آیت الله مظاهری گفت: ارزش و منزلت جان انسان در تعالیم دینی بهاندازهای است که قرآن کریم میفرماید: «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفسٍ أو فَسَادٍ فَکَأنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً»؛ هرکس یک نفر را بیجا بکشد، مثل آن است که تمام آدمیان را کشته باشد. از نظر پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» کسی که بیجهت اقدام به کشتن یا کتکزدن کسی کند، از رحمت خداوند بهدور است: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَ غَیْرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَیْرَ ضَارِبِهِ».
سخنان حضرت آیت الله مظاهری در«درس اخلاق؛ انسان در قرآن و جلسۀ چهارم: کرامت انسان» به شرح زیر است:
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی»
بحث جلسات اخلاق ما دربارۀ «انسان در قرآن» بود. انسان کیست؟ انسان چیست؟ برای چه به این دنیا آمده است؟ منتهای سیرکجاست؟ و بالاخره فضیلت انسان چیست؟!
در جلسات قبل درس اخلاق، از قرآن کریم استفاده شد که انسان خلیفۀ خداست. استفاده شد که انسان میتواند مظهر همۀ صفات حق و مظهر همۀ اسماء الهی باشد. انسان میتواند معلم ملائکه شود و بالاخره انسان مسجود ملائکه است. اگر انسان خلیفۀ خدا شد، همۀ ملائکه در مقابل او متواضع هستند. باید متواضع باشند، وگرنه راندۀ درگاه خدا میشوند. نظیر شیطان که راندۀ درگاه خدا شد. بالاخره فهمیدیم که انسان روحالله است. معنایش را نمیفهمیم، امّا میدانیم قرآن شریف میفرماید: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»[۱].
وقتی روحم را در او دمیدم، همه به او سجده کنید، به روحم یعنی روحالله. میفهمیم و میدانیم تشریفاتی بالاتر از این فرض نمیشود. تشریفات عالم ناسوت باشد، عالم ملکوت باشد، عرش الهی باشد، با آن همه عظمتش، اما این اضافه از آن مهمتر است. بحث جلسات گذشته تا اینجا تمام شد.
بحث این جلسه راجع به «کرامت انسان» است. این موضوع هم نظیر همان بحث است، اما شاید مهمتر و بالاخره در ردیف همان است. آیهای در قرآن است به نام آیۀ کرامت که در سورۀ اسراء است. آیۀ کرامت بسیار برای انسان فضیلت دارد، یک دنیا فضیلت برای انسان تعیین میکند. میفرماید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً»[2].
قبل از آنکه آیه را معنا کنم، مثالی بزنم برای اینکه بتوانم آیه را در فکر همۀ شما عزیزان جا بیندازم. اگر شما یک علاقۀ خاصی به کسی داشته باشید، اگر احترام خاصی برای شخصی قائل باشید، بهترین کارها آنست که آن را به خانهتان دعوت کنید. اگر دعوت شما را پذیرفت، برای اینکه احترام خاص دیگری برای او قائل باشید، با ماشین شخصی دنبال او میروید و او را به خانه میآورید. وقتی خیلی عزیز شما باشد، خانوادۀ شما احترام خاصی برای او دارند. بهترین غذا را برای او تهیه میکنند، حتی از او میپرسند چه میخورید؟ چه برای شما خوب است؟ شما رژیم دارید یا ندارید؟ و بالاخره بهترین غذاها را برای او فراهم میکنند. خانم مواظب است که این غذا بهترین غذاها باشد، از نظر کیفیت و از نظر کمّیت و بالاخره در مرتبۀ چهارم صاحب خانه به بچههایش سفارش میکند که به آن میهمان احترام بگذارند و از اول که وارد خانه میشود تا وقتی که از خانه بیرون میرود نوعی فضیلت و برتری برای او قائل میشوند. این ارادت شما به یک میهمان عزیز است. ارادت خدا به بندههایش، کرامت خدا به این انسان، همینطور است. میفرماید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ»؛ ما این انسان را گرامیمیداریم و احترام به او گذاشتیم.
«وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ برای او هم روی زمین و هم در دریاها مرکب قرار دادیم. حیوانها را رام کردیم تا از حیوانها استفاده کند. کشتی را رام کردیم تا از کشتی استفاده کند. و بالاخره مرکب برّی و مرکب بحری برای او قرار دادیم: «وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ»؛ ما مهمترین روزیها را برایش در کرۀ زمین تعیین کردیم؛ از نظر خوردنی، حبوبات و میوهها. از نظر پوشش بهترین لباسها و بالاخره چیزهای طیّب برای او از نوشیدن، خوردن و پوشیدن خلق کردیم.
«وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً»؛ در حالی که ما بسیار مخلوق داریم و مخلوقات ما از عالم ناسوت و از عالم مجرد شمارش نمیشود، اما انسان از همه بالاتر است. بعضی از مفسّرین در این «مِمَّنْ خَلَقْنا»، «مِنْ» را مِن تبعیض گرفتهاند و در آن ماندهاند، برای اینکه معنایش این طور میشود: این انسان بر بسیاری از مخلوقات فضیلت دارد و این اشتباه است. به قول ما طلبهها، به قول ادبیات، «مِنْ»،
مِن بیانیه است و برای تأکید آورده شده است و معنایش این است که ما مخلوق زیاد داریم، اگر بخواهید مخلوق ما را شمارش کنید، ممکن نیست. ما مخلوق ناسوتی داریم، ما خیلی مخلوق مجرد و ملکوتی داریم، نظیر ملائکه. ملائکۀ ما مراتب دارند. آسمان اول، دوم تا هفتم. عرش لوح، قلم، اما در حالی که مخلوق زیاد داریم این انسان أفضل از همۀ مخلوقات ماست. أفضل از ملائکه و عالم مجردات، أفضل از ناسوت و مادیات و بالاخره هر مخلوق که ما داریم این انسان را بر آنها فضیلت و برتری دادیم: «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً».
از نظر فصاحت و بلاغت، بالاتر از این برای فضیلت انسان نمیشود تصور کرد. یعنی انسان برتر از همۀ موجودات است. یعنی ای انسان اگر در راه بیفتی و به مقصود و مطلوب برسی، جبرئیل نسبت به تو متواضع است، برتر از جبرئیلی، برتر از حملۀ عرشی، برتر از همۀ عالم مجردات و برتر از عرش خدا است.
اساساً حرمت مؤمن، طبق روایات، از حرمت کعبه و از حرمت ملک مقرّب بالاتر است:
«المُؤمِن أعظَمُ حُرمَهً مِنَ الکَعبَه»[3]
«وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَهً عِنْدَ اللَّهِ وَ أَکْرَمُ عَلَیْهِ مِنْ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ»[4]
آیا شما از کعبۀ معظمه محترمتر و با فضیلتتر چیزی سراغ دارید؟ بله مرقد امام حسین«سلاماللهعلیه». چرا؟ برای اینکه مؤمن در آن قبر، مدفون است. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرماید: مؤمن از کعبه بالاتر است. «أعظَمُ حُرمَهً»، احترام یک مؤمن از کعبۀ معظمه بالاتر است. احترام انسان از جبرئیل بالاتر است، فضیلتش از حملۀ عرش بالاتر است. نظیر آیه و روایتی که خواندم در روایات زیاد دیده میشود؛ مثلاً توهین به یک مؤمن به اندازهای بزرگ است که امام صادق«سلاماللهعلیه» از قول خداوند تعالی میفرمایند: «مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَهِ»[5]؛ یعنی توهین به یک مؤمن بهمنزلۀ جنگ با خداست. اگر یک آقایی به خانمش توهین کند و دل خانمش بسوزد یا یک خانمی به شوهرش پرخاشگری کند، به شوهرش بیاحترامی کند و دل شوهر بسوزد، گناهش مثل این است که جنگ با خدا کرده باشد و نظیر این روایات هم در روایات ما فراوان دیده میشود.
