کد خبر: ۸۵۲۳۶۴
تاریخ انتشار : ۰۲ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۵

سحرگاهی که خواب هنرمندان آشفته شد!

سحرگاه پنجشنبه، سوم مرداد سال ۱۳۹۲ خواب جامعه تئاتری با خبری ناگوار آشفته شد؛ محمود استادمحمد درگذشت!
سحرگاهی که خواب هنرمندان آشفته شد!
آفتاب‌‌نیوز :

ظاهرا نباید این خبر شوکی به همراه می‌داشت چراکه او مبارزه طولانی مدتش با یک بیماری سخت، اتفاقی پنهان نبود با این همه کمتر کسی انتظار چنین خبری را می‌داشت، چون محمود استادمحمد عاشق زندگی بود و دیوانه تئاتر!

صبح پنجشنبه سوم مرداد سال ۹۲ ساعاتی چند نگذشته بود که مقابل بیمارستان «جم» جمعیتی گرد آمدند. حالا ده سال از آن روز می‌گذرد، ولی سرعت اتفاقات آن چنان بالا بوده که گویی خیلی بیش از این زمان گذشته.

در گرماگرم اتفاقاتی که در این سال‌ها رخ داده، هر بار جای خالی هنرمندی مانند استادمحمد بیش از پیش به چشم می‌آید. او هر لحظه پیگیر اتفاقات روز جامعه بود.

حتی آن دوره سخت که به دلیل تحریم دارو، مراحل درمانش دچار وقفه می‌شد و خانواده و دوستانش مدام دل‌نگران بودند، استادمحمد بیش از اینکه دلشوره دارو و درمانش را داشته باشد، به وضعیت تئاتر فکر می‌کرد، نگران آینده این هنر بود و آن را قابل پیش‌بینی نمی‌دانست، برآشفته بود که چرا در محافل و گفتگو‌های تئاتری، واژه «تولید» جایگزین «خلق» شده و مفهوم «مخاطب» با «مشتری» آمیخته شده است. حتی روی تخت بیمارستان دلمشغولی او این‌ها بود و همزمان پیگیر خبر‌های اجتماعی و تئاتری بود.

نمایشنامه‌های او چیزی جدای از زندگی‌اش نبود. او روح زندگی و تجربیات زیستی خود را در تار و پود نمایشنامه‌هایش تنیده بود؛ در «شب بیست و یکم» از عفریت اعتیاد گفته بود و در «آسید کاظم» از رفاقت‌های ناب، در «تهرن» از تجربیات زندگی‌اش در بندرعباس الهام گرفته بود و در «کافه مک ادم» از دوران دشوار مهاجرتش به کانادا، همچنانکه عشقش را به آهو خردمند در ترانه «آهوی پر کرشمه» جاری کرده بود. او هنرمندی این چنین صادق بود.

حالا ده سال از درگذشت استاد محمد و یازده سال از فوت حمید سمندریان گذشته است. جامعه تئاتری همان دوران هم می‌دانستند هنرمندانی را از دست داده‌ایم که جایگزینی ندارند. در این مدت این پیش‌بینی ناخوشایند کاملا اثبات شده بود.

 میراثی که آنان برای ما گذاشتند بیش از اینکه در نمایشنامه‌های گوناگون یا ترجمه آثار بزرگ یا اجرا‌های خاطره‌انگیز خلاصه شود، در روح کار‌های آنان نهفته بود؛ آن‌ها نسل سخت‌کوشی بودند که نبض جامعه را در دست داشتند و هر آنچه خلق کردند، به ضرورت بود و هرگز با مصلحت‌اندیشی میانه‌ای نداشتند. آن‌ها خوب می‌دانستند که صحنه تئاتر، جای مناسبی نیست برای پول درآوردن یا رزومه ساختن و پز فرهنگی دادن یا عقده‌گشایی‌ها نیست بلکه مکان مقدسی است تا زندگی را زندگی‌تر کند و فرصتی است مغتنم برای ملاقات با تماشاگر. آن‌ها به اصالت می‌اندیشند و این است رازی که آنان را بی‌جایگزین و تکرار نشدنی کرده است.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین