عبدالجواد موسوی در هممیهن نوشت: اگر دردم یکی بودی چه بودی؟ اگر فقط سر و کارمان با نیروهای متحجری بود که دشمن زیبایی و آزادیاند تکلیف روشنتر بود و کارمان هم راحتتر، اما این روزها متجددمآبان به کمک دوستان متحجرشان آمدهاند. دوستانی که ممکن است در ظاهر دشمن آنها باشند، اما درست مثل دولبه یک قیچی عمل میکنند.
گواه میخواهید؟ به رفتار همین چندروزه مدعیان رسانههای آزاد نگاه کنید. ببینید چه بلایی سر خانم مرضیه برومند و احترام برومند آوردهاند و هنوز هم دستبردار نیستند. ببینید تلاش شبانهروزیشان را برای ارائه تصویری سرتاپا سیاسی و مغرضانه از داریوش مهرجویی و محمدرضا شجریان.
خانم مرضیه برومند درست یا غلط عبارتی را بر زبان آورد. ببینید با او چه کردند. لحن صادقانهاش را به تمسخر گرفتند. همه هم در مقام چریک و مبارز که: چرا با حاکمیت با زبان مهر و لطف سخن گفتی، نه قهر و طلبکارانه؟ حتی وقتی خانم برومند از سر فروتنی و کرامت در مقام عذرخواهی برآمد، باز هم دست برنداشتند. چرا؟ مگر نمیخواستند او پی به اشتباهش ببرد؟ خب، گفت که اشتباه کردم. گفت که دستپاچه شدم. گفت که عذرخواهی میکنم. بیشازاین چه باید میکرد؟ دیگر این همه کینتوزی و وارد حریم شخصی شدن ایشان چه معنایی دارد؟ هرچند این جماعت آنقدر اعتماد به نفس دارند که اگر خدایناکرده همین فردا برای خانم برومند اتفاقی پیش بیاید، زودتر از هرکس دیگری مرثیهخوان او میشوند و سعی میکنند او را بهعنوان بزرگترین هنرمند تاریخ و یک برانداز تمامعیار بهنفع دیدگاههای سیاسی و حزبی خود مصادره کنند. درست مثل همان کاری که با زندهیاد داریوش مهرجویی کردند.
همانهایی که تا همین چند روز پیش داشتند به او دشنام میدادند و سعی داشتند در خارج از کشور همانند یک بازجو او را به صلابه بکشند که چرا صراحتاً علیه جمهوری اسلامی موضع نمیگیرد، حالا دارند تصویر یک مخالف سیاسی تمامقد وضع موجود از او ارائه میدهند. همانها. درست همانها. نه امثال آنها. نه حتی دوستان آنها یا بغلدستی آنها. خودِ خودِ آنها. یعنی با چنین جماعت بیچشم و رویی طرفیم.
جماعت بیهنری که فکر میکنند همه هویت و شخصیت یک نفر باید در بد و بیراه گفتن به جمهوری اسلامی ختم شود. این مقدار انصاف هم ندارند که واقعیت یک هنرمند را آنچنان که بوده به دیگران نشان دهند. مدام دنبال مصادره به مطلوبکردن شخصیتهای محبوب و مشهورند تا آنها را به یک شخصیت سیاستزده مبتذل مثل خودشان تبدیل کنند. تا چند روز پیش که قرار بود مهرجویی را بزنند تکهای از گفتوگوی او را که در مقام دفاع از انقلاب سخن میگفت همهجا پخش میکردند، اما حالا که بهقول جلال، دیوار فرو ریخت و مردهخورها خبر شدند، چیزهایی خلاف آن حرفها را تکثیر میکنند. من با فعالیت سیاسی کسی مشکل ندارم. چهبسا فعالان سیاسی که کلی حرف حساب برای گفتن دارند و میتوان از آنها چیزها آموخت، اما با اندازهگیری قد و قامت اهل فرهنگ با متر و معیار سیاست مخالفم. آن هم متر و معیاری که به اندازه قد و قامت مدعیان است.
اصلاً چه معنایی دارد که تو یک مستند مغرضانه بسازی و بیهیچ فهم و درکی از آنچه شجریان بزرگ در ساحت فرهنگ انجام داده، او را به یک آدم سیاستزده کوتاهقامت مثل خودت تبدیل کنی؟ یعنی شجریان فقط همین بود؟ اگر همان چند جمله سیاسی را نمیگفت، تو چه داشتی برای ارائه؟ اگر فیالمثل مهرجویی هیچ نمیگفت و تو میماندی و انبوه فیلمهای درخشانی که ساخت و چند کتابی که نوشت و ترجمه کرد، تو چه داشتی برای گفتن؟ اصلاً میفهمیدی او در پستچی چه گفت؟ اصلاً میدانستی او با سیداحمد فردید هم دمخور بوده و از آن همنشینیها چه تاثیراتی گرفت؟ اصلاً میدانستی از حیث نظری درست روبهروی همان رسانهای قرار میگرفت که تو امروز پادویی آن را بهعهده داری؟
تازه آنچه تو در کنار گود انجام میدهی نهتنها هیچ کمکی به اهل فرهنگ در این سرزمین نمیکند که زندگی را برای آنها دشوارتر خواهد کرد. تصویر سیاستزدهای که تو دلت میخواهد از برومند بسازی هیچ کمکی به او نخواهد کرد، جز آنکه مانعی میتراشد برای فعالیتهای بعدیاش. این چه کمکی به تو خواهد کرد؟ اینکه برومند نتواند کاری از پیش ببرد و دور بیفتد دست یک مشت متحجر که تو بهظاهر دشمن آنهایی، خیالت راحت میشود؟ اینکه تو تصویری از مهرجویی و شجریان نشان بدهی که فردا روزی نشود حتی اسم آنها را در داخل کشور بر زبان آورد، پروژهات تکمیل میشود؟ اینکه احترام برومند در پیرانهسری بشود آماج کینتوزی یک مشت آدم عقدهای و بیدانش، مشکلات شخصیتی تو را حل میکند؟
اگر دردم یکی بودی چه بودی؟