فاطمه هاشمی رفسنجانی میگوید: اگر پدرم امروز بودند، تلاش میکردند کار به اینجا نرسد، چون تا جایی که میدانم از معدود کسانی بودند که واقعیتها را بدون لکنت، به رهبری میگفتند یا در مجامع و سخنرانیها، واقعیتها را با شجاعت بیان میکردند.
او اظهار میدارد: پدر با ادامه جنگ مخالف بود. مسئولیتی در جنگ نداشت، ولی وقتی به ایشان مسئولیت دادند به امام گفت من پایان جنگ را اعلام میکنم، ولی شما دستور دهید مرا محاکمه و حتی اعدام کنند، اما جنگ را تمام کنید. همان کسانی که خدمت امام میرفتند و میگفتند که ما میتوانیم بجنگیم، به آقای هاشمی میگفتند که با این امکانات و سلاحها نمیتوانیم بجنگیم.
او تأکید دارد که مهمترین مسئلهای که امروز مردم را رنج میدهد را مسایل «اقتصاد» است و برای حل مسایل و مشکلات اقتصادی باید یکسری اقدامات «کوتاه مدت»، «میان مدت» و «درازمدت» انجام دهیم.
او میگوید در بلندمدت، نیاز است که تغییراتی در ساختار سیاسی کشور رخ دهد. در میان مدت باید «انتخابات آزاد» برگزار شود و در کوتاه مدت ضروری است «برجام» احیا شود و ارتباط بهتری با جهان شکل بگیرد.
وی در بخش دیگری از مصاحبه خود شکل گیری گفت وگوی ملی را ضروری میداند و بیان میکند: همیشه افراد یا دستگاههای تندرو و افراطی، اثرگذار بودند، دعوای چپ و راست، از اول انقلاب وجود داشت و به لحاظ تندروی که داشتیم به این گفت وگوها، اهمیت نمیدادیم. متاسفانه، امروز چنین گفتگوهایی در سطح ملی، سیاسی و حاکمیتی نداریم و روز به روز هم این وضعیت نامطلوبتر میشود به طوری که امروز بسیاری در حاکمیت، به دنبال «تک صدایی» هستند.
خانم هاشمی عنوان کرد: نا آرامیهای اخیر اثبات کرد ضروری است گفت وگوی ملّی گسترش پیدا کند، در این صورت، میتوان امیدوار بود که روز به روز معضلات کشور کمتر و رضایت مردم جلب شود، اما با شیوهای که متاسفانه، امروز شاهد آن هستیم، یحتمل در آینده نیز این گفتگوها با کیفیت مطلوبی که اشاره کردم، شکل نخواهد گرفت.
دختر مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی به پرونده فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز اشاره و اعلام کرد که علی رغم ابهاماتی که باقی است، پرونده فوت ایشان را مختومه کردند.
متن سخنان فاطمه هاشمی رفسنجانی را میخوانید:
* حقوق، جایگاه و مطالبات زنان از جمله مسایلی است که این روزها بیش از پیش مورد توجه واقع شده است، چه خاطره و نکتهای از آقای هاشمی رفسنجانی در همین خصوص به ذهنتان میرسد؟
ایشان اعتقاد داشتند که همه روزها برای خانم هاست. وقتی از ایشان میپرسیدیم فردا روز زن یا روز دختر است، چکار میخواهید بکنید؟ میگفتند: مگر روزهای دیگر برای شما نیست؟ ایشان بعد از تعیین روز ولادت حضرت زهرا (س) به عنوان روز زن در جمهوری اسلامی، بر این نکته تاکید داشتند که جوانان ایرانی باید شناخت بیشتری نسبت به حضرت زهرا (س) داشته باشند، اما متاسفانه این اتفاق در جمهوری اسلامی نیفتاد. در دانشگاه که تدریس میکردم، وقتی از دانشجویان در این خصوص سوال میشد، اطلاعات مذهبی آنها کم بود. موضع و نظر آیت الله هاشمی درباره ضرورت شناخت سیره اهل بیت (ع) منحصر به روز ولادت حضرت زهرا (س) نبود، در مناسبتهای تاسوعا و عاشورا نیز که دستههای عزاداری در خیابانها به راه میافتادند، میگفتند: خوب است شما برنامهای بگذارید و یک کتاب درباره امام حسین (ع) یا حضرت زینب (س) بخوانید تا اطلاعاتتان نسبت به آنها بالا برود. حضرت زهرا (س) دختر دردانه پیامبر اکرم (ص) مادر امام حسین (ع)، امام حسن (ع)، حضرت زینب (س) و همسر امام علی (ع) بودند، اما متاسفانه عموم جوانها اگر درباره شخصیت ایشان سوال کنیم، اطلاعاتش خیلی پایین است.
حضرت زهرا (س) شخصیتی هستند که در کنار نقش شایسته دختری، مادری و همسری، نقش اجتماعی خود را نیز در جامعه به خوبی ایفا کردند. یعنی در همه زمینه ها، ایشان شخصیت خاصی بودند.
از قبل از انقلاب در روز زن، برای مامان کادو میخریدیم. قبل از انقلاب، پدر اگر در زندان یا فراری نبودند، همیشه خودشان با ما به بازار میرفتیم و خرید میکردیم و آن را به مامان هدیه میدادیم. بعد از انقلاب هم که خودمان کادو و هدیه برای مادر میخریدیم و سعی میکردیم (البته نه همیشه) در این روز، مراسمی در منزل برای ایشان به این مناسبت داشته باشیم.
* رابطه دختر و پدری شما چگونه بود؟
(با کمی مکث و بغض) ایشان خیلی مهربان بودند. به دختران و زنان اهمیت خاصی میدادند، در بین میهمانانی که در منزل بودند، اولین برخورد و احوالپرسی را با خانمها داشتند و در حقیقت، احترام خاصی برای کودکان، خانمها و دختران قائل بودند. هیچ وقت احساس تبعیض نکردیم، بین دختران و پسران تفاوت قائل نمیشدند. ما دختران هر کاری میخواستیم انجام دهیم، یکبار «نه» نمیگفتند و مهمتر اینکه تشویق هم میکردند. یادم میآید ۱۲ ساله بودم و خیلی دوست داشتم رانندگی یاد بگیرم. آن زمان، خیلی نسبت به رانندگی زنان موضع گیری منفی بود، اما پدر، در جاده که میرفتیم، ما را کنار خود مینشاند و میگفت، من گاز میدهم، شما فرمان را بگیرید. حتی برای درس خواندن و بازی کردن، ایشان ما را تشویق و با ما بازی میکرد. رابطه خیلی راحت و بی دغدغهای با پدر داشتیم. هرکاری میخواستم انجام بدهم با ایشان مشورت میکردم و راهنمایی میخواستم.
