کد خبر: ۸۹۶۴۸۴
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۰

سه گفتار درباره محمد مصدق؛ پایان نخست‌وزیر

«مصدق نخستین نخست‌وزیر ایرانی بود که تلاش کرد به‌طور علنی زنان را وارد فرایند توسعه مملکت کند و به آن‌ها حقوق شهروندی دهد و تبعیض جنسیتی رایج در اجتماع را در این مورد از بین ببرد. اما این ابتکار ارزشمند دولت مورد مخالفت شدید روحانیون قرار گرفت و در کوتاه‌مدت ناکام ماند.»
سه گفتار درباره محمد مصدق؛ پایان نخست‌وزیر
آفتاب‌‌نیوز :

محمد مصدق، کسی که مفهوم شهروندی ملی را در ادبیات حقوق شهروندی ایران به ارمغان آورد، در سال‎های پایانی عمرش، تبعیدی قلعه احمدآباد شده بود. شعبان‏ بی ‏مخ‏هایی که منجر به سرنگونی نخست‏ وزیر ایران در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شده بودند، پس از تحمل سه سال حبس او و حصر در احمدآباد نیز دست از سر او برنداشتند و به آن روستا رفتند و در حمایت از پهلوی شعار دادند و به مصدق اهانت کردند و مردم روستا را مورد آزار و اذیت قرار دادند. پایان زندگی او ۱۳ سال پس از سقوط، در بیمارستان نجمیه نخستین بیمارستان مدرن تهران که مادرش وقف کرده بود، حادث شد.

به گزارش هم میهن، به مناسبت پنجاه‏ و هفتمین سالگرد مرگ او، محمد ترکمان، تاریخ‏نگار، نیکلا گرجستانی، کارشناس سابق بانک جهانی و داریوش رحمانیان در نشست مجازی‏ای که در کلاب هاووس تحت عنوان گفت‏وگو‌های ملی برگزار شد، گردهم آمدند تا با عنوان «نخست‏‎وزیر محصور، چالش‎ها و چشم‎اندازها»، صحبت کنند که در ادامه بخش‏هایی از این نشست را می‏خوانید:

مصدق و دیپلماسی ایرانی
داریوش رحمانیان

استاد تاریخ دانشگاه تهران

در این گفتار جایگاه مصدق و نهضت ملی را در تاریخ تفکر و دانش دیپلماسی ایرانی در حد اشاره‌های کلی بیان خواهم کرد. من سال‌های زیادی است که در زمینه تاریخ علت‌شناسی عقب‌ماندگی ملت‌ها کار‌هایی کرده‌ام. از بیش از دو دهه پیش به این نتیجه رسیدم که درباره سرنوشت تاریخی ایران در عصر جدید بدون تأمل و تعمق در سرشت دیپلماسی ایران، سیاست خارجی و روابط خارجی ایران و فرازوفرود‌هایی که در چند قرن اخیر داشته، نمی‌شود راه به جایی برد.

یعنی هرگونه پرسشی بدون توجه به پرسش از سرشت دیپلماسی و سیاست خارجی ایرانی و نگاه‌ها و ذهنیت‌ها، گفتمان و روایت‌هایی که در طول تاریخ ما در این حوزه شکل گرفتند و رفتار و عمل و کنش ما را شکل دادند، نمی‌توان پرسش عمیقی از سرنوشت تاریخی ایران در چند سده اخیر به‌ویژه در روزگار معاصر پس از انقلاب مشروطه فهم کرد. در زمینه تاریخ‌نگاریِ تاریخ دیپلماسی و ضوابط خارجی ایران در زبان فارسی سال‌ها پژوهش کردم و یکی از مسائلی که در پیوند با مسائل توسعه در ایران و سرشت دیپلماسی و سرنوشت تاریخ ایران عصر جدید برای من مطرح شد، این بود که بزرگان ایران به مسائل ایران در حوزه سیاست و اقتصاد بین‌الملل و دیپلماسی بین‌المللی چگونه می‌اندیشیدند.

در تاریخ‌نگاری ما که به درجات شخصیت‌زده است و روایت تاریخ ما به روایت تاریخ شخصیت‌ها تبدیل شده، به درجات از ساختارها، زمینه‌ها و شرایط و گفتمان‌هایی که چیره می‌شوند، جنبه عمومی دارند و نمی‌توان بدون توجه به آن‌ها کنش و منش و رفتار رجال را تحلیل و تفسیر کرد. خواه مصدق باشد خواه امیرکبیر و یا رضاشاه.

در تاریخ سیاست خارجی ایران و تفکر سیاست خارجی که از روزگار صفویه که نظام پایه ملی و استان‌های ملی (nation-state) به معنی دقیق کلمه شکل می‌گیرند و مرز به معنای مدرن کلمه پدید می‌آید، این تفکر را می‌توانیم ریشه‌یابی کنیم و در آن تأمل کنیم. در عصر قاجار مکتب‌هایی در سیاست‌ورزی ایران شکل گرفت که به‌ویژه با توجه به جایگاهی که مناسبات خارجی و فهم آن‌ها از وضعیت ایران در سیاست و اقتصاد بین‌الملل داشت، حائز اهمیت بود.

