عصر ایران درباره مسمومیت زنجیره ای دانش آموزان و برخی دانشجوان نوشت: جنایتی که در ماههای اخیر علیه دانش آموزان شکل گرفته و آنها را با موادی ناشناخته، دچار عوارض جسمی و روحی متعدد کرده، دغدغهای واقعی برای مردم ایران به ویژه دانش آموزان دختر و خانوادههای آنان است. اوایل که دامنه جنایت محدود به چند مدرسه در شهر قم بود، گمان غالب بر این بود که یک گروه تندروی مذهبی و طالبان گونه با هدف ممانعت از تحصیل دختران، پشت این حملات است. با گسترش ماجرا به استانهای دیگر، این تحلیل رنگ باخت چرا که این حملات نیازمند دستکم سه مقدمه زیر است که قاعدتاً از عهده یک گروه محدود و خودسر افراطی مذهبی بر نمیآید:
۱- دانش تخصصی بالا در تهیه موادی که دانش آموزان را دچار مشکلات موقت کند، ولی کسی را نکشد و در عین حال ردی از خود برای بررسیهای بعدی به جای نگذارد
۲- دارا بودن تیم عملیاتی وسیع و منسجم در سطح کشور که بتواند در یک روز دهها مدرسه را از غرب تا شرق ایران مورد حمله قرار دهد
۳- قدرت اقدام پنهان که ماههای متوالی بتوانند دور از دسترس نهادهای امنیتی به جنایات خود ادامه دهند
بنابراین هر چند هنوز این احتمال به طور کامل منتفی نیست، گزارههای دیگر در افکار عمومی شکل گرفت؛ از جلمه:
الف) کار خود نظام است و میخواهد از جنبش "زن، زندگی، آزادی" انتقام بگیرد.
ب) کار نظام نیست، ولی جریانی مخفی و ناسازگار با اصل جمهوریت که به درون نظام نفوذ کرده، با توانی که به هم رسانده است، عامل اصلی این ماجراست تا بخش مبتنی بر مردمسالاری دینی نظام را به نفع تفسیر افراطی از حکومت اسلامی تضعیف کند و به هدفهای بلند بعدی برسد.
ج) کار دشمنان خارجی نظام است که با بهره گیری از عوامل داخلی شان به مدارس حمله میکنند تا نظام را در مخمصهای جدید قرار دهند.
د) قضیه مرتبط با شیطنتهای دانش آموزی است که با انتشار موادی در مدرسه دنبال هیجان آفرینی و تعطیلی کلاسها هستند.
ه) کار هیچ کدام نیست و دانش آموزان دچار هیستری جمعی شده اند و فکر میکنند که مورد حمله قرار گرفته اند.
حال بیایید به بررسی تحلیلی هر کدام از این گزارهها بپردازیم:
این که مد شده است هر اتفاق ناگواری میافتد میگویند "کار خودشونه"، زنگ خطری بزرگ برای هر نظام سیاسی است و هر حکمرانی مبتنی بر عقلانیت، باید بلادرنگ چارهای برای این دو کلمه که نتیجه افت سرمایه اعتماد اجتماعی است، بیندیشد.
اما در موضوع حاضر اولین سؤالی که باید پرسید این است که چرا نظام باید دست به چنین کار احمقانهای بزند؟
این حرف که نظام میخواهد از جنبش زن، زندگی، آزادی انتقام بگیرد، همان اندازه بی بنیاد و مضحک است که حرف آن نماینده مجلس که میگفت دشمنان میخواهند از دانش آموزان انتقام بگیرند، چون در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت کرده بودند!
در این کار، نه تنها هیچ نفعی برای نظام نهفته نیست که سرتاسر ضرر و زیان است چرا که نظام سیاسی را در موقعیت انفعال قرار داده است بدان حد که دانشجویی به سعید جلیلی میگوید که شما عرضه حفظ امنیت دانش آموزان را هم ندارید.
ماجرای مدارس با دو باور مانند گازانبر، نظام را در تنگنا قرار داده است: عدهای ترویج میکنند که کار خود نظام است و گروهی میگویند اگر کار نظام نیست پس ناتوان هستند. هیچ نظامی در هیچ جای دنیا و هیچ نقطه تاریخ، کاری نمیکند که نتیجه اش این باشد. وانگهی باید به این اندیشید که اگر کار نظام است آخرش چه میشود؟ یا نظام در جایی بدون این که مجرمان را شناسایی و معرفی کند، پروژه را خاتمه میدهد، یا عوامل این کار را دستگیر و محاکمه میکند. فرض اول بدان معناست که نظام چند ماه علیه خود کار کرده و نهایتاً به اعتبار خود تیر خلاص زده است و مورد دوم یعنی قربانی کردن وفادارترین و پای کارترین نیروهای نظام؛ و چرا باید یک نظام نیروهایی که این قدر مطیع او هستند که حتی به کودکان هم حمله میکنند، بسوزاند و بقیه نیروهایش را ناامید کند؟ آن هم برای چه؟ برای هیچ!
حتی اگر مجرمان واقعی شناسایی و دستگیر و معرفی و محاکمه شوند، باز هم برای نظام ۲ هزینه متصور است: اول این که در قلمرو حاکمیتی اش، ماهها جولان داده اند و دوم این که باز عدهای باور نخواهند کرد و نظام باز هم هزینه اعتباری خواهد داد.
از سوی دیگر بعد از ناآرامیهای اخیر که واقعاً برای نظام گران تمام شد، معقول نیست که نظام جبهه دیگری علیه خود آغاز کند و دوباره به نقطه صفر ماجراهای اخیر برگردد.
