همزمان با سریال «گیلدخت»، سریال «آتش و باد» هم در فضایی تاریخی و با نگاهی به وقایع زمان مشروطه داستانی عاشقانه را روایت میکرد. این سریال ساخته مجتبی راعی است که تصویربرداری اش از مهر ۹۸ آغاز شد و بیش از دو سال به درازا کشید. داستان عشق جهان پسند و پسرعمویش سرخو، در این سریال از داستانهای جذاب سریال بود. نقش جهان پسند، دختر ایلیاتی قوی را مریم موسویان بازی کرده است. او دوره بازیگری را در موسسه کارنامه گذرانده است و نزدیک به هشت سال است که کار تئاتر میکند. مریم موسویان در کنار تئاتر فیلم کوتاه هم کار میکرده است تا این که برای اولین بار در فیلم سینمایی دختر ایران به کارگردانی سید جلال دهقانی اشکذری، بازی میکند که هنوز اکران نشده است. پس از این فیلم نقش کوتاهی در سریال شاهرگ بازی کرده است که میگوید با این که کم بوده، اما مخاطب آن را دیده است و بازخورد خوبی داشته است. بعد هم در سریال آتش سرد به کارگردانی رضا ابوفاضلی حضور داشته و سپس جهانپسند سریال آتش و باد را بازی کرده است.
چطور نقش جهان پسند به شما پیشنهاد شد و نقش را گرفتید؟
قبل از این سریال و نقش جهان پسند کارهای تصویری کرده بودم و در صفحه اینستاگرام خودم خبرهای این فیلمها را کار میکردم و رسانههای دیگر هم آن را منتشر میکردند. مثلا یکی از اخباری که خیلی هم به آن پرداخته شد، مربوط به فیلم کوتاه زمانی برای از دست دادن به کارگردانی محمدرضا بهشتی بود که در جشنوارههای خارجی زیادی شرکت کرد و به تازگی هم جایزه بهترین فیلم جشنواره رم ایتالیا را دریافت کرد. دوستانی که به شکل حرفهای در کار ساخت فیلم و سریال هستند، این اخبار را میدیدند. از خوش اقبالی من یکی از دوستان که کارهای من را دنبال میکرد، به من پیغام داد که مدتهاست دنبال بازیگر دختر برای یک سریال هستیم و خیلیها تست دادهاند، اما پذیرفته نشدهاند. من در آن زمان تهران نبودم و وقتی برگشتم سر صحنه سریال رفتم. هنوز هم نمیدانستم اصلا چه سریالی است و برای چه نقشی دعوت به تست شدهام.
پس شما بعد از شروع فیلمبرداری به کار اضافه شدید؟
بله. گروه بازیگر نقش جهان پسند را پیدا نکرده بود و به همین دلیل شروع به تصویربرداری سکانسهای دیگر کرده بودند تا بازیگر جهانپسند را پیدا کنند. تا آن زمان اصلا سکانسهای مربوط به ایل پازند را نگرفته بودند. در یک سکانس شلوغ هم برای اولین بار سر صحنه رفتم تا آقای راعی را ببینم. او مرا دید و یک تست بسیار حرفهای که هیچوقت آن را فراموش نمیکنم از من گرفتند که در آن تست باید با خلق موقعیتی که برایم تشریح میکردند، حسهای مختلف را به هم وصل میکردم و نمایش میدادم. بعد از همین تست به خانم سحر سطوت که دستیار لباس کار است و من را معرفی کرده بود، گفت خیلی ممنونم که بالاخره ما را نجات دادید و جهان پسند را پیدا کردیم.
از آماده شدن برای نقش بگویید. چقدر خودتان روی نقش کار کردید و چقدر آقای راعی کمک کرد؟
من در کنار بازیگری، نویسندگی هم میکنم. خیلی عجیب بود که قبل از این که وارد کار شوم، برای شروع کاری در باره عشایر شیراز بودیم. خودم هم شیرازی هم هستم و در آن مدت تحقیقات زیادی در باره ایل و عشایر فارس داشتم. مدام موسیقی عشایر گوش میکردم و در آن فضا بودم و مینوشتم. وقتی برای اولین بار سر صحنه آتش و باد رفتم، برایم خیلی عجیب بود وقتی دیدم بازیگران لباس عشایر پوشیدهاند و از من هم خواستند لباس عشایر بپوشم. انگار از قبل خودم را برای این نقش آماده کرده بودم. البته برای تحقیق و در پی این تحقیقات با ایلها آشنا شده بودم و در یک فضای جغرافیایی به این شکل زندگی نکرده بودم و زندگی در کنار احشام و در دمای منفی سه درجه یا در گرمای طاقتفرسا را تجربه نکرده بودم. اینها در طول کار به دست آمد. ولی علاوه بر آن آقای راعی هم بسیار به من کمک کرد و مدام مستندها و کتابهایی در باره عشایر را به من معرفی میکرد که با آنها بیشتر آشنا شوم.
