نهاد ثروتمند صداوسیما که هفت هزار و نه صد و سی و هشت میلیارد تومان از لایحه بودجه کشوری سال ۱۴۰۲ به آن اختصاص یافته و درآمد خوبی نیز از آگهی دارد، تلاش میکند تا بر بازار صوت و تصویر هم استیلا یافته و آن را تحت انقیاد خود درآورد.
شبکه نمایش خانگی نهادی است که عملاً و به ذات با بخش خصوصی گرهخورده و از سر اتفاق هزینههای خودش را -بعد از ساخت اثر- با رضایت از مردم به دست میآورد. به عبارتی اگر مردم برنامه ساختهشدهای (چه سریال چه رئالیتی شو و...) را نپسندند و رضایتی نداشته باشند هزینهای برای دیدن قسمتهای بعد آن اثر نمیکنند و آن اثر در چرخه تولید با شکست و ورشکستی روبرو شده و حتی در صورت پخش زیان ده تلقی شده و بالاخره از چرخه خارج میشود.
اصل ثابت بازار آزاد بر شبکه نمایش خانگی هم حاکم است، اگر اثر ساخته شده دارای قوت و ویژگیهایی باشد که مردم دوست دارند، فروش خواهد کرد و اگر مردم یا مخاطبان آن را نپسندند، دست رد بر سینه سازندگان و توزیعکنندگانش خواهد خورد. این ساختار ارائه و عرضه بر اساس تقاضای بازار و فروش است، یعنی آنچه مخاطب میپسندد یا بازار میطلبد.
قطعاً بازار خواستههای متفاوت دارد و هر تولیدکننده دنبال بخشی از آن بازار است و اول جامعه هدفش را مشخص میکند یا بر اساس تفکیک جامعه هدف، برنامه تولید کرده و ارائه میکند. با این اوصاف چرا صداوسیما با آن درآمد از بودجه و آگهی نظر به استیلای این بازار دارد که قطعاً چرخش مالیاش هیچ برابری با درآمد صداوسیما از بودجه ملی ندارد. چرا این نهاد میخواهد کنترل این بازار فراگیر را تمام به دست گرفته و مجاری ورود و خروج و تولید را در دست داشته باشد.
مردم خود قدرت تشخیص دارند
در ظاهر و آنچه در بلندگوها شنیدهایم این است مسئولانی که قرار بود خادمان مردم باشند، میخواهند از فرهنگ و اخلاق و ... مردم محافظت کنند و نگذارند که سطح سلیقه مخاطب مبتذل شده و آثاری را ببیند که با روح و روانشان بازی کرده و هزار فاجعه اجتماعی از پس آن زاده شود. ظاهراً که وظیفه خودبسندهای است، اما نکته آنجاست که قاطبه ملت به ذائقهای رسیدهاند و چیزهایی را نمیپسندند و چیزهایی را میپسندند که از جمله آنها برنامههای تولید شده در چند سال گذشته صداوسیما است. اینکه سازمان مخاطبینش را از دست داده است، شکی ندارد بلکه مسئولان خود بر این ماجرا معترف هستند. حالا چطور میشود آنان که خود در سازمانی عریض و طویل تولیداتی دارند که بخش بزرگی از مردم حاضر نیستند بهرایگان آن را تماشا کنند، میتوانند میزان و ترازوی و ناظر ساخت آثاری باشند که بیرون از آن ساختار ساخته میشود.
چطور میتوان پذیرفت نمایندگانی از این مسئولان که نتوانستهاند بخش قابل قبولی از مردم را بهرایگان پای تلویزیون بنشانند حالا مسئول هستند در جایی که مردم پول میدهند تا تولیدی که دوست دارند را ببینند، ورود کرده و مدعی باشند که باید از مجرایی که ما مجریان آن هستیم، آثاری تولید شود و شما مردم نگاه کنید. خب اگر قرار بود مردم آن برنامهها را نگاه کنند که هنوز پای تلویزیون ملی بودند.
