آفتابنیوز : آفتاب- گروه بینالملل: صدای او نرم و محجوب است، اما به اندازۀ کافی قدرتمند بوده که بتواند ماشۀ سقوط یک سلسلۀ پادشاهی 53 ساله را بکشد. در کشور زادگاه او، تقریباً همه نامش را با احترام میبرند؛ عکسهای او عملاً در تمام خیابانهای ایران فروخته میشود. با این حال، چیز چندانی در مورد زندگی خصوصی و افکار آیتالله روحالله خمینی، رهبر پر رمز و راز 32 میلیون شیعه که او را «نور هدایت» خود میدانند، نمیدانیم.
هر روزه، سیلی از خبرنگاران به خانۀ ییلاقی ساده در نوفل لوشاتو در حومۀ پاریس میروند، جایی که روحانی 78 ساله از زمان تبعید خود در اکتبر سال گذشته در آن زندگی میکند.
در آنجا، روزنامهنگاران سؤالهای مکتوب خود را تحویل میدهند، باید دوزانو روی زمین در یک اتاق ساده بنشینند، و سپس به خمینی گوش دهند که با عبا و عمامهای سیاهرنگ پاسخهایش را با لحنی یکنواخت به زبان فارسی میدهد.
پاسخهای خمینی معمولاً کوتاه، معمولی و غالباً تکراری هستند. به ندرت میتوان او را به مسائل حساس سیاسی کشاند: چه کسی بر «جمهوری اسلامی» که او برای ایران در نظر گرفته است حکومت خواهد کرد؟ این [رژیم]، چه نوع ملتی خواهد بود؟ او چه راهی را برای سرنگونی دولت تازهپای شاهپور بختیار پیشنهاد میکند؟ آیتالله خودش در بازگشت به تهران، چه نقشی ایفا خواهد کرد؟ او حتی اگر پاسخهای مستقیم بدهد ([مثلاً وقتی میگوید:] «هر نوع سلطه، [اعم از] سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی، باید به پایان برسد»)، این پاسخها تقریباً همواره از نوع تعمیمهای کلی هستند که فقط از زبان رهبر یک گروه مخالف حاکمیت شنیده میشوند.
آیتالله (لقبی تجلیلآمیز به معنای «نشانۀ خدا») در مرکز ایران به دنیا آمد. او پسر یک روحانی دیگر بود که در سفر زیارتی به عراق، به ضرب گلوله کشته شد (طرفداران خمینی میگویند که این کار توسط عوامل دولت ایران انجام شد).
وی که عمدتاً در شهر مقدس قم (مرکز آموزش شیعیان سنتی در ایران) درس خوانده است، به یک «عالم قرونوسطایی خوب» تبدیل شده است. این بدین معنا نیست که او در زمینۀ [تاریخ] قرونوسطای ایران تخصص دارد؛ بلکه به این معنا است که تخصص فلسفی و حقوقی او به سنتی فکری تعلق دارد که پس از اخراج مسلمانان از اسپانیا در قرن شانزدهم، دیگر مورد مطالعۀ غرب قرار نگرفته است.
خمینی ابتدا بیش از 30 سال پیش توجهها را در ایران به سمت خود جلب کرد، وقتی که نمونههایی از نوشتههای فلسفی او، همچنین زندگی شخصی زاهدانه و معنویت بالای وی، تحسین منتقدان را برانگیخت.
به نظر میرسد که میزان معنویت او، از آن زمان تا کنون، کمابیش در همان جهت قدیم [پیش رفته] است: اولین کتاب او به نام «کشف الاسرار»، «نقشهها و طرحهایی که پدر شاه فعلی با سایر رهبران کشورهای همسایه ریخته بود» را تقبیح میکند، و اضافه مینماید که «دستورات حکومت دیکتاتوری رضاخان، ارزشی ندارند. همۀ قانونهایی که توسط مجلس تصویب شدهاند، باید سوزانده شوند».
خمینی در ابتدای دهۀ 1960 به یک فعال سیاسی معروفتر تبدیل شد، زمانی که صریحاً برنامۀ جاهطلبانۀ اصلاحات اجتماعی و اقتصادی شاه را به چالش کشید. مدافعان شاه ادعا میکردند که خمینی و سایر روحانیون از آن رو با بهاصطلاح «انقلاب سفید» مخالفند که این [طرح] خواستار توقیف زمینهای آنها میشود و حقوقی برابر را برای زنان به ارمغان میآورد.