دو سال کار خارج از تهران و در محیط عشایر باید خیلی سخت بوده باشد. چه مشکلاتی داشتید؟
مشکلاتی از نظر دستمزدها داشتیم که سازمان آن را به تعویق میانداخت و در روند پیشرفت کار تأثیر منفی میگذاشت. درگذشت آقای کریم اکبری مبارکه خیلی اتفاق ناگوار و تکان دهندهای بود. ایشان با هنر زندگی کرد و با هنر هم از دنیا رفت. علاوه بر اینها برای خودم مسئله اصلی که وجود داشت این بود که باید نقش دختری را بازی میکردم که با وجود سن کمش، شانزده یا هفده سال، به دلیل زندگی در ایل بسیار پخته بود. یعنی باید دختری را بازی میکردم که در عین این که سنش از من کمتر بود، ولی از نظر عقلی و در تصمیمگیریها بسیار پختهتر بود. او متوجه اتفاقاتی بود که دور و برش رخ میدهد، دختر باهوشی بود و این در تناقض با سنش بود.
اصولا در عشایر همین اتفاق میافتد. با وجود سن کم دخترها خیلی زود بزرگ و عاقل میشوند.
بله. این به نظرم نتیجه زندگی با طبیعت است. طبیعت این شانس را به تو میدهد که متوجه اطرفت باشی و همانقدر رشد کنی و پخته شوی. در زندگی آپارتمانی شما رشد میکنید، ولی پختگی نیاز به یک سری اتفاقات و بالا و پایینها دارد. ولی دختران ایل همراه همان طبیعت رشد میکنند و بالغ میشوند. من به تمام عشایر افتخار میکنم و برای من زندگی در کنار آنها درس بسیار بزرگی بود. من در طول این کار مجبور شدم بافت قالی و اسبسواری را یاد بگیرم. برای من استاد فرش بافی گرفتند و او در چند جلسه به من چیزهایی را آموزش داد و در چند پلان خودم واقعا فرش را بافتم. هم سیاه چادر بافتم و هم فرش و این برای من آورده بسیار خوبی بود که در کنار بازیگری کاری مثل فرشبافی را یاد گرفتم. اسبسواری را هم در زمان فیلمبرداری تا حدی یاد گرفتم. این اسبسواری را در محیط کوهستانی که در آن مشغول به کار بودیم آموزش دیدم که کار را بسیار سختتر میکرد. یادم است یک روز آقای راعی به من گفت هفته دیگر سکانسی را میگیریم که جهان پسند با اسب تاخت میرود. من نگران شدم. چون تازه فقط اسب را از نزدیک دیده بودم و اصلا سوار هم نشده بودم! ولی دوستان و اطرافیان دلگرمی دادند و گفتند تا اینجا را آمدهای و از پس این کار هم برمیآیی. اصلا جهان پسند برای من تجربه زیستی فوق العادهای بود.
بیشتر در باره جهان پسند صحبت کنیم. به مواردی اشاره کرده کردید. میخواهم بیشتر بدانم.
در یکی دو سکانس میبینیم که جهان پسند کارهایی را به صورت خودمختار و بدون این که خانوادهاش اطلاعی داشته باشند، کارهایی را انجام میدهد. مثل زمانی که یک سری فشنگ را پنهان کرده و آنها را به پدرش بهادر میدهد و میگوید غصه نخور که الان تفنگ و فشنگ نداریم. یا زمان دیگری بدون این که کسی بداند، مستر نوئل را میکشد. تصمیمهای خودمختاری میگیرد که درست هستند و هوشمندانه عمل میکند. پشت کارهایش فکر دارد. او در طول سریال همسر و مادر میشود. زمانی که در خانه پدری است، دلسوز طایفه است و وقتی ازدواج میکند این دلسوزی دو برابر میشود و مواظب همسرش است و بعد هم فرزندش اضافه میشود. او کارهایی میکند که در قصه تأثیرگذار است و به نظرم از هوشش خیلی خوب استفاده میکند. میتوانم او را در یک جمله یک دختر باهوش معرفی کنم که مغرور است، اما غرورش از سر تکبر نیست. غرورش به خاطر حفظ عیار ایلش است. البته به نظرم تمام دختران ایل این ذات را دارند. در کل او نماد یک دختر عشایری است.