رابطه پدر و فرزندی ما در دوران کودکی بیشتر به بازی و سرگرمی میگذشت، وقتی به سن ۱۴ سالگی رسیدیم و قدری بزرگتر شدیم، پدرم زندان بودند تا بعد انقلاب که از زندان آزاد شدند. یادم هست در سال ۵۴ بود که ما را در سفری یکماهه به اروپا بردند، ماشینی گرفته بودند و خودشان، رانندگی میکردند، کشور به کشور میرفتیم. جالب این بود که در عین اینکه ما را به شهربازی میبردند. بازدید از موزه و مکانهای دیدنی هم فراوان بود و به هر کشوری که وارد میشدیم، کتابی همراه داشتند و میگفتند یکی از شما این کتاب را با صدای بلند بخواند و ما کتاب مربوط به آن کشور را میخواندیم تا اطلاعاتی به دست آوریم. یادم میآید خردادماه سال ۱۳۶۰ زلزلهای در گلباف آمده بود و ایشان میخواستند سفری به این منطقه داشته باشند. تمام کسانی که همراه ایشان بودند، مرد بودند. گفتم: من هم میخواهم همراه شما بیایم، پذیرفت. با ایشان همراه شدم، بعد از گلباف، به کرمان رفتند و بعد هم بازدید از معدن داشتند. (در همانجا، خبر ترور آقای خامنهای را به ایشان دادند.) حتی خود ایشان تاکید داشتند که در سفرها همراهشان باشیم. رفتار ایشان باعث شده بود که ما اعتماد به نفس بالایی پیدا کنیم. هرکاری هم که میخواستیم انجام بدهیم، مانع نمیشدند. حتی اگر هم نمیتوانستیم انجام بدهیم، میگفتند: اگر میتوانید، انجام بدهید. ایشان شخصیتی بودند که نه تنها بین دختر و پسر تفاوت نمیگذاشتند حتی توجه بیشتری هم به دخترها داشتند و رابطه عاطفی شدیدی با خانواده برقرار میکردند، خصوصا با من و فائزه که دختر بودیم.
* ایشان در تصمیم گیری ها، مصوبات و موضوعات مختلف، برای جایگاه زنان و دختران و حقوق آنها چه ارزش و اولویتی قائل بودند؟
آقای هاشمی نگاه شهروند درجه دوم به زنان نداشت
بابا، نگاه شهروند درجه دوم به زنان نداشت. نگاه ایشان این بود که همه قوانین کشور، هم برای زنان و هم مردان است. ولی این را هم قبول داشتند که حقوق زنان، ضایع شده و به حقوق آنان در بعضی زمینهها – چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، توجه کافی نشده است. بعد از انقلاب، فعالیتم را در حزب جمهوری اسلامی و در شاخه دانش آموزان آغاز کردم و بعد هم دفتر زنان را تاسیس کردیم، با گروههای مختلف زنان، خیلی به ملاقات ایشان میرفتیم و سوالاتی از ایشان مطرح میشد. بابا همیشه روی یک موضوع مهم، تاکید داشت و میگفت: اگر زنان خودشان، توانائیهایشان را باور و حرکتی نکنند، چیزی را به دست نخواهند آورد. میگفتند دولت و حاکمیت، وظیفه دارد برای زنان اقداماتی انجام دهد، ولی تفکراتی در جامعه وجود دارد که افراطی هستند و توجه به زن را قبول ندارند و حتی موانعی را ایجاد میکنند لذا خود آنان باید تلاش کنند و مطالبه گر باشند و حتی میگفتند زنها خودشان هم به یکدیگر اعتماد ندارند و مثال انتخابات را میزدند که اگر زنان در انتخابات مختلف از نامزدهای زن حمایت کنند هر روز تعداد آنها بیشتر خواهد شد.
یادم میآید، یک روز، خانمی از ایشان سوال کرد که چرا ما زنان باید چادر سیاه سرمان کنیم؟ ایشان گفتند که تقصیر خودتان است، شما زنان با هم قرار بگذارید، چادر رنگی سر کنید. چرا باید چادر مشکی به شما تحمیل شود؟ آن پوششی که دوست دارید بپوشید، اما رنگ آن نباید به شما تحمیل شود. بارها تاکید میکردند که زنان، تا مانند دیگر اصناف و گروهها دنبال مطالبه گری نروند، مشکلشان حل نخواهد شد، چون همیشه عدهای در حاکمیت و جامعه هستند که مخالفند.
ایشان در زمان ریاست جمهوری، اولین مشاور زن و دفتر امور زنان را در ریاست جمهوری، بنیان نهادند.
* این روزها مجددا ضرورت گفتگو در سطوح مختلف ملی و سیاسی مورد توجه قرار گرفته است. دیدگاه شما درباره مفهوم و ضرورتهای گفتگو در سطوح ملی و سیاسی و حاکمیتی چیست؟ دلایل اینکه تاکنون گفتگو در کشور ما مورد اهتمام نبوده و ریشه ندوانده، چیست؟
جمهوریت براساس عقاید، آرا و دیدگاه مردم، یعنی «گفتمان ملی»
برای پرداختن به این بحث، ابتدا باید به این پرسش پاسخ دهیم که معنای «جمهوری اسلامی» چیست؟ «جمهوری اسلامی» یعنی جمهوریت و اسلامیت؛ اگر هر دو مفهوم با هم در نظر گرفته نشود و به آن توجه نگردد، در واقع، جمهوری اسلامی تحقق پیدا نمیکند. جمهوریت براساس عقاید، آرا و دیدگاه مردم، یعنی همان گفتمان ملی است. در برخی کشورها، احزاب و در برخی کشورها خود مردم یا اصناف و گروهها جمهوریت را نمایندگی میکنند.
اسلامیّت هم، یعنی براساس قوانین اسلام و شرع و متناسب با نیاز زمان و مکان، قوانین وضع شود. به عنوان مثال: قبل از انقلاب، موسیقی، شطرنج و… حرام بودند، اما بعد از انقلاب، آیت ا… خمینی (ره) فتوا دادند؛ همانطور که حرام خدا را نمیشود حلال کرد، حلال خدا را هم نمیشود حرام کرد. این همان گفتمان ملی است و گفتمان ملی هم، همان جمهوریت است که مردم دنبالش بودند.
تندرویها سبب دوری از «گفت وگوی ملی» شده است
قوانین کشورها، براساس نیاز زمان و مکان، نوشته میشود، اما متاسفانه از اول ما در این عرصه، دچار مشکل بودیم. همیشه افراد یا دستگاههای تندرو و افراطی، اثرگذار بودند، دعوای چپ و راست، از اول انقلاب وجود داشت و به لحاظ تندروی که داشتیم به این گفت وگوها، اهمیت نمیدادیم. باید به خاطر داشته باشید، اوایل انقلاب، شهید بهشتی در تلویزیون که آن زمان ملی بود، با نمایندگان دیدگاهها و گروههای مختلف، مناظره میکرد، اما متاسفانه، امروز چنین گفتگوهایی در سطح ملی، سیاسی و حاکمیتی نداریم و روز به روز هم این وضعیت نامطلوبتر میشود به طوری که امروز بسیاری در حاکمیت، به دنبال تکصدایی است.