نکته دیگر این است آیا مسئولان به نمایندگی از همین مردم میتوانند به آنان بگویند که شما اشتباه فکر میکنید که فرهنگ یعنی این، در واقع فرهنگ و اخلاق و سنت آنچه شما میخواهید و میکنید نیست و این است – حالا هر تعریفی که نمایندگان دارند- این خود یک تعارض است، نمایندگان مردم به مردم میگویند شما برای اینکه اینچنین ملتی باشید باید آنچنانکه ما میگوییم بیندیشید. مردمی که در همه صحنهها به سرشان قسم خورده میشود که فهیمترین و باشعورترین مردم جهان هستند، حالا چطور بازار کوچکی میتواند تمام داشتههایشان را گرفته و به چیز دیگری تبدیل کند. مگر آن بازار کوچک (نسبت به درآمد ملی صداوسیما) چه محصولاتی دارد؟ مگر چه چیزی ارائه میکند؟ محصولاتش را همین مردم خریداری میکنند. بده و بستانی دارند که تابع روابطی است و در همه اعصار زندگی بشر ثابت بوده است، عرضه بر اساس تقاضا.
رقابت ضامن بقا و رشد است
اگر آن مسئولان با درآمد از بودجه نمیتوانند بخشی از مردم را جذب تلویزیون و برنامههای آن کنند، نمیتوانند برای بازار رقیب دستورالعمل بدهند. اگر سازمان صداوسیما برنامههای جذاب و مخاطب پسند بسازد و باری دیگر همچون سابقه خودش مردم را جذب کند، قطعاً بازار شبکه نمایش خانگی از آنان عقب میماند و برای جبران مجبور به رقابت است. اگر مسئولان سازمان صداوسیما بهجای مداخله، رقابت را به این بازار بیاورند، قطعاً در آن وجه فرهنگی که منظور نظرشان هست نیز موفق خواهند بود.
در همین سرفصل مردم همین سرزمین سالها پیش زمانی که تلویزیون سرمایه اجتماعی داشت، اعتماد و اعتبارش در میان توده مردم خدشهدار نشده بود، با وجود بازار رقیب یعنی سینما کار خودش را میکرد، آن روزگار این بازار رقیب بود که از صداوسیما میخواست تا به او آگهی با تعرفه پایین و فرهنگی بدهد که مردم بیشتر به سینما بروند. برنامه تلویزیونی با حضور سینماگران و مجریانی باشد تا سینما را نقد کرده و به جذابیت رقیب افزوده شده و باز مخاطب تلویزیون ترغیب شده به سینما برود و در پرده بزرگ آثار تولیدشده داخلی را ببیند. قطعاً میدانید که منظورم سینمای بدنه است و گاه سینمای عامهپسند. سینمای روشنفکری ایران تقریباً مثل تمام جهان اقتضائات خودش را داشت.
در آن سالها مدیران تلویزیون دهها پروتکل داشتند و دهها نکته تحمیل میکردند و آنسوی میدان هم همه را رعایت میکردند تا بتواند بازار خودش را حفظ کرده و رشد کند. بینیازی امروز صنعت سرگرمی که تجلی آن در VODها است به تبلیغ در تلویزیون، نشان از عقب ماندن تدریجی این نهاد از رقیب است. تلویزیون سالهاست دست و پای خودش را در لاکی ایدئولوژیک جمع کرده است و میخواهد هر آنچه بیرون از خودش زاده شده و حیات یافته به درون لاک تاریک خود کشیده و حق بودنش را زیر سؤال ببرد؛ اما مسئله این است آیا چنین شرایطی امکان تحقق دارد؟ کودکی که زاده شده و امروز ۱۰ سالی عمر کرده دیگر نمیتواند به لحظه پیش از تولدش بازگردد، این ذات طبیعت است.
سانسور کمکی به تولید نمیکند
مسئولان نظارتی بهگونهای ورود پیداکردهاند انگار هنرمندانی که در بحرانهای پیاپی سینما و قواعد دستوپا گیر خود سازمان صداوسیما به شبکه نمایش خانگی پناه بردهاند و اثر تولید میکنند، از همین ملت و مردم نیستند، رفتارها بهگونهای است که این هنرمندان از سرزمین دیگری آمدهاند. این تولیدکنندگان فرزندان همین سرزمین هستند فقط عقایدشان با شما یکی نیست؛ آن هم در بعضی از موارد. همه میخواهند اثری بسازند که بخش بزرگی از مردم خودشان را در آن اثر ببینند. جامعه ایران نه در این ده سال و صدسال بلکه در هزارهها، دماسنج خودش را داشته و فرهنگ خودش را پاسداشته و با چند سریال و... از بین نخواهد رفت.
مسئله دیگر آن است که حضور و ماهیت یک دستگاه نظارتی به این نیست که استانداردهای چندگانه داشته و امری را در یک تولید مباح بداند و در دیگری حرام. سانسور و حذف هیچوقت کمکی به تولید آثار و آثار تولیدی نکرده است، بگذارید مردم تصمیم بگیرند.