آنها از ابتدای امسال جنایتهای خود را آغاز کردند و 3 مرداد نیز در شهرستان قروه کردستان دو مرد را به قتل رسانده و مرد دیگری را مجروح کردند. آنها صبح دیروز در دادسرای امور جنایی تهران از سوی بازپرس محمد مهدی براعه تحت بازجویی قرار گرفتند.
خانواده یکی از مقتولان به نام حمید نیز که راننده میانسالی بود و در تهران توسط اعضای این باند به قتل رسیده بود به دادسرا آمده بود. پسر مقتول گفت: پدرم قبلاً قصاب بود و این اواخر بعد از ظهرها با خودرو پرایدش مسافرکشی میکرد. خانه مان اسلامشهر است. روز 5 تیر پدرم مثل همیشه از خانه خارج شد تا مسافرکشی کند و ما در این مدت با او در تماس بودیم. ساعت 12:20 شب بود که زنگ زدیم و گفت آخرین مسافرم را سوار کنم تا چند دقیقه دیگر میآیم. اما دیگر از پدرم خبری نشد. تا صبح مدام به او زنگ میزدیم، چند ساعت بعد از آگاهی زنگ زدند و اطلاع دادند که جسد پدرم را پیدا کردهاند. ما تقاضای قصاص داریم، آنها پدرم را سلاخی کردهاند و از آنها نمیگذریم.
اظهارات متهمان
علی و حمید معروف به حمید کافر، در حالی که دست و پاهایشان با زنجیر بسته شده روی صندلی نشستهاند. علی هنوز هم آرام و خونسرد است. حمید کافر هم به همان خونسردی همدستش است، میگوید بین دوستانش به خاطر اینکه خیلی خوب حرف میزند به پروفسور معروف است هرچند فقط تا اول دبیرستان درس خوانده است. او به سه قتل اعتراف کرد.
گفتوگو با قاتل
چه شد که به قاتل سریالی تبدیل شدی؟
بچه که بودم پدرم راننده کامیون بود و خانواده خوبی داشتم و مادرم همیشه هوایم را داشت. اما خاطرهای در کودکی دارم که مرا به قاتل تبدیل کرد.
چه خاطرهای داری؟
یکبار با پدرم سوار کامیون بودیم که دو راهزن با اسلحه و چاقو به ما زدند، آنقدر ترسیده بودم که هنوز چهره آنها را به خاطر دارم بعد از آن حادثه بیخواب شدم و تمرکز نداشتم. من در تمام قتل هایی که مرتکب شدم مقتولان را با چهره همان دزدها می دیدم و دیگر نمیفهمیدم چه کار میکنم. در این 40 سال حتی یک بار هم گریه نکردهام، پیش روانشناس هم رفتم اما خوب نشدم.
از خودروها هم سرقت میکردید؟
اصلاً هیچ سرقتی انجام نمیدادیم، حتی پسر یکی از مقتولان میگوید که ضبط و باند خودرو پدرش را سرقت کرده ایم. ما فقط خودرو را سرقت کرده و بعد رها میکردیم. من دنبال پول و دلار بودم البته در این سرقتها و قتلها حتی یک پول سیاه هم گیرمان نیامده و به خاطر هیچ آدم کشتم.
با همدستت در زندان آشنا شدی؟
من ساکن شهرستان بهار همدان هستم و قبلاً با پدر علی و برادرش آشنا بودم. من به خاطر قاچاق مشروب و رابطه نامشروع 55 ماه زندان بودم و کلاً سوابق زیادی دارم. علی و برادرش که زندان افتادند، پدرش به من خبر داد که مراقبشان باشم. خیلی سعی کردم که از خانواده مقتول پرونده علی و برادرش رضایت بگیرم اما نشد و وقتی برادر علی اعدام شد خیلی ناراحت شدم.
اگر دستگیر نمیشدی بازهم به قتلها ادامه میدادی؟
نمی دانم شاید برای رسیدن به پول و دلار بازهم دست به قتل میزدم.
پشیمانی؟
مگر میشود که پشیمان نباشم. باید ما را زودتر قصاص کنند، من طاقت زندان ندارم.
آرزویت چه بود؟
با اینکه درس نخوانده بودم اما دلم میخواست خلبان شوم. شنیده بودم خلبانها باید زبان انگلیسی بلد باشند به همین دلیل انگلیسی و کتابهایی در این رابطه میخواندم. من آدم خیلی باهوشی هستم اما راه درست را انتخاب نکردم.