در سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی یکشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۲ آمده است:
در خبرها خواندیم در لرستان مادری به دلیل فقر، اقدام به مسموم ساختن خود و سه فرزندش کرد. فرزندان این مادر، در اثر مسمومیت جان دادند و خود او به کما رفت.
اصل این خبر که به دلیل فقر در کشور پهناور و ثروتمندی مثل ایران، مادری اقدام به کشتن فرزندان خود کند، تکان دهنده است، ولی تکان دهندهتر اینست که این واقعه نتوانست مسئولین کشور را به جنب و جوش درآورد تا مرگ سه فرزند به دست مادرشان در اثر فقر را یک فاجعه تلقی کنند. اینکه چرا همه از کنار این واقعه تکان دهنده با بیاعتنائی عبور کردهاند، یک مبحث جامعه شناختی بسیار مهم است آنهم در دوران حاکمیتی که به نام اسلام و عدالت علوی مدیریت کشور را برعهده دارد و فقرزدائی را از شعارهای اصلی خود میداند.
بنا نداریم در این واقعه، شخص یا جریان و مجموعه خاصی را مقصر جلوه بدهیم. واقعیت تلخی که باید به آن توجه کرد اینست که حساسیتها نسبت به وقایع مهم و دلخراشی مانند خودکشی یک مادر و مرتکب قتل فرزندان خود شدن به دلیل مواجه شدن با بنبست مخوفی به نام فقر، از بین رفته یا بسیار کم شده است. عشق مادر به فرزند چیزی نیست که کسی از آن اطلاع نداشته باشد و به توضیح و تبیین نیازمند باشد. وقتی یک مادر تصمیم میگیرد محبوبترین موجودات زندگی خود را نابود کند و خود را نیز به خاطر اینکه بعد از آنها زنده ماندن را بیمعنا میداند مسموم میکند تا نباشد، این یعنی او هیچ امیدی به زندگی برای خودش و برای فرزندانش ندارد و تمام راهها را به روی خود مسدود میبیند.
چنین وضعیتی برای یک جامعه اسلامی شرمآور است چه رسد به جامعهای که با حکمرانی اسلامی و با ادعای اجرای فرمان خدا اداره میشود. در یک حکمرانی اسلامی، بندگان خدا باید از مواهب زندگی برخوردار باشند و اجرای عدالت به ویژه در بخش تقسیم ثروت بگونهای باشد که کسی در سرزمین اسلامی گرسنه نماند.
این، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است که در نامه به عثمان بن حُنیف انصاری، از کارگزاران دولت خود، مینویسد: من اگر بخواهم میتوانم از عسل موم گرفته و نان درست شده از مغز گندم غذا بخورم و لباس ابریشمی بپوشم، ولی محال است در حالی که در حجاز و یمن کسانی در حسرت قرص نانی هستند و با تشنگی سر بر بالین میگذارند من تسلیم هوای نفسم شوم و به این غذا و این لباس روی آورم. مگر میشود دلم را به این خوش کنم که مرا امیرالمؤمنین بنامند و من با مردم در سختیها و تلخ کامیهایشان همدرد نباشم؟! (نامه ۴۵ نهجالبلاغه).
با تأسف شدید باید اعتراف کنیم ما با اینکه ادعا میکنیم حکومت عدل علی را برپا کردهایم، به این بخش بسیار مهم از منشور حکومتی آن حضرت عمل نمیکنیم.
عجیب است که به ریخت و پاشهای سرتاسر اسراف در برپائی تجمعات نمایشی به بهانه تعظیم شعائر مذهبی دل خوش میکنیم، ولی با اینکه میدانیم هر شب عده زیادی از مردم، گرسنه سر بر بالین میگذارند برای حل مشکلات آنها کاری انجام نمیدهیم. هزینههای گزافی که در چنین تجمعاتی میکنیم را اگر صرف خانهدار شدن خانوادههای بیسرپناه، رفع محرومیت افراد فقیر و کمک به هزینه تحصیلی کودکان و جوانان بازمانده از درس و مدرسه و دانشگاه کنیم، بعد از مدت کوتاهی فقر شدید از جامعه رخت برخواهد بست و فقر مطلق نیز در سیر نزولی قرار خواهد گرفت.
این واقعیت را مسئولان میدانند و در عین حال حاضر نیستند دست از حرکتهای نمایشی بردارند و به جای صرف کردن امکانات، وقت و نیرو برای کارهای تبلیغاتی، از آنها برای مبارزه ریشهای با فقر و محرومیت استفاده کنند.
جشن واقعی در مناسبتهای مذهبی اینست که در هر یک از این مناسبتها حداقل یک گام به سوی رفع محرومیتها برداشته شود تا جامعه در جهت عدالت حرکت کند. سیره علوی اینست و کسانی که مدعی پیروی از امیرالمؤمنین هستند باید در این مسیر حرکت کنند.
همه میدانند که با حرکتهای نمایشی هرگز هیچ مشکلی از مردم حل نخواهد شد. حتی کسانی که این حرکتها را برای بهره برداریهای تبلیغاتی ترتیب میدهند نیز در جمعبندی نهائی حکمرانی دچار خسران میشوند، زیرا فقط کار بنیانی است که جامعه را متحول و نگاهها را به حکمرانان مثبت میکند نه حرکات نمایشی.