مرد جوانی که برادر نامزدش را کشت تا با او ازدواج کند، ادعا کرد مادر مقتول دستور قتل را صادر کرده بود.
متهم که جوانی 23 ساله است وقتی با ترفندهای پلیسی بازداشت شد در اعترافاتش گفت برادر نامزدش را کشته چون مادر او فرمان قتل را صادر کرد و گفت اگر پسرش زنده بماند او نمیتواند با دخترش ازدواج کند.
یک سال قبل زنی 43 ساله به پلیس گزارش داد پسر 25 سالهاش به نام پوریا گم شده است. او گفت پسرش تازه از زندان آزاد شده و بعد از چند روز دوباره گم شده است.
وقتی ماموران تحقیقات را آغاز کردند متوجه شدند زندگی این زن که رزیتا نام دارد آشفتگیهای زیادی دارد. پلیس متوجه شد شوهر و پسر رزیتا در زندان بودهاند و در این مدت رزیتا هم با مردی جوان رابطه داشته است. از طرفی دختر 14 ساله رزیتا به نام مانا با جوانی آشنا و عاشق او شده و بسیار دوست دارد با این جوان که رامین نام دارد ازدواج کند. رزیتا هم مشوق دختر نوجوانش است تا زودتر ازدواج کند.
زندگی این مادر و دختر بدون حضور پدر و پسر خانواده ساخته شده بود بنابراین ماموران به موضوع شک کردند. تا اینکه مانا تحت بازجویی قرار گرفت و اعتراف کرد برادرش به دست نامزدش کشته شده است. او گفت: من عاشق رامین شده بودم و مادرم هم بسیار تشویق میکرد که ما ازدواج کنیم. مادرم خودش تحصیلکرده بود و به من میگفت شوهر کردن بهتر از این است که وقتت را تلف کنی. مادرم بعد از اینکه پدرم زندانی شد با مرد دیگری وارد رابطه شده بود. البته پدر و برادرم از اینکه من و مادرم با افرادی ارتباط داریم خبر نداشتند. تا اینکه به طور ناگهانی برادرم از زندان آزاد شد. آزاد شدن او زندگی ما را به هم ریخت. مادرم به رامین گفت پوریا اجازه نمیدهد تو با خواهرش ازدواج کنی. یک روز متوجه شدم رامین، پوریا را به قتل رسانده و جسدش را دفن کرده است.
با توجه به گفتههای این دختر نوجوان، رامین بازداشت شد. او به قتل اعتراف کرد و گفت پوریا را کشته است.
این جوان گفت مادر مانا از او خواسته پوریا را بکشد و به همین خاطر هم این کار را کرده است.
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران به جریان افتاد. در ابتدای جلسه دادگاه پدر و مادر مقتول درخواست قصاص کردند. سپس مادر مقتول گفت: رامین من را متهم کرده که فرمان قتل پسرم را دادم در حالی که اینطور نیست. من فقط گفتم پوریا مانع ازدواج شماست. با او صحبت کن تا مشکل حل شود.
سپس پوریا در جایگاه ایستاد. او در تعریف جزئیات گفت: به عنوان راننده تاکسی جلوی پای پوریا ایستادم و او را سوار کردم، بعد با وارد کردن ضربهای به سرش او را بیهوش کردم و سپس با ضربات چاقو او را به قتل رساندم. جسد را نزدیک فرودگاه امام در یک منطقه بیابانی دفن کردم؛ اما چون عمیق دفن نکرده بودم حیوانات بخشی از بدن مقتول را خورده بودند.
او در توضیح ادعایش درباره نقش مادر مقتول گفت: یک روز مادر مانا من را صدا زد و گفت پوریا مانع ازدواج تو و مانا خواهد بود. من عاشق مانا شده بودم؛ تا به حال دختری به آرامی و زیبایی او در زندگی من نبود. نمیخواستم به هیچ طریقی مانا را از دست بدهم. مادر مانا گفت پوریا را بکش و از سر راهت بردار. من هم این کار را کردم؛ اما اشتباه کردم. زندگی خودم را تباه کردم.
در ادامه مادر پوریا به جایگاه آمد. او گفت: رامین دروغ میگوید. من حاضر نبودم پسرم را از دست بدهم. او بچه من بود. من فقط گفتم پوریا مانع شما خواهد شد؛ اما هیچ چیز درباره قتل نگفتم.
با پایان جلسه دادگاه قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.