به نقل از نشنال جئوگرافیک، «هاینریش شلیمان»، باستانشناس آلمانی در اواخر قرن نوزدهم میلادی در ترکیه کاوش عجیبی را آغاز کرد. او مشغول کاوش در یک تل باستانشناسی یا نوعی تپۀ ساخت بشر بود. در آن زمان فقط تعداد کمی از متخصصان با این محوطه، که با نام «حصارلیک» شناخته میشود، آشنایی داشتند. همچنان که «شلیمان» به حفاری در این محوطه ادامه میداد، امیدوار بود که ویرانههای یکی از مشهورترین شهرهای ادبیات کلاسیک؛ یعنی «تروی» (تروآ) را پیدا کند.
مشکل اینجا بود که این احتمال میرفت «تروی» وجود نداشته باشد. «هومر»، شاعر نامدار یونانی «ترواییها» و شهرشان را در شعرهای حماسی قرن هشتم پیش از میلاد در «ایلیاد» و «ادیسه» به محبوبیت رساند. در این شعرها، داستان نبردی ۱۰ ساله بین یونان و «تروی» روایت شد که در آن شخصیتهایی همچون شاه «پریاموس» و «آگاممنون» و جنگجویان بزرگی همچون «آشیل» و «هکتور» با یکدیگر جنگیدند. در این شعرها به نبردهای خونین، ماجراهای شگفتآور، اعمال قهرمانانه و عواقب غمانگیز اشاره شد.
اما آیا «تروی» یک مکان واقعی بود؟ «شلیمان» مصمم بود که اثبات کند این مکان واقعی است و این کار را کرد. «حصارلیک» در ترکیه امروزه تا حد زیادی به عنوان محل وقوع داستانهای حماسی «هومر» شناخته میشود. تحقیقات نشان داده است که این تپه، نه تنها یک «تروی»، بلکه ۹ «تروی» را در خود جای داده است، که هر یک از آنها روی ویرانههای قبلی ساخته شدهاند. امروزه باستانشناسان این نکته را در نظر گرفتهاند که «تروی ۶» مشابهترین نامزد برای داستان «تروی» نوشته «هومر» است. قدمت این شهر به ۱۷۰۰ تا ۱۲۵۰ پیش از میلاد بازمیگردد.
در شرق این شهر، امپراتوری «هیتی»ها قرار داشت و در غرب آنها «میسنی»های قدرتمند بودند. «تروی» نیز در موقعیت مکانی استراتژیکی قرار داشت که برای رسیدن باید وارد محوطه «داردانل» شد. هر کسی که اداره «تروی» را بر عهده داشت، باید عبور و مرور از مسیرهای تجاری شلوغ آن را کنترل میکرد؛ حقیقتی که از چشم رقبای یونانی آنها دور نمانده بود.
کاوش در گذشته
در طول چندین قرن، «تروی» بارها و بارها ویران شد، اما شهری جدید روی آخرین ویرانهها ساخته شد. مردم تا دوره رومیان در آنجا زندگی میکردند. ویرانهها هنوز هم در فاصله ۳۵۰ کیلومتری جنوب غربی استانبول قابل مشاهده هستند؛ اما شهر «تروی» چگونه پیدا شد؟
در سال ۱۸۶۸ میلادی، «هاینریش شلیمان» به همراه یک نسخه از «ایلیاد» در چمدان خود، مصمم به کشف مکان واقعی «تروی» به ترکیه میرسد.
در سال ۱۸۷۰ میلادی «شلیمان» پس از دو سال ناامیدی و با وجود نداشتن مجوز از مقامات عثمانی، حفاری را آغاز میکند. او چندین تروی را کشف میکند که هر کدام روی ویرانههای دیگری ساخته شده بودند.
در سال ۱۸۷۳ میلادی او با دستیابی به سطح شهر «تروی دوم»، کوزهها و ساختمان بزرگی را پیدا کرد که معتقد بود کاخ «پریام» است. در ماه می او انبوهی از طلا را کشف کرد که قبل از اینکه آن را از ترکیه به آلمان قاچاق کند، آن را «گنج پریام» نامید.
در سال ۱۸۸۲، «شلیمان» از «ویلهلم درپفلد» کمک میگیرد. «درپفلد» پس از مرگ شلیمان در سال ۱۸۹۰ میلادی به حفاری حصارلیک ادامه میدهد و این فرضیه را مطرح میکند که «تروی ششم»، نه «تروی دوم»، شهری است که در حماسه «هومر» جاودانه شده است.
در سال ۱۹۳۲ میلادی، «کارل بلیگن» (Carl W. Blegen) به «تروی» رسید و تا سال ۱۹۳۸ میلادی در آن مشغول شد. او به این نتیجه رسید که «تروی ششم» بر اثر یک زمینلرزه ویران شده است و نه آتشسوزی. او با بررسی «تروی ششم» شواهدی از یک آتشسوزی بزرگ را کشف کرد و به این نتیجه رسید که اینجا ممکن است همان شهر گمشدۀ «هومر» باشد.
در سال ۱۹۸۸ میلادی، «منفرد کورفمان» ـ باستانشناس آلمانی ـ کاوشهای دیگری را آغاز کرد و تا زمان مرگش در سال ۲۰۰۵ میلادی به این کار ادامه داد. «کورفمان» این فرضیه را مطرح کرد که «تروی ششم» شبیهترین گزینه احتمالی به شهری است که در حماسه یونانی از آن سخن گفته شده است.
با این حال، روایت «هومر» از «تروی» حول شور و شوق میچرخد و نه سیاست. این روایت از ارتباط عاشقانه بین «پاریس»، شاهزاده تروایی و «هلن»، ملکه اسپارتی که همسرش برادر «آگاممنون» بود، آغاز میشود. گریختن این مرد و زن به «تروی»، آتش جنگی را بین این دو ملت آغاز میکند که به یک محاصرۀ یکدههای منجر میشود و در پایان آن، یونانیها به دنبال یک شکست فجیع به نیرنگ زدن با اسب چوبی بزرگی متوسل میشوند. در واقعیت، انگیزه وقوع چنین نبردی احتمالا منطقی و واقعبینانهتر از این بوده است که «هلن» مسبب راهی شدن هزاران کشتی شده باشد. ظاهرا، ارزش تجاری و استراتژیک «تروی»، این شهر را به هدف مناسبی برای حملات همسایگانش تبدیل کرده بود.
شهروندان «تروی» تهدیدات خارجی را پیشبینی کرده بودند. آنها دیوار دفاعی ساخته بودند و اطراف شهر، خندقهایی را حفر کرده بودند که از ورود ارابههای جنگی جلوگیری کند. به نظر میرسد مشکلات در حوالی ۱۲۵۰ پیش از میلاد به اوج رسید. بقایای باستانشناسی متعلق به این دوره از تاریخ، نشانههایی از یک حمله و آتشسوزی ویرانگر را نشان میدهند. با این حال هویت حملهکنندگان و جزئیات این حمله مشخص نیست. در جایی که دیگر باستانشناسی نمیتواند قطعیتی ارائه دهد، برای کشف علت سقوط «تروی» باید به شعر کهن «هومر» رجوع کنیم که در آن از روش هوشمندانه یونانیها برای تبدیل این شهر باشکوه به ویرانه گفته شده است.
«ایلیاد» نوشتۀ «هومر» داستان سقوط این شهر را روایت میکند، اما از برشمردن دلایل این ویرانیها خبری نیست. در «اودیسه» که ادامه این شعرهاست، به پایان این نبرد اشاره میشود. نویسندگان در طول چندین قرن به داستان اصلی شاخ و برگ دادهاند، اما فقط بخشی از آثارشان باقی مانده است. از جمله این آثار به دو فصل از «Iliupersis» که با نام «غارت تروی» هم شناخته میشود میتوان اشاره کرد که احتمالا به قرن هفتم پیش از میلاد تعلق دارد و از ویرانی این شهر سخن میگوید. جزئیات بیشتری درباره روزهای پایانی «تروی» قرنها بعد نوشته شد. از جمله این متون به «انهاید» نوشته «ویرژیل» میتوان اشاره کرد که قدمت آن به حوالی قرن نخست پیش از میلاد میرسد. «بعد از اوج» (Posthomerica) نوشته «کوئینتوس» نیز اثری است که در قرن سوم میلادی آغاز شده است و داستان را از همان نقطهای که «ایلیاد» رها میکند، یعنی از خاکسپاری «هکتور»، ولیعهد «تروی» ادامه میدهد.
