سرهنگ جهانبخش صیادی، فرمانده انتظامی شهرستان بوشهر اظهار داشت: در پی انتشار کلیپی از تعرض چند دختر بدحجاب به احدی از بانوان آمر به معروف در خیابان ساحلی بوشهر، پیگیری موضوع با هماهنگی قضائی در دستور کار پلیس قرار گرفت.
به گزارش پلیس بوشهر، وی اضافه کرد: پس از شناسایی، متهمان احضار و با تشکیل پرونده جهت سیر مراحل قانونی به مرجع ذیصلاح قضائی معرفی و خودروی آنان نیز توقیف و به پارکینگ منتقل شد.
تنش در یزد
خبرگزاری صداوسیما دیگر خبرگزاری های اصولگرا نیز از درگیری فیزکی بین چندین نفر در اتوبوس شهری یزد خبر داده اند و روایت یک طرفه ای از این ماجرا منتشر کرده اند.
خبرگزاری صدا و سیما نوشت: خانم کریم زاده بانوی معلم یزدی یکی از بانوان ماجرای شامگاه ۱۹ دی ۱۴۰۱ در اتوبوس شهری یزد در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه، درباره جزئیات حادثه ضرب و شتم خود و مادرش، اظهار داشت: حادثه ساعت هفت شب در ۱۹ دی ماه در منطقه آزاد شهر یزد در اتوبوس مسیر میدان امام علی (ع) به سمت آزادشهر در قسمت گلستان شرقی اتفاق افتاد. ماجرای ضرب و شتم بانوان محجبه یزدی در اتوبوس شهری چیست؟ من به همراه مادرم در حال بازگشت به مسیر خانه بودیم که در ایستگاه روبروی پارک بزرگ آزادشهر سوار اتوبوس شدیم. چند نفر در اتوبوس بودند و ما قرار بود در این مسیر و در ایستگاه مقصد پیاده شویم. دختران بعد از ما در مسیر خیابان سوار اتوبوس شدند، در حالی که در آن حوالی یک دبیرستان دخترانه و در جوار آن نیز یک باشگاه ورزشی هست، چون خارج از وقت مدرسه (شب) بود و دختران لباس مدرسه به تن نداشتند و حجاب نامناسبی هم داشتند، احتمال میدادیم از باشگاه بیرون آمده باشند. یکی از دختران که کشف حجاب کرده بود در حال عبور از کنار مادرم در راهرو اتوبوس بود و مادر من به او گفت «خوشگلم شالت را سر کن» و او گفت «چشم و ببخشید» و شال را پوشید و رد شد. ولی یک دختر دیگر که شاهد ماجرا بود از روی لج بازی شالش را درآورد و نگاهی به ما انداخت که عکس العمل ما را ببیند. مادر من به او نیز با زبان خوش گفت «دخترم شالت را سر کن» و او در پاسخ به مادر من گفت «به شما ربطی ندارد و به خودم مربوطه». دختران به آخر اتوبوس رفتند و با ایجاد سر و صدا، هلهله کنان و دست زدن به رقاصی نیز پرداختند در حالی که هیچ کدام از مسافران و رانندگان اعتراضی به آنان نکردند. باز مادرم به دختران گفت «یک کم شخصیت داشته باشید و سرو صدا نکنید و نرقصید»، ولی آنها ناگهان به چادر ما فحشهای رکیک دادند و به فحاشی خود نسبت به چادر ما ادامه میدادند. ما حرفی درباره چادر پوشیدن به آنها نزده بودیم، ولی آنها به چادر ما توهین و فحاشی میکردند. چون همه دختران با هم سر و صدا و فحاشی میکردند و وسط حرف مادرم میپریدند؛ من بلند شدم و به طرف آنها رفتم تا صدایم به آنها برسد. گفتم «مادر من درباره چادر حرفی به شما نزده که این گونه فحش میدهید و مادرم فقط به شما گفت در اتوبوس جای رقاصی و سر و صدا کردن نیست». حدود دو سه ایستگاه در حال عبور اتوبوس در خیابان این ماجرای فحاشی دختران ادامه یافت و من یک عکس نامحسوس از آنها گرفتم که متوجه نشوند، ولی بعد متوجه شدم عکس واضح نیست و تار افتاده است و هیچ فیلمی هم نگرفتم. راننده که بیتفاوت به حرکت خود ادامه داده بود و در آینه اتوبوس ماجرا را مشاهده میکرد، در یک ایستگاه در مسیر توقف کرد و به حرکت خود ادامه نداد در حالی که حتی از جای خود بلند هم نشد تا به هتاکان هشدار دهد و یا اعتراضی نماید که ماجرا تمام شود.