من برای جهان پسند خیلی زحمت کشیدم. نمیدانم در پخش چه اتفاقی افتاد و مردم چقدر دوستش داشتند. ولی برای من خیلی شخصیت ارزشمندی است. من باز میگویم که برایم نماد دختر عشایر است. نمیدانم چقدر موفق شدم که این نماد را به تصویر کشیده باشم. امیدوارم توانسته باشم این کار را بکنم. من اگر صد تا نقش دیگر در هر مدیومی بازی کنم، جهانپسند در قلب من نقش بسته است و هیچوقت فراموشش نمیکنم و قدرش را میدانم.
اسم سریال پیش از این جشن سربرون بود و اشاره به رسمیداشت که در آن ایلیاتیها بعد از آماده شدن یک قالی جشن سربرون میگیرند و ریشههای قالی را از دار قیچی میکنند. چرا این اسم عوض شد؟
من هم مثل بقیه دوستان از دلیل این اتفاق بی خبرم. زمانی که سریال شروع به پخش شد، عید بود و خیلی از بچههای گروه در مسافرت بودند. وقتی از مسافرت برگشتیم دیدیم با یک اسم دیگر در حال پخش است. هیچوقت هم دلیلش را متوجه نشدیم. البته آتش و باد هم اسم بدی نشد. آتش برای من همان عشقی است که در وجود جهان پسند است و باد هم از یکجا نشین نبودن ایل میآید که مدام در حال کوچ هستند.
به نظرتان سریال خوب دیده شد؟
اول از همه باید بگویم از آقای راعی، آقای نجاریان که تهیهکننده بود و تمام بازیگرانی که با هم بودیم، متشکرم. هرکس سعی کرد کار خودش را به بهترین شکل انجام دهد. ولی چیزی که دوست داشتم در حین پخش صورت بگیرد، تبلیغات کار بود. تبلیغات باعث میشود مخاطب متوجه پخش کار شود و برای دیدنش کنجکاو شود. کار ما کاری نبود که در پلاتو ضبط شده باشد. ما به سختی در محیط واقعی کار کردیم و نیاز به تبلیغات بیشتری برای کاری بود که این همه برای آن زحمت کشیده شده بود. الان هم به نظرم کار مخاطب خوبی داشته، ولی لازم بود روابط عمومی قوی داشته باشیم تا خیلی بیشتر از این دیده شود. این کار به ما بازیگران هم برای دیده شدن کمک میکرد. بچههای تئاتر در این کار نقشهای اصلی را داشتند. مثل سپهر محمودی، مهران نعیمی و مجتبی واشیان. این بچهها سالهاست که در تئاتر کار کردهاند و در این سریال نقشهای اصلی را داشتند و باید دیده میشدند. این مستلزم یک تبلیغ خوب است. کسانی که تلویزیون میبینند، خانم لاله اسکندری را خیلی خوب میشناسند یا نادر فلاح را میشناسند و میدانند چندین سال است تئاتر کار میکند و از طریق تصویر هم او را میشناسد. ولی بقیه بچهها که تازهنفس هستند، نیاز به تبلیغات داشتند که دیده شوند.
هرچند برای من عجیب است که با وجود این که تبلیغات خوبی نشد، مردم کار را میدیدند. هم زمان خوبی در عید نوروز و ماه رمضان پخش شد و هم ساعت پخش خوبی داشت. کار هم تاریخی و نوستالژیک و تاریخی بود که مردم دوست دارند و یک تم عاشقانه هم داشت. اما حرف من این است که باید تبلیغات بیشتری میشد. حالا ممکن است کسی بگوید کار اگر خوب باشد اصلا نیاز به تبلیغ ندارد. ولی من معتقدم این کار نیاز داشت تبلیغات گسترده و در شأن خودش را داشته باشد.
واقعا نمیدانم. با چند نفر دیگر از بازیگران هم که صحبت میکردیم میگفتیمای کاش روابط عمومی این کار را جدیتر پوشش دهد و تبلیغات بیشتری داشته باشیم. مسئله دیگر بینظمی در پخش بود. چند بار این اتفاق افتاد که ما منتظر دیدن سریال بودیم، اما بدون این که از قبل اطلاعرسانی شود، برنامه دیگری پخش شد و فقط با زیرنویس اطلاع دادند. چند بار به فوتبال و مسابقات خوردیم که قابل درک است، ولی بعضی موارد بدون دلیل این اتفاق میافتاد.
ولی باز هم میگویم این کار با روح پاکی که از خود عشایر گرفته بود با تمام این کاستیها و نبود تبلیغ و بینظمی در پخش و وقفه در فیلمبرداری مخاطب خودش را پیدا کرد.