حاکمیت یکدست تفکری اشتباه است
در این دوره که حاکمیت یکدست شد، آیا مشکلات حل شد؟!
به غلط، در انتخابات این نگاه را دارند که اگر حاکمیت یکدست (از یک گروه خاص) شود، همه مشکلات هم حل میشوند. در این دوره، حاکمیت یکدست شد، آیا مشکلات حل شد؟! اتفاقا یکدست شدن و گوش ندادن به نظرات اکثریت مردم، مشکل زا خواهد بود. حذف احزاب برای جامعه، مشکل ایجاد خواهد کرد. احزاب میاندار هستند، به این معنا که میان مردم، دولت و حاکمیت قرار میگیرند. مردم حرف هایشان را به نمایندگانشان در احزاب و اصناف میزنند و آنها نیز این حرفها را به گوش دولت و حاکمیت میرسانند. امروز که احزاب نقش خود را ایفا نمیکنند، مردم مجبورند در خیابان اعتراض کنند و حرف هایشان را بزنند، چون مکان دیگری برای انتقال نقدها و حرفهای خود ندارند، رسانه ملی که در اختیار ندارند، رسانهها هم که محدود شده اند. رسانه مخالفی هم اگر صحبتی کند، مورد اعتراض قرار میگیرد.
نا آرامیهای اخیر اثبات کرد ضروری است گفت وگوی ملّی گسترش پیدا کند
نا آرامیهای اخیر اثبات کرد ضروری است گفت وگوی ملّی گسترش پیدا کند، در این صورت، میتوان امیدوار بود که روز به روز معضلات کشور کمتر و رضایت مردم جلب شود، اما با شیوهای که متاسفانه، امروز شاهد آن هستیم، یحتمل در آینده نیز این گفتگوها با کیفیت مطلوبی که اشاره کردم، شکل نخواهد گرفت.
* بسیاری معتقدند، آزادی، حق انتخاب، حق انتقاد، وجود تریبونهای مستقل و ملی، ارتقاء کیفیت شنیداری مسئولان، پاسخگویی و چند سویه بودن گفتگو و همچنین ترتیب اثر دادن به نتایج گفتگو از پیش نیازهای گفتگو است. از دیدگاه شما پیش نیازهای مهم و ضروری یک گفت و گوی ملی مستمر، هدف دار، موثر و بالنده چیست و رسانهها و احزاب و نهادهای مدنی و سطوح حاکمیتی، چه نقشی در شکل گیری آن میتوانند داشته باشند؟
اولین پیش نیاز برای شکل گیری گفت و گوی ملی واقعی، «آزادی بیان» است. یعنی هر فرد، حزب یا گروهی، ترس از حرف زدن نداشته باشد. معتقدم آزادی بیان، مستلزم حضور آزادانه تمام گروههای سیاسی کشور، اعم از موافق و مخالف و نهادهای مدنی است که بسیار تاثیرگذار هم هستند. از طرف دیگر، ما که حزب یا نهاد مدنی تشکیل میدهیم باید نقد منصفانه داشته باشیم. تهمت زدن، دروغ گفتن، بداخلاقی کردن و… در شان نظامی که ادعای اسلامی بودن دارد نیست. واقعیتها را بگوییم، تحلیل کنیم و پیشنهاد بدهیم و حاکمیت و دولت هم دنبال رفع مسایل باشند.
حاکمیتی که مردم را محدود میکند یا نادیده میگیرد، به ضرر خود کار میکند
لذا حاکمیتی که مردم را محدود میکند یا نادیده میگیرد، به ضرر خود کار میکند. انتقاد، سبب ناراحتی او میشود. اتفاقا اگر انتقادات مطرح و مشکلات حل نشود، تبدیل به آتش زیر خاکستر میشود. اگر ارتباط مسئولان با مردم قطع شود و ندانند که مردم از چه چیزی راضی هستند و از چه چیزی ناراضی، چگونه میخواهند مشکلات مردم را بفهمند و حل کنند؟
دومین پیش نیاز، «ارتباط با مردم» است. قرار نیست یک رئیس جمهور بگوید من مینشینم و چهار سوال مردم را جواب میدهم. بلکه باید خود رئیس جمهور، افراد امین و البته غیر متملّق و گروههایی را داشته باشد که بتواند اخبار را از متن جامعه، دریافت کند. از همه مهمتر، اصناف، گروه ها، سازمانهای غیردولتی، نهادهای مدنی و احزاب هستند. هرکدام از این سازمان ها، قشری از جامعه را مدیریت و یا نمایندگی میکنند و با آنها ارتباط تنگاتنگ دارند. مثلاً بیماران خاص یکی از این گروهها هستند.
در سال ۱۳۷۲ من با بیماران خاص ارتباط برقرار کردم، این بیماران با بابا ملاقات میکردند و مشکلاتشان را میگفتند. یک روز پدر یکی از بیماران تالاسمی، به دیدار بابا آمد و گفت که من سه فرزند تالاسمی دارم، دوتای آنها در ۱۴ سالگی فوت کردند و منتظر فوت فرزند سوم هستم. همانجا ایشان به من گفتند: ماجرای این بیماران را پیگیری کنم. با مراجعه به مراکز این بیماران، گزارشی خدمت پدر بردم. ایشان گفت؛ حتی یک بار وزارت بهداشت از وضعیت و مشکلات این بیماران به من گزارش نداده است. در حالی که ارتباط من با این بیماران بسیاری از مشکلات آنها را حل کرد و امروز این سه گروه بیماران خاص در کشور، دغدغه کمتری دارند.
یکی از خصوصیات آیت الله هاشمی مخصوصاً دورانی که رئیس جمهور بودند، این بود که در بازدیدها، دیدارهای مردمی و حتی از کسانی که به منزل ما میآمدند، نظرات خودشان و سایر مردم و آحاد جامعه را میپرسیدند. من خودم هر چه میشنیدم به پدرم میگفتم. خاطرهای در این مورد به یادم آمد. در زمانی که پدر رئیس مجلس بودند، یک روز بیمارستان رفته بودم، خانمی آمده بود، عرب زبان بود و فارسی هم بلد نبود. سر بچه اش شکسته بود، به او گفتند برو نخ بخیه بخر. نمیدانست نخ بخیه چیست؟ به همه، از آقای خمینی گرفته تا پدر من، بد میگفت. بلافاصله تلفنی به پدر گفتم چنین اتفاقی در آنجا میافتد. همانجا، پدر به وزیر بهداشت وقت زنگ زد و وزیر با من تماس گرفت و پرسید قضیه چیست؟ توضیح دادم. پس از آن، قرار شد همه مایحتاج پزشکی در بیمارستان به بیماران داده شود. ایشان با افراد زیادی در تماس بود. حتی رسانههای بیگانه را مرتب رصد میکردند به همین دلیل، در جریان امور بودند، راحت تحلیل میکردند و تصمیم میگرفتند.
