در شبیهترین دولت به دولت ابراهیم رئیسی، یعنی دولت محمود احمدینژاد، نه همسر رئیسجمهور بلکه همسر معاونش این نقش را بازی میکرد؛ فاطمه رجبی.
او شاید مثل همسر ابراهیم رئیسی فرصت سفر به نیویورک و نشستن مقابل دوربین تلویزیونهای خارجی را پیدا نکرد، اما اگر جمیله علمالهدی این فرصت را یافت تا در برابر خبرنگاران خارجی بنشیند و بگوید «مردان در ایران ترجیح میدهند از همسر خود نخواهند که کار کند یا پولی به خانه بیاورد. زنان در ایران برای حقوق خود مبارزه نکردهاند، زیرا از حقوق خود برخوردار هستند». فاطمه رجبی در آن سالها نظرات شاذ و مناقشهبرانگیز خود را در رسانههایی مثل «یالثاراتالحسین» منتشر میکرد و فیالمثل «دادن پستهای کلیدی به زنان» را «در تضاد با ایفای نقش همسری، مادری و روح لطیف زنانه» میدانست.
یا اگر جمیله علمالهدی، همایش زنان تأثیرگذار را برگزار میکرد تا کنار همسران رؤسای کشورهای زیر پونز نقشه جهان، عکس یادگاری بگیرد، فاطمه رجبی هم کنگره بزرگداشت سالگرد پیروزی محمود احمدینژاد را برگزار میکرد تا آنجا بگوید «انشاءالله با ظهور حضرت امام زمان (عج) احمدینژاد نیز رجعتی دوباره خواهد داشت و در آن زمان به دنبال استقرار اسلام ناب خواهد بود».
عزلت این روزهای فاطمه رجبی چه خودخواسته باشد و چه آنگونه که گفته میشود از نهی بزرگان ناشی شود، شاید درسهای بسیاری داشته باشد، برای کسانی که این روزها همان راه را میروند.
سخنرانی جمیله علمالهدی، همسر رئیسجمهور در جشنواره بینالمللی خورشید (که خود این جشنواره را باید از حاشیههای جمیله علمالهدی دانست) و این اشاره او که «من تازه متوجه شدم بنده را بهعنوان بانوی اول معرفی کردند؛ لازم است توضیح دهم در ساختار جمهوری اسلامی ایران، بانوی اول، همسر رهبر معظم انقلاب هستند»، موجی از انتقادهای را برانگیخت و او را برای بار چندم حاشیهساز و دوباره به کانون حواشی دولت پرحاشیه همسرش تبدیل کرد.
حاشیههایی که از دخالتهای همسر ابراهیم رئیسی و دختر علمالهدی در امور اجرائی کشور بازتاب مییابد، در شرایطی ادامه دارد که چندی قبل محمد مهاجری، سردبیر اسبق روزنامه کیهان و از فعالان رسانهای اصولگرا خطاب به ابراهیم رئیسی میگفت: «با اطلاع میگویم اعضای دولت از اینکه برای گزارش کار خدمت خانم علمالهدی برسند یا از اعضای خانوادهتان امر و نهی بشنوند، احساس حقارت میکنند» و البته با ظرافت خبر میداد «بزرگان دو سال پیش شما را از این کار بر حذر داشتند».
به هر روی حالا که اظهارات اخیر جمیله علمالهدی در مورد «بانوی اول» علیرغم حذر دو سال قبل «بزرگان» -به گفته سردبیر سابق کیهان- بار دیگر دولت پرمسئله ابراهیم رئیسی را به دل حاشیه برده است، شاید نقل ماجرایی از آمریکای دهه ۷۰ بیفایده نباشد.
جان میچل، دادستان کل آمریکا در بهار ۱۹۷۲ از سمت خود استعفا داد تا کمپین انتخاباتی نیکسون برای انتخاب مجدد را مدیریت کند و همسرش مارتا میچل هم به او پیوست. علاقه مفرط مارتا میچل به دوربین و قرارگرفتن در کانون توجه رسانهها به تأثیر بینظیر و افشای نقش او در افشای واترگیت و سرنگونی نیکسون منجر شد، آنچنان که دیوید فراست، روزنامهنگاری که پس از افشای واترگیت و سرنگونی نیکسون، مصاحبه مفصلی با او کرده بود، گفت: «اگر مارتا نبود، واترگریت هم نبود». چیزی که بعدها بنمایه یک مفهوم روانشناسی سیاسی به نام «اثر مارتا میچل» (the Martha Mitchell Effect) شد. مفهومی که به نظر میرسد این روزها باید با دقت برای برخی بازیگران عرصه قدرت در ایران تشریح شده و درباره عواقب آن هشدارهای لازم داده شود.