روزنامه اعتماد در گزارشی به روند قضایی یکی از محکومین اعتراضات اخیر پرداخته است. این روزنامه گفتگو با ماشاءالله کرمی پدر محمدمهدی -پسری که محکوم به اعدام شده- و در نظرآباد استان البرز دستفروش دستمال کاغذی است منتشر کرده. او گفته جز محمدمهدی تنها یک فرزند معلول دارد. او نسبت به عدم توجه وکیل تسخیری تعیین شده برای پروندهاش گلایه دارد و اعلام میکند پس از صدور حکم اعدام برای اعتراض به حکم صادره یک هفته است با وکیل تسخیری پسرش تماس میگیرد، اما جواب تماسش داده نمیشود.
بخشهایی از این مصاحبه را میخوانید:
آقا ماشاءالله، چرا دادگاه اجازه بررسی پرونده را به وکیل تعیینی شما نداد؟
قبلا به ما گفته بودند، میتوانید وکیلی را تعیین کنید، اما نهایتا اجازه ندادند. من به آقای آقاسی زنگ زدم و ایشان خودشان به کرج آمدند. بعد از حضور وکیل، به ایشان اعلام شد، اجازه دسترسی به پرونده را ندارد. آقای [..]هم که وکیل تسخیری پسر ماست به ما گفتند، میتوانید وکیل انتخابی داشته باشید. اما اجازه داده نشد. آقا پای جان یک نوجوان در میان است. آیا نباید به خانواده متهم اجازه داده شود، وکیلی داشته باشند؟ موضوعاتی که پسرم مطرح میکند، باید توسط وکیل بررسی شود. اما اجازه حضور وکیل را ندادهاند.
شما اهل کجا هستید؟
ما از اقوام کرد هستیم. البته مادرم ترک است و پدرم کرد است. به خدا ما شیعه هستیم و کشورمان را دوست داریم.
هر جای ایران که باشید هموطن ما و ایرانی هستید. دادگاه چه حکمی برای محمدمهدی داده است؟
محکوم به اعدام شده است. خودش چهارشنبه ساعت ۲بعدازظهر به ما زنگ زد و گفت بابا حکمها را به ما دادهاند؛ حکم من اعدام است. پسرم گریه میکرد و میگفت به مامان چیزی نگو... مادرش وابستگی زیادی به مهدی دارد. پسرم ورزشکار است و همیشه تلاش میکرد که افتخار کسب کند. اگر اتفاقی برای مهدی بیفتد، زندگی ما هم به پایان میرسد. به آقای آصف حسینی گفتم، تو رو خدا دوبار، حبس ابد به بچه من بدهید، اما او را اعدام نکنید. پسر من چندین قهرمانی کشور در رشته کاراته دارد. من دستفروش هستم و با نان کارگری او را بزرگ کردهام. همه آشنایان، همسایگان و همکارانم میدانند من دستفروشی میکردم تا این پسر بتواند یک روپایی ورزشی بگیرد و افتخارآفرینی کند. من نمیدانم امروز دادم را به کجا ببرم. روزی که مهدی دستگیر شد، کفش کالج و شلوار راسته پوشیده بود. مگر با این تیپ کسی به تظاهرات میرود؟
چه اتفاقی افتاد که مهدی وارد تجمعات اعتراضی شد؟
خودش در فیلمی که از او منتشر شده میگوید، برای مراسم چهلم حدیث نجفی رفته، اما این حرکت ناگهان به اعتراضات شدید ختم شد. به خدا به پیر به پیغمبر بچه من بیگناه است. به مسوول پرونده گفتم این حکم را به بچه من نده، این بچه بیگناه است. به من گفتند، «شما راضی هستی حکم خدا و پیغمبر را زیر سوال ببرم؟» به او پاسخ دادم که نه، اگر حکم خدا و پیغمبر این است که بچه من اعدام شود. حلال خدا و پیغمبر باشد. نخواستم... انگار این بچه را نداشتم. چه میتوانستم بگویم؟ وقتی ما را در برابر خدا و پیغمبر میگذارند. مدتهاست که سرکار نرفتهام، من دستفروشی میکنم و دستمال کاغذی میفروشم. صبح میروم دادگاه و زندان و بعد در کوچهها بیهدف راه میروم. امروز صبح رفتم زندان، ناظر و دادیار زندان نبودند. به من گفتند اگر پروندهات مربوط به اعتراضات است، اینجا نیا. جوابت را نمیدهند. هر شب نگرانم که خبر اعدام بچهام را به من برسانند. امیدم ناامید شده. تو رو خدا اگر دستتان به جایی و مسوولی میرسد، صدای ما را برسانید، ما ضعیف هستیم و در این دنیا کسی را نداریم. بچه من بیگناه است و آدمکش نیست. حکم بچهام را دادهاند و هر لحظه ممکن است، حکم را اجرا کنند.
وکیل تسخیری کمکی به پرونده نکرده است؟ آیا به حکم اعتراض کردهاید؟
به ما گفتند میتوانید به حکم اعتراض کنید. یک هفته است به آقای [..]وکیلی که قوه قضاییه تعیین کرده، زنگ میزنم، حتی جوابم را نمیدهد. این آقای وکیل حتی حاضر نشد، آدرس دفتر خود را به من بدهد. از ایشان خواستم اجازه بده من پیش شما بیایم، حرفهایی که پسرم به من زده را به شما بگویم ثبت کنید، در پرونده بگذارید. عکس مدالهای پسرم را گرفتم که در پرونده بگذارد. یک استشهاد هم از مسجد محل گرفتم، اما هنوز نتوانستهام روی پرونده بگذارم، شاید خدا خواست و در دیوان، حکم اعدام به حبس بدل شد. به خدا قسم این روزها زندگی نداریم (بغض ماشاءالله میشکند و اشک میریزد). به هر کس میگویم، میگوید، پرونده امنیتی است، ولش کن. ۲هزار نفر در اعتراضات چهلم حدیث نجفی حضور داشتهاند، جرم همه را به روی پرونده پسر من آوار کردهاند.
خود مهدی چه میگوید. جرمش را قبول دارد؟
از او میپرسم، مهدی، جانِ من این کارها را تو کردهای؟ میگوید، به خدا بابا، قسم به دستان پینه بسته تو که من این کارها را نکردهام. اما برای حکم اعدام، آیا جز اعتراف نیاز به سند و مدرکی نیست؟ آیا نباید این جزییات بررسی شود. من اصلا نمیدانم اینکه با شما صحبت میکنم، درست است؟
امیدوارم عدالت هر چه که هست برای شما و خانواده شما جاری و ساری شود.
خدایی اگر هست که حتما هست از آدمهای بدبختی مثل ما، حفاظت کنه. ما هیچ کس را نداریم و به خدا پناه میبریم. نمیدانم چه باید بکنم. مادر مهدی شب و روز گریه میکند و آه میکشد. اما دستمان به جایی بند نیست.
گفتنی است خبرنگار ما روز گذشته بارها با وکیل تسخیری مهدی تماس گرفت تا نظرات ایشان درباره پرونده را منعکس کند که علی رغم وعدههای آقای وکیل این ارتباط برقرار نشد.