[اما] خمینی هرگونه انگیزۀ منفعتطلبانۀ شخصی را رد میکند، و در عوض میگوید که این اصلاحات صرفاً به نفع زمیندارهایی است که طرفداران خاندان پهلوی بودهاند. روحانیان (به صورت گروهی) همچنان استدلال میکردند که، به گفتۀ خمینی، «اسلام هرگز مخالف آزادی [زنان] نبوده است. این شاه است که زنان را به سمت فساد میکشاند و میخواهد آنها را به صورت یک عده عروسک دربیاورد». اما خمینی اضافه کرده است که «ما رفتارهای مغایر با منافع ملی یا عرف عمومی را مجاز نخواهیم شمرد» و [البته] او نگفت که این حرف، به چه معناست.
خمینی که در سال 1964 تبعید شد، در نجف، یکی از شهرهای مقدس شیعیان در عراق که مرقد علی [ع]، (داماد پیامبر اسلام [ص]) در آن قرار دارد، اقامت کرد. در آنجا آیتالله به طلاب درس میداد، و خواستار اقدام سیاسی مستقیم برای ریشهکنی فساد در ایران، حذف تأثیرات فرهنگی و اخلاقی غرب، و جایگزین کردن یک تئوکراسی مشروطۀ غیرپارلمانی (تحت هدایت احکام قرآن) به جای سلطنت، بود.
خمینی میگفت که هدف او، تولید «نسلی از مؤمنان برای نابود کردن تختهای ظالمان» بود. نوارهای کاست سخنرانیهای او به طور وسیع در ایران پخش میشد. افراد با احتیاط و به طور مخفی به این نوارهای غیرقانونی گوش میدادند، زیرا حتی بردن نام خمینی هم جرمی بود که مجازات زندان در پی داشت. عراق تا اکتبر گذشته فعالیت سیاسی-مذهبی خمینی را تحمل کرد، تا اینکه حکومت بعثی (بنا به تقاضای شاه) وی را اخراج کرد. و خمینی به پاریس مهاجرت نمود.
در طول تبعید خمینی، دولت شاه با قوت تلاش کرده است تا اعتبار این ملا را مخدوش کند. این [دولت] گزارش داد که خمینی با نیروهای ضدایرانی در هند رابطه دارد. در سال 1977، هنگامی که مصطفی (پسر خمینی) در سن 49 سالگی ناگهان در نجف درگذشت، خمینی اشاره کرد که شاید عوامل ساواک مسؤول این واقعه بوده باشند.
در پاسخ، دولت دست به یک عملیات نپخته برای ترورو شخصیت [خمینی] در روزنامۀ اطلاعات زد، که ادعا میکرد خمینی با حزب توده ارتباط دارد (خمینی در واقع یک ضدکمونیست دوآتشه است). اما این مقاله، برای اولین بار پس از چندین سال از خمینی در رسانهها[ی ایران] نام آورده بود، و این اتهام آشکارا غلط، به خمینی کمک کرد تا به قهرمان عمومی جبهۀ مخالفان پوپولیست شاه تبدیل شود.
تظاهرکنندگان به نشانۀ اعتراض به خیابانها ریختند، که این مسئله به شکلگیری چرخۀ طولانی ناآرامی (که نهایتاً موجب شد شاه به «مسافرت» برود) منجر گردید.
مدافعان خمینی میگویند تلاش وی برای خلع ید از شاه، در راستای سنت [مذهب] شیعه است.
روحانیان ایران، برعکس رهبران مذهبی در کشورهایی از قبیل عربستان سعودی یا امارات، به طور سنتی موضعی انتقادی را در قبال تشکیلات حاکمه اتخاذ میکردهاند، و عملاً به عنوان گروه مخالف و تئولوژیک عمل مینمودهاند.
ملاهای شیعه در قرنهای هفدهم و نوزدهم میلادی، با پادشاهان، نزاع قدرت داشتهاند. به عنوان مثال در سال 1892، رهبران مذهبی یک اعتراض گسترده را به صورت تحریم علیه اختصاص امتیاز انحصاری تنباکو توسط شاه به ایران، راهاندازی کردند.
آنها همچنین وزن زیادی در طراحی اولین قانون اساسی ایران در سال 1906 داشتند، که بخشهای سکولار آن بر مبنای قانون اساسی بلژیک بود، و شاه و پدر خودکامهاش بارها (با سرکوب کردن حقوق سیاسی) از آن تخطی نمودند.
نشانههایی وجود دارند مبنی بر اینکه خمینی نیز ممکن است اگر بتواند، همین مسیر [روحانیون شیعه] را در پیش بگیرد. آیتالله در یکی از کنفرانسهای خبری خود در پاریس، اعلام کرد که «پس از خروج شاه، رسانهها آزاد خواهند بود». آنگاه اضافه کرد: «به استثنای مقالاتی که برای ملت مضر باشند».
اما تا زمانی که تئوکراسی [مورد نظر] خمینی روی کار نیاید، هیچکس نمیداند این ملای پر رمز و راز دربارۀ این مسئله و سایر مسائل، واقعاً به چه چیزی فکر میکند.