سومین موضوع مهم، برگزاری انتخابات واقعی و آزاد، با حضور همه احزاب و گروهها و جناحهای سیاسی است. ما کشوری هستیم که از اول انقلاب، تمام کارها را با انتخابات انجام دادیم.
در ایران، دوسال بعد از پیروزی انقلاب، شورای انقلاب منحل شد و مردم آزادانه در انتخابات مختلف رای دادند و همه گروههای سیاسی هم شرکت میکردند، اما متاسفانه به مرور حلقه انتخاب مردم را محدود و تنگتر کرده اند؛ تا جایی که آیت الله هاشمی را که سالهای متمادی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و جلسات مجمع را با حضور سران سه قوه و دیگران برگزار میکرد به دلیل کاملا سیاسی، رد صلاحیت کردند.
نتیجه اینگونه محدودیتها این شد که پس از آن، افراد بسیاری در مسند قدرت حضور پیدا کردند که اکثریت مردم قبولشان نداشتند و رأی و انتخاب اکثریت مردم نیستند بلکه انتخاب عدهای خاص و اقلیت هستند.
بابا در مورد آزادی انتخابات و رای مردم، خیلی تاکید داشتند تا جایی که در خطبه نماز جمعه معروف سال ۷۶ به مردم گفتند که من نمیگذارم یک رای شما جابجا شود. سال ۸۸ پدرم در نماز جمعه روایتی را از پیامبر (ص) خواندند که خطاب به امام علی (ع) فرمودند: «اگر مردم تو را خواستند، بیا و اگر نخواستند نیا». ما امروز به این مسئله توجه نداریم که اصل و اولویت «مردم» هستند.
* به اعتقاد برخی از سیاسیون شرایط امروز کشور پر تنش و طاقت فرساست، از یک سو معضلات افزایش یافته و از سوی دیگر برای اصلاح چشم انداز راه حلهای امیدوار کنندهای نمیبینند، معتقدید ضروری است در چه عرصههایی اصلاحات صورت گیرد؟
اگر در عرصه اقتصاد، تحریمها مشکل نیست، چرا هر روز وضعیت کشور بدتر و جیب مردم، خالیتر میشود؟!
باید یکسری اقدامات «کوتاه مدت»، «میان مدت» و «درازمدت» انجام دهیم. مهمترین مسئلهای که امروز مردم را رنج میدهد، بحث «اقتصاد» است. آیا امکان زندگی با حقوق ۶ میلیون تومانی برای کسی فراهم است؟! شکی نیست که باید ظرفیتهای داخلی به طور کامل احیاء شود، ولی در عین حال، با جهان هم باید ارتباط متوازنی داشت. بسیاری از کارشناسان دلسوز سیاسی و اقتصادی، معتقدند که باید برجام احیا شود و ارتباط بهتری با جهان شکل بگیرد تا بسیاری از مشکلات اقتصادی ما حل شود. چون ما تحت تحریمهای شدید اقتصادی به خاطر برجام و انرژی هستهای هستیم، هر روز، حلقه تحریمها، تنگ تر، سفرههای مردم کوچکتر و هزینههای زندگی بیشتر میشود لذا، یک کار ضرب الاجلی لازم است تا اقتصاد روند مثبتی پیدا کند و از این وضعیت خارج شود. برخی گروهها هستند که عنوان میکنند ما اقتصاد را بدون ارتباط با جهان و عدم پذیرش برجام درست میکنیم، اگر در عرصه اقتصاد، تحریمها مشکل نیست، چرا هر روز وضعیت کشور بدتر و جیب مردم، خالیتر میشود؟!
راهکار میان مدت، برگزاری «انتخابات آزاد» با حضور آزاد مردم و احزاب سیاسی که بتوانند آزادانه نامزد شوند، اگر این راه باز نشود و دوباره همان افراد خاص و گزینشی انتخاب شوند، باز هم شکست خواهیم خورد.
نیاز است تغییراتی در ساختار سیاسی کشور رخ دهد
در بلندمدت، نیاز است که تغییراتی در ساختار سیاسی کشور رخ دهد. نسل جوان امروز، قبل از انقلاب، آقای خمینی (ره) و جنگ را ندیده اند و مهمتر اینکه بسیاری از جوانان، این دورههای مهم را نمیشناسند. از سوی دیگر نیازهای نسل امروز نسبت به نسلهای گذشته، تغییرات اساسی یافته و باید نیاز جوان امروز را با حفظ ارزشها و اصول تامین کنیم.
جوان امروز میخواهد خوب زندگی کند. مسکن، ماشین، شغل، همسر و فرزند و نهایتا، چشم انداز به آینده مناسبی داشته باشد؛ بنابراین نیازمند این هستیم که در ساختار سیاسی کشور، نظرات احزاب و جوانان را بگیریم و برای خوب زندگی کردن آنها فکری کنیم.
تحریم، چیزی جز افزایش مشکلات برای ما نداشته است. کشورهای بسیاری در دنیا از تحریمهای ما سود میبرند و ما مرتب ضرر میکنیم؛ البته در داخل کشور هم کسانی هستند که از این تحریمها سود برده و میبرند.
از ابتدای انقلاب تا کنون، دشمن خارجی داشته ایم؛ اما اگر با کشورها و مردم منطقه دوست شویم، چرا دشمن داشته باشیم؟! این اصل مهم در تجربه آقای هاشمی با عربستان نمود یافته است. به عنوان مثال: زمانیکه بابا به قبرستان بقیع رفتند، زنان را به بقیع راه نمیدادند. ایشان به عربستانیها گفت: اگر خانمها به بقیع نیایند، من هم نمیروم. گفتند حرام است. پدر گفت این بدعتی است که شما گذاشته اید. نهایتا، تشریفاتشان با امیر عبدالله، تماس گرفت و ایشان به احترام پدر دستور داد که زنان را راه دهند. در سفر دوم هم همینطور، باز پدر، خودش پایین پلههای بقیع ایستاد تا تمام خانمها داخل بقیع رفتند. در واقع، این یک حرکت سیاسی بود.
یا حضور آقای هاشمی در باغ فدک نمونه دیگری از تفکر سیاسی ایشان بود. شبی که پدر قرار بود به فدک برود، ما میهمان شیخ امری بودیم. ایشان به پدرم گفت که این راه طولانی تا فدک را نروید، جز چند درخت چیزی نیست. ولی هیچ کس نمیدانست فکر پدرم چیست. به فدک رفتیم. یک شخص مذهبی اهل سنت، مسئول معرفی مکانها بود. پدرم دوربین را روبروی این فرد قرار داد و گفت همه این مکانها را توضیح بدهید، این شخص، مکانها را معرفی میکرد و میگفت: این مکان مسجد فاطمه، بستان فاطمه، چشمه فاطمه و… است. در حقیقت یک فرد سنّی اقرار کرد که همه این مکانها برای فاطمه است.