احترام به یک مؤمن و دل یک مؤمن را به دست آوردن، به اندازهای ثواب دارد که انسان مبهوت است. راستی به خاطر یک کار جزئی این قدر ثواب!! آری چرا اینقدر ثواب؟ برای اینکه مؤمن پیش خدا محترم است.
امام صادق«سلاماللهعلیه» به ابان بنتغلب فرمودند: «قَضَاءُ حَاجَهِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّی عَدَّ عَشَرَهً»[6]؛ یعنی روا ساختن حاجت مؤمن بهتر است از طوافی و طوافی و تا ده طواف شمردند. در برخی روایات، گرهگشایی از مردم افضل از هزار حجّ مقبول شمرده شده است: «أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ حِجَّهٍ مُتَقَبَّلَهٍ بِمَنَاسِکِهَا»[7].
مؤمن نزد خدا احترام دارد، مؤمن نزد خدا عزیز است، وقتی نزد خدا عزیز شد، چنانچه شما حتی بهاندازۀ یک گُل به مؤمن هدیه بدهید تا خوشحال شود، پروردگار عالم ب پاداش زیادی به شما عنایت میکند. به اندازۀ لطف خدا پاداش میگیرید. پس اگر بگویید شاد ساختن دل مؤمن، افضل از هزار حجّ مقبول است، باز هم کم است، چون لطف خدا بیش از اینهاست.
در روایتی آمده است که شخصی نزد امام حسن«سلاماللهعلیه» رفت و برای حل مشکلش بهدست ایشان، درخواست کمک کرد. امام«سلاماللهعلیه» دنبال وی راه افتادند تا برای او گرهگشایی کنند. در راه امام حسین«سلاماللهعلیه» را در مسجد در حال نماز دیدند. امام دوم«سلاماللهعلیه» فرمودند: چرا به برادرم مراجعه نکردی تا گرۀ کار تو را باز کند؟ گفت: ایشان معتکف بودند. امام حسن«سلاماللهعلیه» فرمودند: رفع مشکل تو، برای او از اعتکاف یک ماه بهتر بود.[8]
یعنی اگر کسی بتواند گرهای از کار مسلمان بگشاید، اگر کسی بتواند دل دیگران را به دست آورد، ثوابش از یک ماه اعتکاف بالاتر است. باز هم این از باب مثال است، برای این که تاج کرامت روی سر انسان است.
خداوند تعالی انسان را گرامی داشته و به وی عزّت بخشیده است، امّا متأسفانه دنیای روز ارزشی برای نوع انسان قائل نیست. در برخی کشورها مثل برده از آدمیان کار میکشند و بهره میگیرند، بدون آنکه حرمت آنها را حفظ کنند. بدتر از این، آن است که جان آدمیان در جهان کنونی ارزشی ندارد، نشانۀ آن این است که ناگهان با یک بمب، هزاران نفر را به خاک و خون میکشند و گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است.
ارزش و منزلت جان انسان در تعالیم دینی بهاندازهای است که قرآن کریم میفرماید: «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفسٍ أو فَسَادٍ فَکَأنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً»[9]؛ هرکس یک نفر را بیجا بکشد، مثل آن است که تمام آدمیان را کشته باشد. از نظر پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» کسی که بیجهت اقدام به کشتن یا کتکزدن کسی کند، از رحمت خداوند بهدور است: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَ غَیْرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَیْرَ ضَارِبِهِ»[10].
