اخیرا فردی بهعنوان کارشناس در صدا و سیما ادعا کرده رئیسجمهور آمریکا همیشه یک کیف همراهش است که در آن دکمههایی به اسم Kill Internet وجود دارد که اگر آنها را فشار دهد اینترنت جهان قطع میشود. شاید خیلیها چنین حرفهایی را جدی نگیرند و این را هم بگذارند کنار هزاران حرف دیگری که در صدا و سیما پخش میشود و اساس علمی ندارد. اما متاسفانه کم نیستند مدیران ارشد و افراد کلیدی در اداره کشور که واقعا باور دارند مدیریت اینترنت در کنترل آمریکا است و دولت آن کشور میتواند هر وقت اراده کند اینترنت را بر جهان قطع کند.
طرفداران این تئوری نگران هستند که اگر دولت آمریکا تصمیم به قطع اینترنت در ایران بگیرد چنین کاری میتواند باعث اختلال در زندگی روزمره مردم و فعالیتهای دولت شود و عملا چنان کشور را زمینگیر کند که آشوب و هرج و مرج ایجاد شود. بیراه نیست اگر بگوییم بخش مهمی از سیاستگذاریهای عرصه فناوری اطلاعات و اقتصاد دیجیتال کشور تحت تاثیر چنین نگاهی انجام میشود.
چنین رویکردی اینترنت را جنگافزار میبیند، پس طبیعی است که به دنبال بومیسازی و خودکفایی در دسترسی به این سلاح باشد و نگهبانی از مرزها در برابر این سلاح را اولویت خود بداند. به همین دلیل است که مثلا در یکی از مواد طرح جنجالی صیانت عبارت «گذرگاه ایمن مرزی» در فضای مجازی بهکاررفته و مسوولیت نگهبانی آن به ستاد کل نیروهای مسلح واگذار شده بود. تاکید مستمر بر قطع وابستگی به پلتفرمهای خارجی و فیلتر کردن بسیاری از سایتها و سامانهها و خدمات بینالمللی را هم باید بخشی از سیاست دفاعی در فضای مجازی تلقی کرد.
آیا چنین نگاهی درست است؟ تردیدی نیست که این فناوری، چون وارد زندگی مردم و جامعه میشود توزیع قدرت را بر هم میزند و به همین دلیل ماهیتا سیاسی است. مثلا اینترنت قدرت شهروندان را بالا برده، چون توان سازماندهی و نیز دسترسی به اطلاعات را افزایش داده است. اما همین اینترنت اگر در کنترل دولتها قرار گیرد قدرت آنها را هم بالا میبرد؛ چون به آنها امکان دسترسی به دادههای شهروندان را میدهد. پس کسی مخالف سیاسی بودن کاربردهای این فناوری نیست؛ اما این به معنای نگاه جنگافزارانه به آن نیست.
چیزی که ما اینترنت مینامیم در اصل شبیه ساختمانی است که معماری آن سه لایه دارد. لایه زیرین که میشود آن را لایه زیرساخت نامید و شبیه زیرسازی و پی یک ساختمان است، انبوهی از ابزارها و پروتکلهای فنی و مهندسی هستند که امکان ارتباط بین نقاط مختلف شبکه و تبادل داده بین آنها را فراهم میکنند.
توسعه این لایه بهصورت غیرمتمرکز انجام میشود و محصول همکاری و فعالیت هزاران فرد و شرکت و موسسه خصوصی و دولتی در اقصینقاط جهان است. طبیعی است آنها که سهم بیشتری در سرمایهگذاری و رشد اینترنت دارند اثرگذاری بیشتری هم در این لایه دارند. اما این لایه شبیه یک لباس بافتنی بزرگ است که صدها هزار بافنده دارد که عدهای سریعتر و بیشتر بافته و میبافند. بدیهی است اینکه با یک دکمه بشود این لایه را قطع کرد از نظر فنی ناممکن است.
لایه دوم را باید لایه خدمات نامید. در این لایه میلیونها کسبوکار و سرویسدهنده خدماتی مبتنی بر اینترنت به کاربران ارائه میدهند. از خدمات مصرفی شبیه سفارش غذا و تاکسی گرفته تا خدمات زیربنایی شبیه موتور جستوجو، از خدمات اختصاصی شبیه سرویسهایی که شرکتها به کارکنان خود میدهند تا خدمات عمومی شبیه شبکههای اجتماعی، از خدمات پایه شبیه نقشه گرفته تا خدمات خاصمنظوره شبیه آموزش پیانو با هوش مصنوعی همه و همه اینها انبوهی از کاربردهایی هستند که اینترنت را برای مردم معنادار میکند.