پدرم با این کار ثابت کرد که اهل سنت هم قبول دارند که فدک برای حضرت فاطمه (س) است و به حضرت ظلم شده است؛ و همه صحنهها توسط دوربینهای صدا و سیما ضبط شد، ولی متاسفانه به دلیل تنگ نظری، نخواستند و هنوز هم نمیخواهند در ایام ولادت یا شهادت حضرت زهرا (س) و مناسبتهای دیگر، از تصاویر آن سفر که دیگر هم تکرار نشد برای معرفی فدک استفاده کنند.
ذکاوت، مشی سیاسی و تواضع اخلاقی آیت الله هاشمی در رابطه سیاسی میان کشورها، بویژه کشورهای منطقه بسیار حائز اهمیت است.
به عنوان مثال در مورد کشور عربستان سعودی که متاسفانه این ایام شاهد قطع همکاریها و خصومت بین دو کشور هستیم، برقراری ارتباط و دوستی دو جانبه آیت الله با شخص امیرعبدالله، پادشاه وقت عربستان در تحکیم روابط دو کشور، بسیار حائز اهمیت بود. امیر عبدالله در دیدارهای خود با پدر، تأکید میکرد: کسی که کشور خودش را دوست دارد، کشور همسایه را هم دوست دارد و این جمله را بارها تکرار میکرد. حتی در سفری که من با مادرم به عربستان داشتیم و با امیرعبدالله ملاقات کردیم، ایشان گفت: ما تاکنون اشتباه کرده ایم. ما یک کشور سنی بزرگ و شما کشور شیعی بزرگی هستید. اگر ما دو کشور باهم وحدت میکردیم، میتوانستیم مقابل آمریکا بایستیم، اما اختلاف ما باعث شده که آمریکاییها بهره ببرند. اتفاقا بخاطر همین جو دوستی و ملاطفت هم بود که آزادی زندانیان سیاسی ایران درعربستان یا افزایش سهمیه زائرین ایرانی، برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی در تهران، ورود انبوه خانمها به قبرستان بقیع و… و همچنین رابطه با کشورهای خلیج فارس در زمان ایشان شکل گرفت و متاسفانه بعدها نخواستند و نتوانستند این رابطه را حفظ و تحکیم کنند که نتایج بد آنرا امروز شاهد هستیم؛ بنابراین معتقدم ما به راحتی میتوانیم مشکلاتمان را از راه دوستی با کشورهای منطقه، حل کنیم. قرار نیست که زیر سلطه آنها قرار بگیریم.
* برخی معتقدند اگر آقای هاشمی امروز در میان ما بودند، در نا آرامیهای اخیر میتوانستند نقش میانجی را داشته باشند و به مردم هزینه کمتری تحمیل میشد، نظر شما چیست؟ با توجه به شناخت شما از سیره پدرتان، برای عبور ثمربخش جامعه و حاکمیت از شرایط جاری چه راهکارهایی در چه عرصههایی پیشنهاد میدادند یا اجرایی میکردند؟
اگر پدرم امروز بودند، تلاش میکردند کار به اینجا نرسد
اتفاقاً من قبل از فوت بابا با ایشان صحبت میکردم که چرا کاری نمیکنید؟ ایشان میگفتند: من که قدرت اجرایی ندارم، ولی شاید با صحبت و ایراد نظراتم و پیگیری آنها و حضورم در انتخابات و تغییر روش ها، بتوانم جلوی تصمیمات غلط و اقدامات افراطی و ناحق برخی افراد را بگیرم. مطمئناً اگر پدرم امروز بودند، تلاش میکردند کار به اینجا نرسد، چون تا جایی که میدانم از معدود کسانی بودند که واقعیتها را بدون لکنت، به رهبری میگفتند یا در مجامع و سخنرانیها، واقعیتها را با شجاعت بیان میکردند.
آقای هاشمی بسیار آینده نگر بودند، مثلا درباره برجام، در پاسخ به سوال من که اگر ترامپ جلوی برجام را بگیرد، چه کار خواهید کرد؟ ایشان گفتند: من برنامه دیگری دارم که اعلام خواهم کرد. اولا پیشگیری میکردند، چون معتقد بودند اگر پیشگیری صورت نگیرد، هزینه بیشتری خواهیم داد. در زمان جنگ وقتی امام فرماندهی جنگ را به پدر دادند، من به ایشان گفتم چطور این پست را قبول کردید؟ ایشان گفتند که من نمیتوانم به امام «نه» بگویم، اما به ایشان گفتم من بیش از اینکه به جنگ فکر کنم به صلح فکر میکنم.
راهکار آقای هاشمی برای نا آرامیهای اخیر برگزاری «انتخابات آزاد» بود
* بنابراین معتقدید اگر ایشان امروز در میان ما بودند، قبل از وقوع حوادث امروز، «پیشگیری» میکردند؟
بله! پیشگیری میکردند و قطعاً برنامه داشتند و سعی میکردند مسئولان ذیربط را متقاعد کنند که انتخابات بعدی را آزاد برگزار کنند.
* هنگام درگذشت ایشان، ابهاماتی در آن مطرح شد. پرونده درگذشت ایشان به کجا انجامید؟
دو ماه قبل از فوت پدر از کسانی هشدار نسبت به احتمال «ترور» ایشان را دریافت کردم
در آبان ماه سال ۹۵ بین کلاس درس دانشگاه، به دفترم آمدم و دیدم دو نفر آقا نشسته اند. گفتند با شما کار داریم و ۵ دقیقه بیشتر با شما حرف نمیزنیم. به عنوان مقدمه، توضیحاتی درباره عملیات کربلای ۵ و ۴ بیان کردند. گفتم این مطالب چه ربطی به من دارد؟! گفتند ما این مقدمه را گفتیم که بدانید اشخاص با سابقهای هستیم و وقتی میخواهیم پیغام ما را به پدرتان بدهید، این توضیحات را هم بگویید تا متوجه شوند که آدمهای مطلعی هستیم، در جبهه بودیم و ایشان هم ما را میشناسد و فقط آمده ایم به شما هشدار دهیم که احتمال ترور پدر شما هست. گفتم چه کسانی؟ گفتند: طوری اتفاق میافتد که خودتان هم باور نمیکنید و فکر میکنید که به مرگ طبیعی فوت شدند.
پرسیدم: به چه دلیل؟ گفتند: جریاناتی افراطی هستند که فکر میکنند، با وجود پدر شما نمیتوانند نتایج مد نظرشان را در انتخابات مختلف بگیرند؛ و ایشان را مانع اهداف خودشان در آینده میبینند. آنها معتقدند که اگر پدر شما زنده باشد، اجازه نمیدهد جریان قدرت مطابق نظر آنها پیش برود و کار دیگری خواهد کرد.