به گفته «کوئینتوس»، این شهر پس از مرگ «هکتور»، بزرگترین جنگجوی «تروی» سقوط کرد. با این حال برخی از ساکنان این شهر همچنان امیدوار بودند که با رسیدن نیروهای متحدین، محاصره شهر به پایان برسد. نخستین نیروی کمکی از سوی جنگجویان «آمازونِ» (در اساطیر یونان به قبیلههای از جنگجویان زن میگفتند) ملکه «پانتهزیله» بود، اما حتی این گروه توان مقابله با یونانیان را نداشت.
به دنبال آن اهالی «اتیوپی» نیز به کمک «تروی» آمدند. «اتیوپی» که «هومر» از آن سخن گفته بود، مکان دوری، واقع در اطراف رودخانه افسانهای «اوکئانوس» بود، که شاید بتوان آن را با رود «نیل»، که مدتها نیروهای فراعنه مصر را تأمین میکرد، شناسایی کرد. نیروهای «اتیوپی» به فرماندهی پادشاه «ممنون» به سمت تروی حرکت کرده بودند. «ممنون» و «آشیل» در یک نبرد با یکدیگر جنگیدند و در نهایت «آشیل» با پیدا کردن یک شکاف در زره رقیب، جانش را گرفت. «آشیل» در نبرد برنده شد، اما این پیروزی دوام زیادی نداشت.
«پاریس»، شاهزاده تروی، این نبرد را از پشت دیوارهای شهر تماشا کرده بود. در همان لحظاتی که «آشیل» آماده حمله به شهر بود، «پاریس» با راهنمایی «آپولون»، یکی از شخصیتهای اساطیری یونان، تیری را به سمت «آشیل» پرتاب میکند که به نقطه ضعیف بدن او، یعنی به پاشنه پایش اصابت میکند (مادر «آشیل» زمانی که این جنگجو یک کودک بود، پای او را از پاشنه گرفت و کودک را در رودخانه افسانهای «استیکس» غوطهور کرد. باتوجه به خاصیت محافظتی آب رودخانه، قسمت پاشنه پای «آشیل» در معرض آسیب باقی ماند)، در نتیجه «آشیل» کشته شد.
۱۰ سال نبرد طاقتفرسا ناگهان برای حملهکنندگان پوچ جلوه کرد و فرماندار یونانیان دستور عقبنشینی داد. در این لحظه بود که «اودیسئوس»، یکی از رهبران یونان پیشنهاد ساخت اسب بزرگ و زرد چوبی را برای مخفی کردن جنگجویان مطرح کرد. نیروهای یونان به عقبنشینی تظاهر کردند و این اسب چوبی عظیم را به عنوان پیشکش در ساحل قرار دادند. در این مرحله، موفقیت نقشه «اودیسئوس» به این بستگی داشت که ترواییها، اسب را به داخل شهر راه دهند. با وارد شدن اسب به شهر به عنوان پیشکش یکی از کاهنان معبد «آپولون» به اسب به عنوان یک حیله شک میکند، اما سخنان او نادیده گرفته میشود و در نهایت نیروهای یونان با بیرون آمدن از اسب به شهر حمله میکنند.
محققان اخیر نظریههای منطقیتری درباره این اسب بزرگ ارائه کردهاند، از جمله اینکه اسب چوبی در واقع نوعی ادوات محاصره بوده است. چنین ابزاری را میتوان در نقشبرجسته آشوری از کاخ «آشور ـ ناصیر ـ پال دوم» (۸۸۳-۸۵۹ قبل از میلاد) در نمرود مشاهده کرد. البته قدمت این «اسب آشوری» به چند قرن پس از نابودی «تروی ششم» میرسد.
بنابراین اسب تروی را میتوان به عنوان یک ادوات محاصرهای به طور منطقی توجیه کرد، اما حتی اگر این توضیحی رضایتبخش باشد، سؤالات بسیاری باقی میماند؛ مردانی که به تروی حمله کردند چه کسانی بودند؟ و ترواییهای چه کسانی بودند که برای نجات این شهر سخت جنگیدند؟