داستان محبوبیت گلپا از دهه ۴۰ اوج گرفت و در سایه همین محبوبیت بود که سینمای فارسی سراغش رفت تا از شهرت، اعتبار و جایگاهش میان تودهها بهره ببرد.
«مرد حنجره طلایی» سال ۱۳۴۷ در استودیو میثاقیه و با حضور اکبر گلپایگانی جلوی دوربین رفت و البته نتیجه کار چیزی نشد که آقای خواننده انتظارش را داشت. تصویر عرصه او نبود؛ درست برعکس صدا که از همان کودکی استعدادش کشف شد. در سال ۱۳۱۸ گلپا وارد دبستان فرهنگ و بهعنوان قاری قرآن برگزیده شد. پس از این فعالیتها، اکبر گلپایگانی با آشنایی با تعدادی قاری قرآن و تعزیه خوان و کار کردن زیرنظر آنها اصول اولیه آوازخوانی را آموخت.
در سال ۱۳۲۰ وی بهطور جدی و منظم تعلیم موسیقی و دستگاهها را نزد پدرش آغاز کرد. اکبر گلپایگانی در سال ۱۳۲۶ نخستین تجربه شرکت در یک گروه ارکستر کر و در سال ۱۳۲۷ در انجمن موسیقی مدرسه نظام عضو شد و از سال ۱۳۲۸ به بعد کمکم با استادان طراز اول موسیقی آشنا شد و تعلیم را زیرنظر این استادان آغاز کرد. گلپا اجرای بیشترین آواز در برنامه گلها را دارد.
او در سال ۸۴، دکتری افتخاری از دانشگاه تهران دریافت کرد. سالها پیش وقتی در مصاحبهای بهدلیل ماندنش در وطن با وجود سالهای طولانی ممنوع الکاری چنین گفت: «تمام علایق من اینجاست. مخاطب من اینجاست و پدر و مادر من در همین سرزمین دفن هستند. ما شهروند این کشور هستیم. به همینخاطر ماندیم و به قول شما هزینه دادیم. ما به تصمیمی که گرفتند، احترام گذاشتیم. گفتند نمیتوانید بخوانید، ما هم نخواندیم. خود من شاگرد نورعلی برومند بودم و مدت ۱۰ سال از حضور ایشان بهرهبردم. تمام سالهایی هم که خواندم، برای مردم بود. بهنظر من هم تصمیمگیران اصلی همین مردم هستند. آنها هستند که هنرمندی را ماندگار میکنند یا نه. مهم نیست که یک مراسم برگزار شود و چهرهای را بهعنوان «چهره ماندگار» معرفی کنند. این اتفاق توسط چند نفر رخ میدهد که ممکن است از صدا یا قیافه کسی خوششان نیاید، اصلاً اهمیتی ندارد. مهم این است که مردم تصمیم بگیرند که چهکسی را میخواهند بهعنوان چهره ماندگار بپذیرند.»
حالا اکبر گلپا از دنیا رفته و بر آنچه از خود به یادگار گذاشته، ردی از اندوه کشیده است؛ خوانندهای که برای مردم خواند و برای مردم ماند.