شب پیش بابا رفتم و بسیار گریه کردم و قسم دادم مراقب باشید، اینها آدمهای الکی نبودند و به بابا توضیح دادم که چه چیزیهایی گفتند. به من گفت که تو زیادی غصه من را میخوری، تو چرا اینقدر نگران من هستی؟ من از خودم مراقبت میکنم و نگران نباش. ولی این حرفها را به مادرت اصلاً نگو و به هیچ کس دیگری هم نگو.
جالبتر اینکه بعد از فوت پدر، من نزد یکی از مسئولان قضایی وقت، رفتم. ایشان هم گفت مخالفین آقای هاشمی همه نگران این بودند که ایشان برای آینده بماند و تاثیر بگذارد.
در ضمن افرادی نیز پیش ایشان رفته و گفتند یک گروه چهار نفره علیه شما تشکیل شده، فرزندانتان را زندانی کرده، به شما بی حرمتی نموده و نتیجهای نگرفته بودند و در نهایت گفتند که میخواهند دست به اقدامات خطرناکی بزنند.
پرونده فوت پدر را علی رغم ابهامات مختومه کردند
پرونده فوت پدر را مختومه کردند. محسن و مهدی ومن چند بار در شورای امنیت، پیش آقای شمخانی رفتیم و نظر خودمان را گفتیم و گفتیم که مطمئنیم فوت پدرمان طبیعی نبوده است، گفت من گروهی را میگذارم که تحقیق انجام بگیرد.
بعد از چند جلسه، به ما گفته شد که به یکسری سرنخ رسیده اند و اشعه رادیواکتیو آلفا بالاتر از ۱٠ درصد مجاز، در ادرار ایشان بوده، گفتم ادرار ایشان را از کجا آوردید؟ گفتند: سوندی که از بیمارستان آورده بودیم را آزمایش کردیم و این نتیجه را گرفتیم. بعد از آن مدام پیگیری میکردیم و نتیجهای اعلام نمیشد.
گفتم: اشعه رادیواکتیو چرا؟ و اگر این چنین هست اطرافیان هم باید آلوده شده باشند. دستگاهی از سازمان انرژی اتمی، به خانه آوردند و گفتند که چه کسی با آقای هاشمی بیشتر در ارتباط بوده از اعضاء خانواده. در نهایت من و مادرم را برای آزمایش بردند و به مادرم گفتند که ایشان ۳ درصد بلاتر از حد مجاز و شما هم درصد کمی دارید. گفتم جواب این آزمایش را به ما بدهید، اگر مادر من مبتلاست، ما باید ایشان را معاینه و درمان کنیم. با وجود پیگیریهای بسیار، در نهایت یک کاغذ دادند. من این کاغذ را به چند نفر که از محققین هستهای بودند، نشان دادم آنها گفتند ما چیزی متوجه نمیشویم، فقط یکسری عدد هستند. مادر را برای آزمایش به مکان دیگری بردم. دستگاههای بسیار پیشرفتهای داشتند. بعد از آزمایش، پزشک متخصص جواب آزمایش را نگاه کرد و گفت با توجه به جواب آزمایشی که اینجا از مادر شما دریافت کرده ایم، ایشان هیچ آلودگی ندارد و این درصد از آلودگی که در بدن ایشان هست در همه انسانها به خاطر ازون و آلودگیهای محیط زیستی وجود دارد.
در آخرین جلسهای که دعوت شده بودیم بسیار بحث کردیم و آخر گفتند که دیگر نمیتوانم پرونده را ادامه بدهم، چون به من میگویند که گویی تو میخواهی آقای هاشمی را شهید اعلام کنی و ما پرونده را مختومه میکنیم. این پرونده را برای آقای روحانی هم فرستادند، ولی ایشان قبول نکرده بود و نوشته بود که این پرونده ابهاماتی دارد. بعد از آن شورای امنیت کاملاً این پرونده را رها کرد و ادامه نداد. حتی برای ایشان گواهی فوت صادر نشده و بدون گواهی فوت دفن شدند.
* برخی شخصیت و سیره آیت الله هاشمی رفسنجانی را به دورههای مختلف تقسیم میکنند و معتقدند، ایت الله هاشمی رفسنجانی در اواخر عمر گرایش بیشتری به مردم و حقوق مردم و آزادیهای سیاسی و اجتماعی داشتند و در اندیشه اصلاح برخی از ساختارها و سیاستهایی بودند که جه بسا خود در تحکیم آن نقش داشتند، از همین روی مورد غضب برخی جریانات سیاسی واقع شدند. سیر تطور دیدگاههای آیت الله هاشمی چگونه بود؟ آیا ایشان در اواخر عمر تحولی خاص را پشت سر گذاشتند؟
اولاً انسان هر چه سنش بالاتر میرود، تجربه کسب میکند، مطالعه میکند و اطلاعات میگیرد و نسبت به گذشته کاملتر میشود. اما تفکر آقای هاشمی در اصول، با تفکر قبل از انقلابش یکی بود. قبل از انقلاب میگفت، حاکمیت مردم. سخنرانیهای پدر موجود هست، ایشان اعتقاد به حاکمیت مردم داشت و تأکید میکرد که اگر حکومتی اسلامی هم میشود باید مردم در این حکومت اصل قرار گیرند.
بحث دیگری که همیشه جزو دیدگاههای ایشان بود و یکی از ایرادهایی که قبل از انقلاب میگرفت، این بود که شاه پولهای کلانی دارد، ولی به کشور نمیرسد، باید کشور را بسازد و کشور آبادی داشته باشیم.
یکی از هم بندان ایشان تعریف میکرد در سال ۵۴ که با هم زندان بودیم، حکم اعدام و حبس ابد ما را آورده بودند، هر کدام از ما یک گوشهای نشسته بودیم، اما آقای هاشمی یک نقشهای باز کرده بود و نگاه میکرد، همه میگفتیم میخواهند ما را اعدام کنند، تو چرا نقشه را نگاه میکنی؟ آقای هاشمی گفته بود: به این فکر میکنم که اگر یک روزی پیروز شدیم، ببینم کجا میتوان سد ساخت.
در دوران براندازی شاه، آقای هاشمی دغدغه داشتن مسئولیت حکومتی را نداشت بلکه این دغدغه را داشت که چطور میتواند کشور را بسازد. دیدگاه پدر چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، سازندگی، آزادی بیان و حکومت مردم بود.
به این سه اصل واقعاً اعتقاد داشت و در زندگی شخصی اش، نمود داشت. حرف همه را میپذیرفت، به همه ما آزادی میداد. پدر، مذهبی و روحانی بود، اما یکبار نشد که به ما به اجبار بگوید نماز بخوانید، خودش آدمی بود که سر وقت نماز میخواند. به ما نماز خواندن و رعایت حجاب را، قبل از ۹ سالگی یاد داد و راهنمایی میکرد و از هر فرصتی برای یاددادن به ما استفاده میکرد، ولی اصلاً به ما اجبار نمیکرد و آزادی کامل را به ما میداد. وقتی کسی در خانواده اینطور باشد، در جامعه به مردم تحکّم نمیکند.
اگر دیدگاههای ایشان در شورای عالی انقلاب را مطالعه کنید، متوجه میشوید که چطور از آزادی بیان دفاع میکند. در نماز جمعه زمان جنگ، درباره مترو صحبت میکند. آن زمان بسیاری در موضوع مترو با آقای هاشمی مخالفت میکردند یا در این زمان، خطبههای زیادی درباره عدالت اجتماعی میخوانند. به گفته یکی از روحانیون، تنها خطبههایی که در آن از عدالت اجتماعی حرف زده شد، خطبههای آقای هاشمی بود، ایشان بالای ۸٠ خطبه در این باره داشت. در همان زمان جنگ از منطقه آزاد میگفت و دانشگاه آزاد را تاسیس کرد، با همه مخالفتهایی که با ایشان میشد.
آقای هاشمی اعتقاد به عدالت اجتماعی داشت. عدالت اجتماعی فقط اقتصاد نیست، بلکه سیاست، حقوق مردم و محرومین و… را در بر میگیرد. در هر سخنرانی نماز جمعه ایشان، یک برنامه برای کشور وجود داشت. در برابر دیدگاههای ایشان موانعی وجود داشت چرا که بسیاری از افراطیون، حرف ایشان را قبول نمیکردند مثلاً ایشان و آقای خامنهای در مجلس خبرگان میخواستند شورای رهبری تشکیل شود، اما شورای رهبری رأی نیاورد؛ و یا برای، ولی فقیه مدت زمان میخواستند تعیین کنند که در همان جلسه مخالفت شد.
ایشان از ابتدا دیدگاههای اصلاح گری داشت، امروز بیشتر اصلاح طلبان میگویند آقای هاشمی زمان انقلاب با آقای هاشمی اواخر عمرشان متفاوت است. در صورتی که همین اصلاح طلبان در مقابل ایشان برای کارهای اساسی قرار میگرفتند؛ که یک نمونه آن برخورد با آقای منتظری بود که ایشان مخالف آن بودند، اما اصلاح طلبان به دنبال حذف آقای منتظری بودند.
سفارت آمریکا را که گرفتند و افراد تندرو اصلاح طلب و اصول گرا هم در میان آنها بودند، آقای هاشمی اصلا خبر نداشت به سفارت حمله شده است، ایشان همراه آقای خامنهای در مکه بودند، تا جایی که یاد دارم پدر مخالف بودند. در تمام این مدت، آقای هاشمی یک بار هم برای سخنرانی، به سفارت آمریکا نرفت، ولی چون امام تأیید کردند، نمیتوانستند بر خلاف حرف امام صحبت کنند. در نهایت هم ایشان به امام گفت: شما که نمیخواهید گروگانها در سفارت آمریکا تا ابد بمانند، پس این موضوع را به مجلس بسپارید تا حل شود. آمریکا شاه را راه نمیداد که رابطه اش با ایران حفظ شود، اما ما سفارت آمریکا را گرفتیم و تبعات آن را برای کشور میدانیم!
پدر با ادامه جنگ مخالف بود. مسئولیتی در جنگ نداشت، ولی وقتی به ایشان مسئولیت دادند به امام گفت من پایان جنگ را اعلام میکنم، ولی شما دستور دهید مرا محاکمه و حتی اعدام کنند، اما جنگ را تمام کنید. همان کسانی که خدمت امام میرفتند و میگفتند که ما میتوانیم بجنگیم، به آقای هاشمی میگفتند که با این امکانات و سلاحها نمیتوانیم بجنگیم.
در نهایت آقای هاشمی به استناد نامهای که از اینها داشت و با درایت خودشان، خدمت امام رفت و گفت که حتی اگر بودجه سه سال کشور را در راه جنگ صرف کنیم، نمیتوانیم امکانات لازم را فراهم کنیم.
به سازندگی اعتقاد داشت و تا رییس جمهور شد، سازندگی را شروع کرد. به روزنامه آزاد و حزب اعتقاد داشت و این آزادی را فراهم کرد؛ بنابراین بسیاری از اعتقادات را داشت، اما نمیتوانست اجرایی کند. چقدر با کارهای فرهنگی ایشان مخالفت میکردند، همان زمان یک مقدار بحث فرهنگی در کشور آزاد شد، برخی مداحان در مداحیها به ایشان بد و بیراه میگفتند. یعنی گروههایی را در مقابل ایشان گذاشتند.
انتخابات پرشوری که سال ۷۶ اتفاق افتاد از عوامل بسیار موثرش پدر بود. اگر پدر آن سخنرانی را در نماز جمعه نمیکرد و احزاب تشکیل نمیشدند، نمیتوانستند چنین انتخاباتی را برگزار کنند؛ بنابراین ایشان تمام این اعتقادات را داشت، شاید برخی صحبتهای ایشان را فراموش کرده اند. به عنوان مثال ایشان یک سخنرانی در سال ۶۸ یا ۶۹ دارند که در ارتباط با ورزش زنان است و میگوید: یک عده مرتجع هستند که نمیخواهند شما زنان ورزش کنید.
سخنرانی دیگری دارند که خطاب به آقای لاریجانی وزیر ارشاد وقت میگویند که نیاز مردم را تأمین کنید، فیلمهای خوبی بسازید و تأکید میکند که همه روزها برای عزاداری نیست. میگفت که برای مردم زندگی خوبی فراهم کنید تا مردم از زندگیشان لذت ببرند.
آقای هاشمی به دنبال علوم نو و نحوه جدید اداره مملکت بود. ایشان در نماز جمعه، با اشاره به تاکید اسلام بر تمیزی و نظافت و مثال اینکه مساجد باید تمیز باشد و بوی بد ندهد تا بویژه برای جوانان جاذبه داشته باشد، (آن زمان بسیاری به غلط فکر میکردند هر چه ژولیدهتر و با لباسهای کثیف و نامرتب در جامعه حضور یپدا کنند مردمی و به اصطلاح حزب اللهی هستند) درباره تجمل صحبت کرد که همان زمان و حتی الان گفتند و میگویند که آقای هاشمی تجمل گراست. ایشان تجمل گرا نبودند، اما به تمیزی و جمال، بویژه در مورد یک فرد مسلمان، اهتمام جدی داشتند. خداوند در قرآن به جمال تأکید دارد و دستور میدهد که از نعمتهای خدادادی، استفاده کنید. ایشان از ابتدای زندگی به خوش لباسی، نظم و نظافت بسیار تأکید داشتند.
