این جنایت شامگاه شنبه در منطقه قلهک اتفاق افتاد و در جریان آن مردی با ضربات چاقو به قتل رسید. ماجرا از این قرار بود که او بعد از فروختن یک دستگاه سانتافه نتوانسته بود طلب ۸۵۰ میلیون تومانی اش را از خریدار دریافت کند و به همین دلیل با داد و فریاد جلوی خانه مرد بدهکار رفته بود. در این بین مرد بدهکار از ترس آبرویش با یکی از دوستانش تماس گرفت و از او خواست تا چند نفر را برای گوشمالی این مرد به آنجا بفرستند. دقایقی بعد ۲ جوان موتور سوار که چاقو و قمه در دست داشتند خود را به محل حادثه رساندند و با ۸ ضربه چاقو مرد طلبکار را به قتل رسانده و از آنجا گریختند. به دنبال این حادثه ابتدا مرد بدهکار و دوستش دستگیر شدند و با اطلاعاتی که آنها در اختیار پلیس گذاشتند در ادامه ۲ قاتل اجارهای نیز به دام افتادند. آنها صبح دیروز به شعبه پنحم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شده و توسط قاضی محمدجواد شفیعی تحت بازجویی قرار گرفتند. متهمان در ادامه در گفتگویی جزئیات دقیقتری از جنایتی که مرتکب شده اند را بازگو کردند.
قرار بود فقط گوشمالی بدهیم
یکی از قاتلان اجاره ای مدیر یک قهوه خانه است. او میگوید هر کدام از دوستانش مشکلی داشت و قصد داشت کسی را گوشمالی بدهد با او تماس میگرفت. آنطور که او میگوید این بار هم قرار بود این مرد گوشمالی داده شود اما به قتل رسید. این متهم در گفتگویی جزئیات بیشتری از جنایت را بازگو کرد.
خودت را معرفی کن.
وحید هستم. ۳۶ سال دارم و از مدتی قبل یک قهوه خانه سنتی راه اندازی کردم.
چطور پایت به این پرونده باز شد؟
۷ سال قبل با جوانی به نام شاهین آشنا شدم. او به قهوه خانه من رفت و آمد داشت و اگر با کسی اختلاف داشت و میخواست او را گوشمالی بدهد به من میگفت و من هم کارش را انجام میدادم. روز حادثه شاهین با من تماس گرفت و گفت که یکی از دوستانش با فرد دیگری درگیر شده و نیاز به کمک دارد. از من خواست برای کمک به او بروم. من هم با سعید که یکی از دوستانم بود به آنجا رفتیم.
درباره رابطه ات با وحید بیشتر توضیح بده. او را چطور میشناختی؟
سعید پیک موتوری بود. او هم به قهوه خانه ام رفت و آمد داشت و اگر کاهی کاری داشتم از او کمک میگرفتم.
چه زمانی با سعید به محل حادثه رفتید؟
او به قهوه خانه آمد و با موتور به محل حادثه رفتیم. شاهین آنجا بود و او به ما مردی را در پیاده رو نشان داد که سر و صدا میکرد. شاهین گفت فرد مورد نظر او است. اول سعید از موتور پیاده شد و سراغ او رفت. به او گفت که جمع کن و زودتر از اینجا برو و همان موقع با او درگیر شد. او سعید چند ضربه به او زد و در ادامه من هم چند ضربه با قمه به سمتش پرتاب کردم و نمی دانم ضربه های من باعث مرگش شد یا ضربه های سعید. همان موقع چند نفر آمدند و پرس و جو کردند که ما گفتیم دعوا ناموسی است و دخالت نکنید. بعد هم سوار موتور شدیم و از آنجا فرار کردیم. قرار بود ما فقط این مرد با گوشمالی بدیم اما او جانش را از دست داد.