در برخی منابع تاریخی نقل شده است: در جنگ جمل، بعد از پیروزی سپاه امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» منادی از طرف ایشان فریاد زد: کسی در حال فرار کشته نشود و افراد مجروح به قتل نرسند.[11]
در بیان کرامت و منزلت انسان، همین بس که در تعالیم قرآن و عترت، افراد مجرم، گناهکاران و اسیران نیز حقوقی دارند که باید مراعات شود و هرگونه آزار و شکنجۀ روحی یا جسمی حتی برای زندانیان، ممنوع است.[12]
اگر بحث انسان در قرآن بهراستی در عمق جان ما مخصوصاً جوانهای ما جای بگیرد و بتوانیم مقام و منزلت انسان را درک کنیم، خود یک نیروی کنترل کننده است. کسی که بفهمد در این جهان چقدر ارزش دارد، شهوتران نمیشود؛ آنکه ارزش سایر انسانها را بداند، آدمکش نمیشود؛ انسانی که برای همنوعان خود احترام قائل است، ظالم نمیشود، بلکه خدمتگذار خلق خدا خواهد شد.
فراموش نمیکنم سالها پیش، یک استاد دانشگاه در اروپا، نرخ مواد شیمیایی موجود در بدن انسان، نظیر قند و آهن را محاسبه و برای نوع بشر قیمت تعیین کرده بود. مثلاً گفته بود هر انسان به فلان قیمت میارزد. امّا او نمیدانست که قرنها قبل از او، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بر اساس معیار دیگری، قیمت انسان را تعیین کردهاند. ایشان میفرمایند: «قِیمَهُ کُلِ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ»[13]؛ ارزش و قیمت هرکس، به اندازۀ آن چیزی است که او تحسین میکند، به اندازۀ احسان و نیکوکاریاش و به میزان دانایی، علم و فضائل اوست.
در روایت دیگری از امیرالمومنین«سلاماللهعلیه» میخوانیم: «مَن کانَت هِمَّتُهُ ما یَدخُلُ بَطنَهُ، کانَت قِیمَتُهُ ما یَخرُجُ مِنهُ»[14]؛ اگر همّ انسان شکمش باشد، اگر غم او شهوتش باشد، و بالاخره اگر همّ و غمّ او دنیا باشد، قیمت او همان است که از شکم او خارج میگردد. این در حالی است که اگر انسان قدر خود را بداند و بفهمد چه جایگاهی در عالم دارد، اسیر دنیا و مادیّات نمیشود و صفات رذیله او را احاطه نخواهد کرد.
بهقول حافظ:
تو را ز کنگرۀ عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست
علم و تمدن، باید به انسان خودشناسی یاد بدهد تا خود را بشناسد و از منزلتش آگاه گردد. اما وقتی خود را نمیشناسد، نتیجهاش دچار شدن به شهوت و رذائلی نظیر آن است و انسانیّت خود را از دست میدهد. جوانی که به مواد مخدّر اعتیاد پیدا میکند، مردی که غیرت خود را یا زنی که عفّت خود را از دست میدهد، خود را نشناخته و به مقام خویش پی نبرده است.
[1]. حجر، 29: «پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید.»
[2]. إسراء، 70: «و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم، و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم، و آنها را بر بسیاری از آفریدههای خود برتری آشکار دادیم.»
[3]. الخصال، ج 1، ص 27.
[4]. مشکاه الانوار، ص 78.
[5]. الکافی، ج 2، ص 352.
[6]. الکافی، ج 2، ص 194.
[7]. الأمالی(للصدوق)، ص 237.
[8] . الکافی، ج2، ص198.
[9]. مائده، 32: «هر کس انسان دیگری را، نه به قصاص قتل کسی یا ارتکاب فسادی بر روی زمین، بکشد، چنان است که همه مردم را کشته باشد.»
[10]. همان، ج29، ص21.
[11]. سنن الکبری(البیهقی)، ج8، ص181.
[12]. ر.ک: حقّالنّاس، ص 88 ت98.
[13]. نهجالبلاغه، حکمت81.
[14]. غررالحکم و دررالحکم، ص 641.