* مهمترین دغدغههای آیت الله هاشمی رفسنجانی برای آینده کشور چه بود؟ و مهمترین موانع پیشرفت و توسعهی کشور را چه موضوعات، جریانات و یا افرادی میدانستند؟
افراد تندرو. چه در جناح راست و چه چپ، فرقی نمیکرد. آنها را مانع اصلی میدانستند و میگفتند که ما در هر دو گروه، افراد افراطی داریم و در سخنرانی ایشان هست که میگوید: تفکر و اقدامات افراطیّون، یا از سر جهل است یا از سر کینه و عداوت. یعنی یک عدهای از روی جهل به اینجا رسیده ا ند و این کارها را انجام میدهند و یک سری هم از روی حسادت، کینه و عداوت است که مانع این کارها میشدند.
گروه دیگر، روحانیت است. ایشان همیشه میگفت که چه بسیار روحانیونی که در قدرت هستند، در این مدت بد عمل کرده اند. ایشان معتقد بود که حوزه و دانشگاه، باید به درستی با هم کار کنند. در قرآن آیاتی داریم که علمی است، ولی چون بعضی روحانیت صاحب منصب، علوم روز را ندارند، چه بسا دانشگاهیان، بهتر متوجه میشوند. ایشان همیشه تأسف میخورد که برخی روحانیون، به جای اینکه از آیات قرآن، روایات و احادیث به درستی استفاده کنند و با علم روز، آن را هماهنگ کنند، مسایلی را مطرح میکنند که مردم را از دین بیزار میکنند. زمانی که ایشان وارد حوزه شدند، چون در روستا درس خوانده بودند و به قول خودشان مکتب میرفتند و کتابهای حافظ و سعدی و قرآن را میخواندند، میگفت که ما تابستانها به تهران میآمدیم و خدمت آقای روزبه در مدرسه علوی فیزیک، شیمی، ریاضی و دروس جدید را میخواندیم و با علم روز آشنا میشدیم. من وقتی راهنمایی بودم، ریاضی، فیزیک و شیمی را از ایشان سوال میکردم و توضیح میدادند.
آقای هاشمی رفسنجانی میگفتند: «هم دوران انزوای روحانیت را خوب لمس کرده ایم و هم امروز که مسئولیت بسیاری از کارهای بزرگ و اصولی مملکت را به عهده گرفته ایم. باید به همین تناسب، تحصیلات، اطلاعات و تحقیقاتمان را به روز کنیم؛ با همان حالت قدیم دیگر نمیتوانیم این کار بزرگ را انجام دهیم. امروز اگر میخواهیم اجتهادمان به جای درستی برسد باید با مسائل روز، تطبیق پیدا کند. ما بخواهیم یا نخواهیم، این واقعیتهای جامعه است. البته امروز چنین است؛ تا ۵۰ سال آینده را نمیدانیم چه اتفاقاتی میافتد و ما به چه حربههایی باید مسلح باشیم.»
* برخی از نزدیکان آقای هاشمی در صحبتهای خود بارها از «رنج هایی» گفتند که ایشان در طول زندگی به خصوص در سالهای آخر عمرشان متحمل شدند، معتقدید این رنجها مربوط به چه موضوعاتی بود؟ ایشان در عرصه سیاسی، بیشتر از چه موضوعاتی در رنج و ناراحتی بودند؟
تمام درد و رنج ایشان، مردم بود. ایشان اعتقاد داشتند که ما میتوانیم برای مردم درکشور، بهترین زندگی را فراهم کنیم، ولی همین افراد افراطی و جاهل، اجازه نمیدهند که این اتفاق بیفتد. به یاد دارم که چند روز قبل از فوت ایشان، گفتم که شما هیچ وقت از شکنجههای خودتان نگفتید، بعد پدر تعریف کرد و یک ساعت با هم صحبت کردیم.
در انتها مادرم خطاب به پدرم گفت، این چیزی بود که میخواستی؟ ارزش داشت که انقدر من و فرزندانت را اذیت کردی و آخر هم اینطور شد؟ پدرم با یک بغض گفت: آنطور که میخواستم نشد، اما هنوز امیدوارم که بشود کاری انجام داد.
آقای هاشمی وقتی میدید که امکانات کشور، در حال از بین رفتن است و از آنها استفاده درست نمیشود یا خوب مدیریت نمیشود، بسیار غصه و حسرت میخورد. همچنین میگفت: ما داریم امکانات و سرمایه زیادی از کشور را به خاطر تحریمها و یا برخی درگیریهای غیر ضروری، از دست میدهیم و به جای اینکه مردم به راحتی زندگی کنند در سختی و گرفتاری هستند. ایشان مسائلی را در یک نامه (که هنوز تمام نشده بود) برای رهبری نوشتند که بعد از فوت بابا، محسن نامه را به رهبری دادند.
* گفته شد که وصیت نامه و برخی خاطرات ایشان مفقود شده است. ممکن است تشریح فرمایید آیا امروز به همه میراث مکتوب ایشان دسترسی وجود دارد؟ و آیا امکان انتشار همه میراث مکتوب ایشان وجود دارد؟ اگر موانعی وجود دارد، این موانع کدام هستند؟
خاطرات ایشان مفقود نشده، چون خاطرات ایشان در گاوصندوق منزل بود، ولی وصیتنامه ایشان مطمئن هستم که مفقود شده، چون بابا وصیتنامه جدیدی نوشته بود و من آن را رویت کرده بودم، اما وصیتنامهای که در دست ماست، قدیمی است. به محسن گفتم که بابا گاوصندوق و دو کشو در دفترش دارد، کسی را بفرست تا شاید وصیتنامه آنجا باشد، چون بابا همیشه در دفترش مدارکی داشت، گزارشی مربوط به حوادث ۸۸ بود و یک نامه درباره تخلفات و حوادث انتخابات سال ۸۴ و کسانی که در آن انتخابات محکوم شده بودند و دو پرونده درباره دو فرد سرشناس دیگر بود. بعد از فوت بابا برای پیداکردن وصیتنامه به دفترش رفتند، اما گاوصندوق و کشوها خالی شده بودند و فقط مقداری انگشتر، سنگ قبر امام حسین (ع) و تسبیح و عطر باقی مانده بود.
پیگیری کردیم که این مدارک کجا هستند، یکی از بچههای حفاظت فیزیکی به من گفت، در دقایق اولیه که ما نمیدانستیم پدر شما فوت شدند، همان ساعات، دو نفر به اتاق پدر شما آمدند و رفتند. من به محافظین بابا گفتم که فیلم دو روز قبل و بعد از فوت بابا را میخواهم، اما این فیلمها را در اختیار ما قرار ندادندو هیچ اسناد و مدارکی در اختیار ما نگذاشتند.
هر سال یکی از خاطرات ایشان چاپ میشد که ما هم این روند را همچنان ادامه میدهیم البته مقداری سختگیری میکنند و برخی از موارد را سانسور میکنند و میگویند که باید حذف شود. در مورد نوشتههای دیگر ایشان تفسیر راهنما و فرهنگ قرآن که برای ایشان بسیار مهم بود، همه چاپ شده است. آثار ایشان موجود هست و مانعی برای چاپ این آثار نیست و در اختیار همگان قرار داده میشود.