رسیدگی به این پرونده از ۲۹ بهمن سال ۹۴ با کشف تکههایی از بدن یک زن از سوی یک ضایعات جمع کن در یکی از سطلهای زباله در منطقه یوسف آباد تهران آغاز شد.
پس از آن مأموران به محل اعزام شدند و پس از بررسیهای اولیه مشخص شد که ۲ دست و ۲ پای یک دختر جوان داخل کیسههای زباله انداخته شده است که با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد.
در ادامه مأموران تحقیقات خود را برای یافتن سرنخی از هویت مقتول و شناسایی قاتل آغاز کردند.
در این میان زن میانسالی با مراجعه به اداره آگاهی عنوان کرد که ۲۴ ساعت قبل دخترش مهناز از خانه خارج شده و دیگر خبری از او ندارد.
وی در تشریح ماجرا گفت: مهناز صبح خیلی زود از خواب بیدار شد و به من گفت که با دوستانم قرار دارم تا به کوه برویم. اما دیگر برنگشت و تلفن همراهش هم خاموش شد. با هرکدام از دوستانش هم تماس گرفتم خبری از او نداشتند و ظاهراً قراری هم برای رفتن به کوه نگذاشته بودند.
پس از این گزارش مأموران مشخصات اعلام شده توسط زن میانسال را با تکههای جسد کشف شده مطابقت دادند و زن میانسال را برای آزمایش DNA به پزشکی قانونی فرستادند و کارشناسان این سازمان پس از بررسی و آزمایشهای لازم در گزارشی اعلام کردند که مقتول همان مهناز دختر ناپدید شده است.
دستگیری قاتل
با مشخص شدن هویت مقتول مأموران تحقیقات را از خانواده و نزدیکان او پی گرفتند تا اینکه به پسر جوانی که همراه پدر و مادر مقتول برای پیگیری موضوع به اداره آگاهی رفت و آمد میکرد و خود را نامزد مهناز معرفی کرده بود ظنین شدند. وقتی وی را تحت نظر قرار دادند پس از چند روز معلوم شد که تلفن همراه وی در نقطهای که آخرین بار تلفن همراه مقتول آنتن دهی داشته، روشن بوده است و به این ترتیب پسر جوان بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت.
وی در ابتدا سعی داشت خودش را بیگناه نشان دهد بنابراین گفت: صبح با مهناز بیرون بودیم که ۴ نفر به ما حمله کردند و ما را به داخل خانهای بردند و پس از خفه کردن مهناز قصد داشتند من را هم بکشند که توانستم فرار کنم.
اما در ادامه وقتی متوجه شد که مأموران اظهاراتش را باور نکردهاند و در مقابل مستندات پلیسی قرار گرفت به ناچار به قتل مهناز اعتراف کرد و در توضیح بیشتر گفت: من و مهناز باهم نامزد بودیم و صبح روز حادثه قرار بود که لباس بخریم. از آنجایی که هنوز مغازهها باز نکرده بودند باهم صبحانه خوردیم و همینطور که در خیابان میچرخیدیم به یکباره سر پسر جوانی که خواستگار سمج او بود بحث مان شد و مهناز هم بیمقدمه به مادرم فحاشی کرد.
از آنجایی که من روی مادرم حساسیت زیادی دارم همانطوری که رانندگی میکردم با دست جلوی دهانش را گرفتم و با دست دیگرم چند ثانیهای گلویش را فشار دادم که صورتش کبود شد و دیگر نفس نکشید.
ماشین را متوقف کردم خیلی ترسیده بودم هرکاری کردم دیدم نفس نمیکشد از ترسم به خانهای که در سمنان داشتم رفتم و به سختی او را به داخل خانه بردم و بعد چاقویی تهیه کردم و اجزای بدنش را مثله کردم و در کیسههای زباله انداختم و به تهران برگشتم و جسدش را در مناطق مختلف تهران داخل سطل زباله انداختم تا ردی از او باقی نماند.
با اعترافات صریح متهم، گزارش پزشکی قانونی و پلیس و همینطور بازسازی صحنه جرم، پرونده تکمیل و برای متهم به اتهام قتل عمد و جنایت بر میت کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه دادگاه اولیای دم درخواست قصاص کردند.
پس از آن متهم در حالی که سرش را بلند نمیکرد به جایگاه رفت و گفت: من مهناز را دوست داشتم و میخواستیم با هم ازدواج کنیم. آن روز وقتی فهمیدم خواستگارش مدام مزاحم او میشود و او و خانوادهاش چند ماهی است که موضوع را از من پنهان کردهاند عصبانی شدم وقتی مهناز به مادرم فحاشی کرد من به یکباره از کوره در رفتم و دست به این کار زدم. میخواستم موضوع را به خانوادهاش بگویم اما ترسیدم حالا هم زندگیام نابود شد و شرمنده خانوادهاش شدم و از آنها میخواهم از گناهم بگذرند.
با پایان اظهارات متهم قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و بر اساس مستندات و مدرکهای موجود در پرونده وی را برای قتل عمد به قصاص با دریافت تفاضل دیه و برای جنایت بر میت به ۷۴ ضربه شلاق و پرداخت بیست صدم کامل دیه محکوم کردند.
با تأیید حکم از سوی دیوان عالی کشور پرونده به اجرای احکام رفت و در حالی که متهم در یک قدمی چوبه دار قرار گرفته بود توانست رضایت اولیای دم را جلب کند. بنابراین بار دیگر از جنبه عمومی جرم محاکمه شد.
در این جلسه متهم با تکرار اظهاراتش در مراحل بازجویی و نخستین جلسه دادگاه از قضات خواست تا در حد امکان در مجازاتش تخفیف قائل شوند. پس از آن قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و وی را به ۱۰ سال حبس، ۷۴ ضربه شلاق و ۲۰ صدم دیه کامل محکوم کردند.