در ادامه این روایت آمده است: یک دختر به طرف ما آمد و گفت «از کجا میدانید ما دانش آموز هستیم؟» و من در حالی که میخواستم از مادرم محافظت کنم دو دستم را دور مادرم حلقه کرده بودم و در یکی از دستهایم گوشی موبایل بود. دختر پرسید «آیا شما از ما فیلم گرفتید؟» و من جواب دادم «فیلم نگرفتیم»، ولی مادرم برای اینکه آنان دست از لجبازی بردارند و کمی به اشتباهشان و عواقب آن فکر کنند، گفت «بله از شما فیلم گرفته شده و فردا به مدرسه شما میآییم». در همان لحظه همه آن هفت یا هشت نفر به سمت ما حمله ور شدند تا گوشی را از من بگیرند، چون من در حال محافظت از مادر بیمار خود بودم که در همان لحظه یکی از دختران چنگ زد و گوشی و پول که دستم بود افتاد و آنها برداشتند، من هم متقابل دستم را به سمت گوشی خود بردم تا آن را پس بگیرم. دو سه نفری من را هل دادند و من روی یکی از صندلیهای اتوبوس پرت شدم و سپس، چون ضربه سنگین بود از روی صندلی به کف اتوبوس افتادم. در این لحظه از بیتفاوتی مردم و راننده بسیار ناراحت شدم و چندبار جیغ زدم در حالی که من در یک قدمی راننده در کف اتوبوس افتاده بودم، چون ما چند دقیقه قبل از آن، خود را برای خروج از اتوبوس و پیاده شدن در ایستگاه مقصد آماده کرده بودیم تا پیاده شویم و این ماجرای ضرب و شتم در حال توقف بیدلیل راننده در ایستگاه اتفاق افتاد.
مادر من به سمت دختران رفت تا موبایل من را از آنان بگیرد و من نیز در حالی که پس از افتادن درد شدیدی را در بدن خود احساس میکردم از جای خود برخاستم و به راننده اتوبوس ملتمسانه گفتم حرکت کن، چرا توقف کردهای؟ ما در ایستگاه بعدی پیاده میشویم.
به راننده گفتم شما از اول اشتباه کردید که آنان را در حالی که بدحجاب و یا کشف حجاب کرده بودند در ایستگاه سوار کردید و پس از رقاصی و فحاشی به آنان اعتراضی هم نکردید و الان هم پس از افتادن من کف اتوبوس هم اعتراض نکردید؟، راننده گفت «به من ربطی ندارد» و من به راننده گفتم «شاید نتوانم آن دختران را پیدا کنم، چون نمیشناسم، ولی شما را میشناسم و شماره اتوبوس شما را مینویسم و شکایت میکنم، مطمئن باش جریمه میشوی». راننده گفت «هر کاری میخواهی بکن».
راننده خیلی بیخیال بود و حتی نه اعتراضی کرد و نه به پلیس زنگ زد. فقط من ملتمسانه از او خواسته بودم تا به راهش ادامه دهد تا در ایستگاه بعدی به همراه مادرم پیاده شویم.
هیچ یک از مسافران هم از ما حمایت نکردند و اعتراضی هم نکردند. من، چون لنگ کفشم از پا بیرون افتاده بود دنبال آن میگشتم، ولی آنان اجازه نمیدادند که لنگ کفشم را پیدا کنم. در حالی که هنوز مادرم در حال تلاش برای پس گرفتن گوشی از آنان بود.