بعد از قتل به کجا فرار کردید؟
اول به قهوه خانه رفتیم و قلیان کشیدیم و بعد به نزدیکی بیمارستان رفتیم. من وارد شدم و یک نفر را دیدم که خیلی شبیه فردی بود که او را با چاقو زده بودیم. او زخمی اما سرحال بود. من هم با خیال راحت از بیمارستان بیرون آمدم و به سعید گفتم طرف زنده است و خیالت راحت باشد. اما او را با فرد دیگری اشتباه گرفته بودم و نمی دانستم فردی را که با چاقو زده ایم فوت شده است. بعد هم شاهین تماس گرفت و شماره کارت گرفت تا ۲ میلیون تومان برای مان بابت کاری که کرده بودیم واریز کند.
آیا قبلا در روزنامه ها خبرهایی درباره افرادی که بخاطر رفاقت مرتکب قتل شده اند نخوانده بودی؟
اتفاق مدتی قبل خبری در این باره خواندم. با خودم گفتم فردی که بخاطر رفاقت دست به قتل بزند احمق است اما مدتی بعد خودم چنین کاری کردم.
بخاطر رفاقت مرتکب قتل شدم، نه پول
پسر جوان میگوید با اینکه بارها به اتهام درگیری و عربده کشی دستگیر شده بود اما دیگر دور کارهای خلاف را خط کشیده بود و میخواست زندگی سالمی داشته باشد تا اینکه بخاطر رفاقت قبول کرد در این درگیری شرکت کند، اما حالا پشیمان است. گفتگوی ما با این متهم به قتل را بخوانید.
خودت را معرفی کن.
سعید هستم و ۲۲ سال دارم. در یک پیک موتوری کار میکردم. از بچکی اهل دعوا و درگیری بودم. ۳ سال قبل بخاطر یک درگیری دستگیر شدم و بعد هم چند مرتبه به اتهام شرب خمر و عربده کشی دستگیر و زندانی شدم.
چطور با وحید آشنا شدی و قبول کردی بخاطر پول دست به قتل بزنی؟
بخاطر رفت و آمدی که به قهوه خانه داشتم با وحید آشنا شده بودم و اگر کاری داشت با من تماس میگرفت. آن شب من سر کار بودم که وحید تماس گرفت و گفت برای یکی از دوستانم مشکلی پیش آمده و از من خواست که برای کمک سراغش بروم. او گفت یک نفر جلوی خانه دوستش سر و صدا کرده و باید حالش را بگیریم. من گفتم که دیگر اهل دعوا نیستم اما وقتی اصرار کرد قبول کردم و بخاطر رفاقت مان رفتم.
وقتی به محل درگیری رفتی چه وسایلی همراه خودت بردی؟
چون ممکن بود دعوا بالا بگیرد یک چاقو و یک قمه داخل یک تکه پارچه گذاشتم و با خودم بردم. وقتی به آنجا رسیدیم چاقو را در جیب خودم نگه داشتم و قمه را به وحید دادم. در آنجا مرد میانسالی را دیدیم که سر و صدا میکرد. اول من آرام به او نزدیک شدم و گفتم بهتر است زودتر از آنجا برود اما او فحاشی کرد و من هم عصبانی شدم و با چاقو چند ضربه به او زدم. وحید هم جلو آمد و او هم با قمه چند ضربه زد.
ضربه های چه کسی باعث قتل شد؟
درست نمی دانم. ضربه هایی که من زدم با پخی چاقو بود و به بازوی او خورد. نمی دانم کدام ضربه ها کاری تر بود.
بعد از قتل کجا فرار کردید؟
سوار موتور شده و از آنجا دور شدیم. چند دقیقه بعد دوباره برگشتیم تا سر و گوشی آب بدهیم که دیدم چند مامور پلیس در آنحا هستند. ما هم از کنارشان گذشتیم. درست متوجه نشدیم که چه اتفاقی افتاده است. بخاطر همین به بیمارستان رفتیم و در آنجا هم وحید به اشتباه یک نفر شبیه مردی را که زده بودیم دید که حالش خوب بود. فکر کردیم او فقط مجروح شده است. وحید من را به خانه رساند اما من باز هم نگران بودم تا اینکه رفتم چاقو و قمه ها را زیر یک پل انداختم و صبح هم دستگیر شدم و حالا از کاری که کرده ام پشیمانم.