یک پرستار مسیحی بود. بازسازی صحنههای دینی و شمایلهای مذهبی تشیع و مسیحیت در این فیلم زمینههای تقریب ادیان را به تصویر میکشید. در فیلم شناسایی تحول شخصیت اصلی (محمد علی سپانلو) با داستانی شبیه فیلمهای جنایی آغاز میشد و در نهایت به حقیقت و درک تازهای از آن میرسید. هر دو فیلم با شکست در گیشه روبهرو شدند.
فارابی آستینها را بالا زده بود تا معنویت در فضای نمایش در سینمای ایران را به شکل دیگری تضمین کند. تغییر مسیر محسن مخلباف در فیلمسازی، حفظ معنویت را برای نشاندادن نفوذ نگاه رسمی در میان فیلمسازان اهمیت پیدا کرده بود. نمایش آثار فیلمسازانی مثل آندری تارکوفسکی و سرگئی پاراجانف نمونه خوبی برای الگوسازی بودند. «برهوت» (محمد علی طالبی/ ۱۳۶۸) «دل نمک» (امیر قویدل/ ۱۳۶۹) و «نارو نی» (سعید ابراهیمزاده/ ۱۳۶۹) فیلمهای ساخته شده با این سیاست بودند. این فیلمها اقبال عمومی از اشعار سهراب سپهری و توجه به آثار تارکوفسکی فضای روشنفکری را هدف قرار دادند. نتیجه، فیلمهای کمفروش، اما مناسب برای سیاستهای بخشنامهای بود. حوزه هنری با تحویل سینماهای مصادرهشده از بنیاد مستضعفان و جانبازان، به یک استودیوی بزرگ سینمایی تبدیل شد.
مدیران حوزه که متوجه ظرفیت بزرگ سالنها شده بودند، برای استفاده از بهره بزرگ اکران، سیاست تولید فیلم در حوزه را تغییر دادند. حوزه از ساخت فیلمهای کمفروش و عرفانی و معنوی به سمت ساخت فیلمهای کودکان و فیلمهای جنگی با تماشاگران فراوان حرکت کرد. اما چرخه فیلمهای معنوی با یک تغییر تعریف از معنوی به سمت عرفانی تغییر مسیر داد. حوزه در آخرین سالهای دهه۶۰با فیلمهای «آب را گل نکنید» (شهریار بحرانی) و «باغ سید» (محمدرضا اسلاملو) دو فیلم به فهرست این فیلمها اضافه کرد. اما سیاست تولید حوزه ساخت فیلمهای پرفروش بود.
چرخه فیلمهای عرفانی دهه۶۰حاصل نگرش کسانی بود که با هر عنصر سرگرمکننده در سینما مخالف بودند. در این چرخه هر چیزی باعث جذابیت فیلم بود، مذموم شمرده میشد. درحالیکه فیلمسازی و تداوم تجربهها این گروه را از عقاید اولیه خود دور کرد، اما آثارشان هنوز در سینمای ایران قابل بحثند.
مهمترین الگوی این فیلمها تحول از مادیات به معنویات است. شخصیتهای اصلی در مرداب مادیات غرق هستند و با تلنگری و یا حربهای و یا یک شخصیت ماورایی به سمت خدا برمیگردند. در فیلمهای نمونهای حوزه میتوان به توبه نصوح اشاره کرد که شخصیت تاجرمسلک فیلم با ترس از مرگ و عذاب الهی به جبران گذشته خود میپردازد. در «نار و نی» فیلم مثالی فارابی در سینمای عرفانی، احتضار یک خوشنویس، یک نقاش مدرن را به سفری در سنتها و شمایلها عرفانی میبرد. سیب، سهتار، انار، تسبیح و سجاده از شمایلهای سینمای عرفانی است. روستا بیشتر از شهر و تکگویی بیشتر از دیالوگ، قراردادهای این آثار بودند.