این زن که تا چندی قبل زندگی شاد و عاشقانهای در کنار همسر و پسرانش داشت حالا در شعبه ۲۳۵ دادگاه خانواده شماره یک پیگیر پرونده طلاق بود. همه چیز به ۲ سال پیش بازمیگشت، رفت و آمدهای مشکوک همسرش باعث شد که زن نگونبخت از ارتباط پنهانی مرد باخبر شود. وقتی که معصومه به رفتارهای فرهاد ظنین شد او را زیر نظر گرفت و...
بدین ترتیب مشاجره لفظی میان معصومه و همسرش اوج گرفت، در این هنگام فرهاد موضوع ارتباطش با یک زن را به میان کشید و همسرش را بهت زده کرد. معصومه وقتی ماجرای خیانت همسرش را از زبان خودش شنید، شوکه شد.
سابقه آشنایی فرهاد و معصومه به ۱۶ سال پیش برمیگشت. آن موقع هر دو کم تجربه و جوان بودند و از طریق یکی از دوستان مشترک در یک دورهمی باهم آشنا شدند، همین جرقه آشنایی بیشتر میان آنها را کلید زد و دختر و پسر به هم دل بستند. این درحالی بود که معصومه از یک خانواده مذهبی و تنگدست بود و نمیتوانست بدون محرم شدن به دوستی با پسری غریبه ادامه دهد، بنابراین دو هفته بعد از آشنایی، فرهاد خانوادهاش را به خواستگاری معصومه فرستاد. این در حالی بود که دنیای خانوادگی و سبک زندگی آنها بسیار متفاوت بود، چرا که یکی در قید و بند رسم و رسوم سنتی و دیگری بیاعتنا به آداب قدیمی. یکی خانواده مرفه و دیگری در محلهای معمولی در جنوب تهران... با این حال معصومه با ۲۰۰ سکه بهار آزادی به عقد فرهاد درآمد.
این زوج جوان سرانجام پس از گرفتن مراسم جشن عروسی زندگی در زیر یک سقف را شروع کردند. ابتدای زندگی مشترکشان سرشار از شادی و شوق بود. یک سال بعد پسرشان به دنیا آمد. معصومه از زندگیاش راضی بود، تا اینکه با گذشت سالها زندگی مشترک ناگهان در یک شب زندگی آنها دستخوش رخدادهای ناخوشایندی شد.
سرانجام این اواخر معصومه به آمدنهای دیرهنگام همسرش به خانه در حالی که پاسی از شب گذشته بود، مشکوک شد و از طرفی وقتی فرهاد نیز به خانه باز میگشت گاه و بیگاه سرش توی گوشی بود و به معصومه و فرزندانش هیچ اعتنایی نمیکرد، بر سر همین موضوع بین آنها مشاجره لفظی شدیدی درگرفت که آن شب برایشان شبی تلخ و جنجالی شد.
از آن شب به بعد رابطه عاطفی و اخلاقی بین این زوج کمرنگ و کم رنگتر شد تا اینکه یک روز معصومه به اتفاق فرزندانش از خانه بیرون رفت اما ساعاتی بعد وقتی به خانه بازگشت ناگهان در کمال تعجب با زن جوان غریبهای در خانهاش روبهرو شد، وقتی از شوهرش پرسید این زن کیست؟ او گفت این همسر قانونی من است! حق اعتراض نداری میخوای بمان و زندگی کن اگر هم دوست نداری برو! معصومه که در شوک بود به همراه فرزندانش به اتاق خواب رفت و در را از شدت عصبانیت محکم بست.
زن نگونبخت که دچار شوک وحشتناکی شده بود و با خود کلنجار میرفت چارهای جز ماندن در خانه شوهر نداشت چرا که مادرش زنی پیر و از نظر تمکن مالی ضعیف و قادر به تأمین هزینههای زندگی او و فرزندانش نبود.
بنابراین، پس از مدتی یک روز صبح معصومه وقتی از خواب بیدار و چشمانش را باز کرد متوجه سستی در پاهایش شد زمانی که تلاش کرد از تخت بلند شود، دید که پاهایش قادر به حرکت نیستند آنجا بود که فرزندش با اورژانس تماس گرفت .
این زن وقتی تحت معاینات پزشکی قرار گرفت، مشخص شد که به بیماری ام اس مبتلا شده است و... وی پس از ترخیص از بیمارستان با غم و اندوه به همراه ۲ فرزندش راهی خانه مادرش شد. سرانجام با گذشت ۲ سال جدال با بیماری ام اس معصومه در حالی که با واکر راه میرفت، راهی دادگاه خانواده شماره یک شد و با ارائه دادخواستی به شعبه ۲۳۵ تقاضای طلاق کرد.
معصومه که بغض سنگین راه گلویش را فشرده بود و به سختی حرف میزد، به رئیس شعبه ۲۳۵ گفت: آقای قاضی همسرم به من خیانت کرده و بدون کسب اجازه من و دادگاه اقدام به ازدواج دوباره کرده است. به همین دلیل من از نظر روحی و روانی آسیب شدید دیدم تا جایی که به بیماری ام اس مبتلا شدم. این درحالی بود که من به خاطر حفظ آبرو ماجرای ازدواج همسرم را از اقوام و آشنایان پنهان کردم. دیگر حاضر به ادامه زندگی مشترک با همسرم نیستم و تقاضای دریافت مهریه و طلاق دارم. سپس قاضی از مرد درباره خیانتش پرسید.
فرهاد در پاسخ به قاضی پرونده گفت: همسرم این اواخر به من توجهی نمیکرد وقتی از مغازه به خانه باز میگشتم دائم سرگرم بازی با بچهها بود و به من هیچ اعتنایی نمیکرد در نتیجه تصمیم به ازدواج مجدد گرفتم و با زن مورد علاقهام زندگی مشترک را آغاز کردم ، در این مدت نیز تمام هزینههای معیشتی همسر و فرزندانم را تأمین کردهام. به دنبال اظهارات این مرد، قاضی پرونده آنان را به مرکز مشاوره معرفی کرد اما با گذشت یک ماه زن جوان اصرار برجدایی و از طرفی مرد نیز رضایت به طلاق داشت. بنابراین دادگاه مرد را به پرداخت مهریه کامل زن محکوم و حکم طلاق آنها صادر شد.