پاسخ به این دو پرسش را باید در قالب رقابت کلان چین و آمریکا برای پرکردن خلأها و حوزههای نفوذ به ویژه در خاورمیانه و زیرسیستم خلیج فارس فهم و تبیین کرد.
الگوی رفتاری چین با محوریت اقتصاد نشان داده که پکن با وجود اینکه به دنبال تقابل با آمریکا در کوتاهمدت نیست و با جایگزینسازی نظم چینی به جای نظم لیبرال هم فاصله زیادی دارد، اما کاهش تمرکز نظامی ایالات متحده بر خاورمیانه را فرصت مغتنمی برای حضور موثرتر در منطقه و تکمیل همکاریهای چندجانبه با بازیگران عرب بهویژه در حوزه نظامی ارزیابی میکند. ده برابر شدن تجارت بین چین و دولتهای عربی کمتر از دو دهه نشاندهنده خیزش چین در قالب استراتژی کمربند-راه و حضور در آبراهههای بینالمللی است. در راس این بازیگران عربی برای روابط نزدیک با چین، دولت عربستان سعودی قرار دارد که از زمان حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تاکنون فراز و فرودهایی را در روابط با آمریکا ناشی از ظهور متغیرهای جدید تجربه کرده است. از جمله امضای آمریکا پای توافق هستهای ۲۰۱۵ ایران که از دید سعودی زمینههای آزادی عمل تهران در منطقه را فراهم کرد. اوج این نگرانی خود را در انفجارهای آرامکو در تابستان ۲۰۱۸ نشان داد که سعودی را نسبت به تعهدات نظامی آمریکا در قبال متحد دیرینه خود دچار بدبینی مضاعف کرد.
ایران بدون یک سیاست خارجی عملگرایانه عملا از بازی اقتصادمحور در خلیج فارس با دلالتهای معنادار در حوزههای سیاسی و امنیتی آن جا خواهد ماند و پکن را به سمت توسعه بیشتر همکاریها با دولتهای عربی خلیج فارس که نمونه آن را هفته گذشته در قرارداد گازی قطر و چین نشان داد، متمایلتر خواهد کرد. در شرایط کنونی؛ تحریمها و بنبست بر سر برجام، تردیدها درباره بهرهمندی ایران از تجارت با چین را به وجود آورده و به نوعی گلایهمندی مقامات چینی را هم به دنبال داشته است. تاکید چین بر ضرورت همکاری ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در بیانیه مشترک صادره با عربستان نشان میدهد که چین عنصر ثبات را در روابط با شرکای خود حیاتی میداند و ریسک همکاریهای اقتصادی با ایران درگیر تحریم را به جان نخواهد خرید.