سایت رکنا نوشت: تابستان دو سال گذشته در تئاتر شهر چند نفر از مدیران بهزیستی به تماشای تئاتر آمده بودند. از فرصت استفاده و علاقه خودم را به همکاری با سازمان اعلام کردم. توسط دکتر نصیری به شیرخوارگاه آمنه معرفی شدم و شروع به آموزش تئاتر به کودکان کردم. در تاریخ شش شهریور سال ۹۲ در جشن ماهانه شیرخوارگاه، دختری چند ماهه را دیدم که شباهت فوقالعادهای به عکسهای دوران نوزادی من داشت. حس عجیبی در قلبم متولد شد. با همه وجودم عشق را تجربه کردم. بعد از چند ماه عضو داوطلب شیرخوارگاه شدم و در حال حاضر از فعالان بهزیستی به شمار میروم و امیدوارم علاوه بر نگهداری این عزیزان، بتوانم فعالیتهای فرهنگی و هنری گستردهتری را برایشان انجام دهم.
من و پارمیدا ماهها و فصلها را در شیرخوارگاه در کنار هم گذراندیم و هر روز به هم وابستهتر میشدیم. من به دلیل مشکلاتی که داشتم، باوجود میل باطنیام موفق به ازدواج نشدم، اما خیلی دوست داشتم مادر شوم و البته بعد از دانستن راز زندگیام دوست داشتم فرزندی را پذیرا شوم. با دکتر منتظر شبر، رئیس شعبه خانواده بهزیستی موضوع را مطرح کردم و از طریق ایشان فهمیدم قانونی برای بانوان بالای ۳۵ سال تصویب شده است. من پیگیر این مساله شدم و آنقدر پافشاری کردم که سعادت داشتن دختر نازنینم، پارمیدا، بعد از ۱۶ ماه تلاش پیدرپی نصیبم شد. پارمیدا در حال حاضر دو سال و نیم دارد و سه ماه است که ما با هم زیر یک سقف زندگی میکنیم. دختری که بیاندازه بازیگوش و شیرین است.
راه پرفراز و نشیب تا سرپرستی پارمیدا
در ابتدای راه، رئیس محترم سازمان بهزیستی، دکتر بندپی با توجه به شرایط خودم و نیز واجد شرایط بودنم دستورات لازم را صادر کرد و رئیس محترم استان تهران، دکتر دلبری عزیز هم بسیار تلاش کرد تا این قانون به مرحله اجرا درآید. همچنین مدیران محترم بهزیستی دکتر غفاری، دکتر الوند و دکتر میرشاه ولد از حامیان این مهم بودند. ولی کار ما سخت بود، چون اولینبار بود این اتفاق میافتاد و گاهی سلیقهها مانع اجرا شدن قانون میشد. به هر حال من این روزها خیلی خوشحالم و امیدوارم لیاقت داشتن این فرشته خدا را داشته باشم.
دوست دارم دخترم بازیگر شود. بهتازگی او یک قسمت از سریال نوروزی شبکه نسیم را همراه خودم بازی کرده است، ولی در نهایت آرزویی را که در کودکیهایم برای آینده خود داشتم برای او دارم و دلم میخواهد یک پزشک متخصص شود. در نهایت دوست دارم به هر آنچه آرزو دارد، برسد و همیشه او را حمایت خواهم کرد. سعی میکنم او را طوری تربیت کنم که همواره حامی و مشوق کودکان بیسرپرست باشد.
پارمیدا از ابتدا آگاه است که یک فرزندخوانده است و من دوست دارم که همیشه با عزت در کنار هم زندگی کنیم. او برایم عزیزتر از تمام فرزندان عالم است و خدا را به خاطر داشتن او سپاس میگویم و ممنون از تمام عزیزانی هستم که به ما در تشکیل این خانواده یک نفر و نصفی کمک کردند. من و پارمیدا در آغاز هر هفته برایشان دعاهای زیبا کرده، این دعاها را روانه زندگیشان میکنیم.
«باید تاکید کنم علاوه بر دخترم که زندگی من است و آشنایی با او را مدیون شیرخوارگاه آمنه هستم، در این مکان مقدس با بانویی به نام شمسی خزرلو آشنا شدم که از مربیان دلسوز این مجموعه است و برای من مادری کرد.»
با وجود اینکه از قانون زنان مجرد برای سرپرستی طفل استفاده کردم، اما هرگز نمیخواهم تا پایان عمر این قانون شامل حال من و فرزندم شود. از آنجا که خودم با همه وجود درد نداشتن پدر را تجربه کردهام، امیدوارم در آینده، اگر مقدر باشد، پدری وارد زندگی دخترم شود که لیاقت داشتن این فرشته را داشته باشد و اگر هم این اتفاق نیفتد، با تمام وجود هر آنچه در توانم هست را برای خوشبختی دخترم به کار میگیرم. با همه وجود امیدوارم خداوند همانطور که ما را برای هم خواست، در آینده نیز بهترینها را برایمان بخواهد و دخترم صالح و سالم رشد کند.
مادر بودن بزرگترین و ارزشمندترین تجربه زندگی است. برای من که دست تنها هستم، این مساله کمی مشکل و البته بسیار شیرین است و امیدوارم به لطف خدا در این امر بهترین باشم و دخترم را به خوبی تربیت کنم تا در آینده باعث افتخار من و کشورش شود. میخواهم فعالیت در عرصه بازیگری و نیز تدریس در دانشگاه را همچنان ادامه دهم و با فصل جدیدی که در زندگیام آغاز شده است سعی میکنم بهتر و مهربانتر باشم.