یک دختر دیگری که همراه آنان نبود و یکی از مسافران اتوبوس بود، احساس کردیم در حال فیلم گرفتن است که به او گفتیم تا از این کار خودداری کند و اگر فیلمی گرفته پاک کند، ولی او گفت فیلمی نگرفته است.
مادرم گوشی را از آنان گرفت، ولی هنوز گارد گوشی در دست آنان باقی مانده بود، گارد گوشی را با دندان پاره کردند و تهدید میکردند گوشی من را مجدد میگیرند و میشکنند، دختران، چون هنوز در حال فحاشی و زیاد تهدید میکردند و نیز راننده هم چنان در ایستگاه بیدلیل و بیتفاوت نسبت به ماجرا توقف کرده بود و به درخواست ما برای ادامه مسیر هم توجه نمیکرد، برای حفظ جانمان پیاده شدیم، یکی از دختران روی پله پایینی خروج اتوبوس ایستاد و باز به چادر ما و ستاد امر به معروف فحش داد.
پس از پیاده شدن ما و فحاشی مجدد دختران، راننده حرکت کرد و به مسیر خود ادامه داد و من پابرهنه به همراه مادرم به خانه رفتیم، پس از رسیدن به خانه به همراه برادرم برگشتیم و راننده را پیدا کردیم و کفش خودم را از او دریافت کردم.
برخی کانالها به اشتباه در چند روز اخیر نوشته بودند که ما را از اتوبوس بیرون کردند در حالی که ما خودمان پیاده شدیم، من و مادرم بدنمان کبود شده است و هنوز حال عمومی ما خوب نیست.
پس از ماجرا در مشورت با یکی از خویشاوندان خودمان تصمیم گرفتیم به ستاد امر به معروف و نهی از منکر برویم و شکایت خود را تحویل دهیم و به پزشک قانونی و آگاهی هم مراجعه کردیم.
مطالبه ما این است که چرا اینقدر برخی بیتفاوتند؟ و اگر ناموس خودشان هم بود اینگونه ساکت مینشستند؟ دلیل بیتفاوتی عدهای از مردم از ترس ضرب و شتم و یا فحاشی به آمران معروف است.
پرونده به دادگاه رفته است، هم ستاد امر به معروف و هم در فضای مجازی و هم مردم خیلی از ما حمایت کردند و باعث شد کار سریعتر راه بیفتد.
۲۰ دی که شکایت کردیم از هر جایی که به این موضوع برای پیگیری مربوط میشد از جمله حمل و نقل، شورای شهر به ما زنگ زدند.
سخن من با افرادی که هنوز در زمینه امر به معروف و نهی از منکر مطالبهای ندارند این است که شاید راوی حادثه بعدی شما باشید.
راننده به حراست حمل و نقل گفته من طرفین نزاع را جدا کردم، که اصلا این طور نبود و وقتی برای گرفتن کفشم نزد راننده رفتیم به برادرم گفته «ترسیده بوده و فشار خونش پایین افتاده بوده است و سرویس بعدی را در مسیر لغو کرده است».درخواست من این است که قانون حجاب فقط اجرا شود و اقدام بزرگی انجام بدهند، اگر راننده یک تذکر ساده داده بود این اتفاق نمیافتاد، زیرا راننده اتوبوس باید حافظ جان مسافران باشد. من و مادرم کوتاه نمیآییم تا مطالبه گری ما به جایی برسد، زیرا ما صرفا شاکی نیستیم بلکه مطالبه اکثر مردم این است و همه مردم خواستار حجابند و بیتفاوتها فقط از ترس است در حالی که در قلبشان از بد حجابی خوششان نمیآید.خیلی از مردم که ماجرا را شنیده بودند، در تماس با ما و نیز در فضای مجازی خیلی حمایت کردند که از همه آنان تقدیر میکنیم. مطالبه دیگر ما این است که اگر رانندگان اتوبوس و تاکسی و اصناف بیتفاوت نباشند، افرادی مثل ما مورد ضرب و شتم قرار نمیگیریم. سخن پایانی من و دیگر بانوان دغدغهمند یزدی این است که ما از نسل فاطمهایم و درباره رفع فساد از جامعه سکوت نخواهیم کرد.