این لایه شبیه ساختمانی است که روی زیربنای لایه قبل ساخته شده است. شکلگیری این لایه هم محصول همافزایی میلیونها شرکت و کسبوکار دیجیتال است که در تعامل و البته در رقابت با هم مدام در حال خلق کاربردهای جدید هستند. برخی از این خدمات شکست میخورند و کاربرد آنها رواج نمییابد برخی هم موفق میشوند و رواج پیدا میکنند. این لایه را هم نمیشود با یک دستور قطع کرد و از بین برد.
طبعا ممکن است دولتهایی برای شرکتهای خود محدودیتی شبیه تحریمهای دولت آمریکا وضع کنند؛ اما این محدودیتها نمیتواند مانع دسترسی مردم به انبوه خدماتی شود که در فضای اینترنت عرضه میشوند اگرچه میتواند هزینه دسترسی و کاربرد آن خدمات را بالا ببرد.
لایه سوم را لایه محتوا مینامیم. این لایه شبیه آدمهایی هستند که در خانه زندگی میکنند و اسباب و وسایل خودشان را به خانه آورده و ساختمان را به خانه بدل کردهاند. در این لایه میلیاردها شخص و موسسه در حال تولید محتوا و خلق داده هستند. از محتواهای سادهای مثل عکس و متن و فیلم گرفته تا دادههای پردازششدهای شبیه الگوها و روندها و لاگها همه در این لایه هستند.
اینترنت بدون این محتوا اساسا معنایی پیدا نمیکند. در این لایه هم دکمهای وجود ندارد که دسترسی به محتواها در یک کشور را ناگهان قطع کند. واضح است ایده قطع یکطرفه اینترنت توسط دولت آمریکا پایه علمی و فنی ندارد و از اساس غلط است؛ اما متاسفانه به محملی برای اعمال سیاستهایی بدل شده که اگر محقق شوند ایرانیها را در یک جزیره اینترنتی منزوی میکنند.
توسعه اینترنت در هر سه لایه متکی به تعامل و همافزایی است. ذات اینترنت در اتصال و شبکهای شدن جریان داده است؛ اما نگاه جنگافزارانه به فناوری، این ماهیت را نادیده گرفته و فرض میکند میشود این فناوری را داشت و متصل به دنیا نبود. طرفداران این تئوری مقامات کشور را بیم میدهند که اگر آمریکا اینترنت را قطع کند در کشور آشوب میشود پس بهتر است خودمان اینترنت را قطع کنیم شبیه کسی که از ترس مرگ خودکشی میکند!
توسعه اقتصاد دیجیتال و بقیه انواع فناوریهای مدرن، مستقل از دنیا و بدون دسترسی به اینترنت جهانی در هر سه لایه زیرساخت، کاربرد و محتوا غیرممکن است. عدهای در کشور پیشنهاد میکنند ایران سیاستی شبیه چین در برخورد با فناوری دنبال کند. یعنی از یکسو رشد فناوری را جزیرهای کند و از سوی دیگر از همین فناوری برای افزایش قدرت خود و توان کنترل استفاده کند. اینگونه امید دارند فناوری به ابزار اعمال قدرت بدل شود و کنترلپذیری آن افزایش پیدا کند.
گذشته از اینکه حتی در خود چین هم معلوم نیست این سیاست به نتیجه دلخواه دولت منجر شود باید توجه داشت میانگین رشد اقتصادی چین در سیسال اخیر بسیار بالا بوده و در ۲۰سال اخیر به تنهایی ۵۰درصد رشد ثروت جهان و یکچهارم رشد اقتصادی جهان را این کشور ایجاد کرده است. چنین کشوری خیلی کارها میتواند بکند که دیگران نمیتوانند. هیچ کشوری در جهان بهاندازه چین تعاملات اقتصادی بینالمللی ندارد فقط در سال۲۰۲۲ این کشور حدود ۳۳۰میلیارد دلار به کشورهای عربی صادرات داشته و ۲۴۰میلیارد دلار در این کشورها سرمایهگذاری کرده است.
اما ایران بهعنوان کشوری که در ۴۰سال اخیر رشد اقتصادی بالای ۸درصد نداشته و در یک دهه اخیر رشد اقتصادی آن صفر بوده کشوری که تعاملات اقتصادی آن با جهان در حد صفر و سهم آن از اقتصاد جهانی کمتر از یکدهم درصد است چنین کشوری توان الگوبرداری از سیاست چین در مواجهه با فناوری را نخواهد داشت. ایجاد جزیره فناوری شاید در چین مانع توسعه فناوری نشود؛ اما در ایران قطعا به معنای توقف رشد فناوری و عقبماندن بیشتر ایران از روندهای توسعه جهانی خواهد شد.