از منظر بین المللی نیز این کار جز زیان در گستره جهانی عایدی ندارد.
بنابر این از هر نظر و با نگاه بی طرفانه به ماجرا نگاه کنیم، این کار نمیتواند کار نظام باشد، نه فقط نظام جمهوری اسلامی ایران که هیچ نظامی - ولو کره شمالی باشد که تنها به بقای خود میاندیشد - برای خود چنین مخمصهای با هزینه ۱۰۰ و سود صفر درست نمیکند.
البته دو گروه با هزار استدلال نیز نخواهند پذیرفت: اول بخشی از مخالفان نظام که هر تحلیلی که انتهایش به ضرر نظام نباشد را نمیپذیرند و دوم، کسانی که واقعاً در پس ماجرا هستند و دوست ندارند انگشت اتهام به سمت آنها بچرخد. اما عاقلان - فارغ از موضع شان نسبت به نظام - بر اساس استدلال و تعقل تحلیل میکنند. اما این گزاره که جریانی تندرو در درون نظام این اقدامات را سامان داده باشد، قابل تاملتر است چه آن که چنین اقدامانی مسبوق به سابقه است و معروفترینشان نیز پرونده قتلهای زنجیرهای است که عدهای در داخل وزارت اطلاعات و بدون کوچکترین دستوری از سوی نظام، روشنفکران را به قتل میرساندند. در آن ماجرا نظام بسیار خردمندانه ورود کرد و با شناسایی، معرفی صریح، محاکمه و مجازات عاملان قتل ها، عملکرد شایستهای هم در تثبیت خود و هم در اعتمادآفرینی بروز داد. البته در ماجرای اخیر، هیچ سرنخی که موید این مدعا باشد وجود ندارد، ولی نمیتوان احتمال تکرار تاریخ را منتفی دانست و باید هوشیار بود.
سومین احتمال نیز آن است که سرویسهای خارجی مثل موساد در ورای طراحی و اجرای این اقدامات باشند.
انجام چنین عملیات گستردهای به مدت چندین ماه و در استانهای مختلف و گاه همزمان، نیازمند یک طراحی پیچیده اطلاعاتی و عملیاتی است که از عهده همه بر نمیآید. وجود مرتبطین با سرویسهای خارجی در کشور - مانند بقایای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) - در ایران نیز میتواند نیروهای اجرایی عملیات را در کشور تامین کند.
واقعیت این است که متاسفانه اسرائیل در سالهای اخیر عملیاتهای خرابکارانه متعددی را در داخل خاک ایران انجام داده است و بعید نیست همان اراده که تا کنون اماکن نظامی، اشخاص مرتبط با فعالیتهای هستهای و برخی شبکههای اینترنتی را هدف قرار داده بود، دایره عملیات را گسترش داده و به عملیات در سطح افکار عمومی رسانده باشد و چه گزینهای بهتر از حمله به مدارس که مردم را در خصوص مهمترین سرمایههای زندگی شان یعنی فرزندان، در برابر حکومت قرار دهد؟
کار دشمن دشمنی است و در این مسیر چه باک که چند هزار دانش آموز هم آسیب ببینند؟ مهم خروجی کار است که از هر سمتی، به زیان جمهوری اسلامی تمام میشود. به راستی اگر کسی در سازمان موساد این طرح را به مقامات اداره ایران بدهد که به معنای کامل به زیان نظام سیاسی تهران است، فکر میکنید مسوولان موساد آن را نمیپذیرند؟! بدیهی است که حتی اگر این حملات منشأ خارجی داشته باشد، از مسوولیت داخلی برای تامین امنیت نمیکاهد.
اما دو گزینه آخر یعنی شیطنتهای دانش آموزی و هیستری جمعی، نمیتوانند به تنهایی توضیح دهنده تمام ماجرا باشند، ولی وقوع شان دور از ذهن نیست. یعنی در حمله به مدرسهای تعداد اندکی از دانش آموزان تحت تاثیر مواد شیمیایی یا محرکه قرار میگیرند، ولی استرس وارده به حدی بالاست که چندین برابر آسیب دیدگان واقعی نیز احساس ناراحتی میکنند و حتی واقعاً ممکن است دچار درجاتی از تنش جسمی هم بشوند.
همچنین ممکن است در کنار اصل موضوع که واقعاً گسترده و جدی است، در مدارسی هم شیطنتهای دانش آموزی رخ داده باشد که بعید نیست؛ اما این که بگوییم کل قصه، هیستری جمعی یا شیطنت دانش آموزی است، کوته اندیشانه و پاک کردن صورت مسأله است و تنها به عصبانیت افکار عمومی منجر میشود که خواهان مشخص شدن ابعاد ماجرا و تامین امنیت فرزندان شان هستند. حتی ممکن است در مواردی برخی افراد که مخالف جدی نظام سیاسی هستند، فرصت را مغتنم بدانند و در شرایطی که حمله به مدارس اصطلاحاً در بورس است، بدون این که واقعاً با عوامل اصلی مرتبط باشند، اقدامات مشابهی انجام دهند و تنش را بالاتر ببرند.
به هر روی آنچه مسلم است این که در چنین قضایایی باید پیش فرضها و حب و بغضهای سیاسی را کنار گذاشت؛ سلامتی فرزندان مان ساحت خوبی برای زد و خورد سیاسی نیست. از مسوولان نیز انتظار میرود تمام همت خود را مصروف شناسایی سررشتههای این جنایت کنند و واقعیت را - هر چه باشد - با صداقت تمام در اختیار مردم قرار دهند و بدانند که مردم بهترین تشخیص دهنده سره از ناسره هستند.