درباره سیاست موازنه منفی و یا تعبیر موازنه عدمی، ابتکار مرحوم سیدحسن مدرس بود، اما نه با آن معنایی که مصدق و یارانش بعد‌ها به کار بردند و با سخنرانی معروف دکتر مصدق در مجلس چهاردهم، در آذرماه سال ۱۳۲۳ به مثابه یک گفتمان در سیاست خارجی ایران شکل گرفت. مصدق در ماجرای نفت شمال و دفاعی که به‌ویژه توده‌ای‌ها مبنی بر اینکه جنوب دست انگلیس است و در شمال نیز برای حفظ توازن مثبت باید به شوروی باج دهیم، آن تمثیل را به کار می‌برد و اظهار شگفتی می‌کند.

او می‌گوید: «شما این حرف را می‌زنید که مردی دست چپ‌اش قطع شده و حالا برای اینکه به توازن برسی، دست راستت را نیز قطع کن!» همه ما می‌دانیم که نه‌تنها در دهه‌ها و سال‌های اخیر، بلکه از همان دهه ۲۰ و پیدایش گفتمان نهضت ملی، حتی پیش از اینکه مصدق زمامدار شود، مصدق و یارانش به چند صفت متهم می‌شدند. از جمله اینکه می‌گفتند: «این‌ها عوام‌فریب هستند»، یا «به دنبال این هستند که خود را قهرمان جلوه دهند»، دیگر اینکه مصدق و همراهانش را متهم به توهم می‌کردند و واقعیت‌های سیاست و اقتصاد و نظام بین‌الملل را نمی‌فهمد و انگلیسی‌ها به‌ویژه می‌گفتند که این توهم صلح بین‌الملل را به خطر انداخته است.

در همان زمان، کسانی را داشتیم که به یک معنا نهضت ملی و آرمان ملی کردن صنعت نفت ایران را جنباندن حلقه اقبال ناممکن به تعبیر حافظ می‌دانستند و معتقد به شکست قطعی این نهضت بودند. در ادامه نیز که ماجرای شوم کودتای ۲۸ مرداد پیش آمد، می‌گویند: «دیدید که ما چنین می‌گفتیم!» برای مثال در کتاب حمید شوکت درباره قوام‌السلطنه که در دفاع از قوام است و او را در قامت یک قهرمان ملی روایت کرده است، می‌بینید که در روایت ایشان یک دو گانه ساخته شده است؛ دوگانه قوام و مصدق.

قوامِ عاقل و واقع‌بین و سیاست‌ورز و دوراندیش در مقابل مصدقِ نادان، متوهم، خودخواه که شعار‌های دهن‌پرکن و یاوه بدون اینکه واقعیت سیاست ایران و مسائل بین‌الملل را بداند، می‌دهد. در روزگار ما نیز بدون اینکه مطالعه دقیقی داشته باشند و فکر مصدق را در سیاست خارجی و عمل او را به‌ویژه در مذاکراتی که در مسائل نفت و ملی کردن صنعت نفت دارد و در تاریخ مذاکرات دیپلماتیک ایران بی‌مانند است را در نظر بگیرند، در آنجا می‌توان فهمید که آیا مصدق غرب‌ستیز و آمریکاستیز و به دنبال قهرمان کردن خود بوده و دیپلماسی را نمی‌فهمیده و از واقعیت‌های سیاسی جهان ناآگاه بوده است.

تا امروز می‌بینیم کسانی غرب‌ستیزی و بلندپروازی در حوزه سیاست خارجی و بین‌الملل را میراث مصدقی می‌دانند و یک امر بسیار پیچیده را در روایتی ساده‌سازی می‌کنند که اتفاقاً این‌ها و کسانی که چنین روشی را در روایت تاریخ به کار می‌برند، پوپولیست هستند. من نه مصدق‌پرست و نه به دنبال دیو و فرشته‌سازی هستم و به او در جا‌هایی نقد هم دارم، اما اگر ما تاریخ چند دهه قبل از مصدق و نهضت ملی را مطالعه کنیم، اولین چیزی که می‌بینیم این است که رفتار‌های بلندپروازانه و متوهمانه، تند و ضدانسانی و اخلاقی مربوط به خود انگلیسی‌ها است.

آن‌ها هستند که چوب حراج به ایران زدند و ذهنیت و وضعیتی را ایجاد می‌کنند که ایرانی‌ها، انگلیس را با ابلیس برابر می‌کنند. در ادامه نیز در رفتار‌هایی که می‌شود، ذهنیت و جوی که در ایران شکل گرفته است، به درجات تحت تاثیر آثار قلمی کسانی از جمله محمود افشار گرفته، به‌ویژه محمود محمود که فریدون آدمیت او را مؤسس تاریخ‌نگاری دیپلماتیک و روابط خارجی در ایران می‌داند، و کسانی همچون خان ملک ساسانی (یکی از بزرگان نظریه توطئه) است.

اردیبهشت ۱۳۳۲، عصر بی‌خبری تاریخ امتیازات در ایران و انبوهی از مقالات که در مطبوعات و نشریات از دهه‌ها قبل در حال انتشار است و وضعیتی که ایران در سیاست بین‌الملل دارد را روایت می‌کند و از خطر هندی شدن یا مصری شدن ایران سخن می‌گویند و در چنین جوی است که مصدق و نهضت ملی مطرح می‌شوند و خود مصدق نیز به درجات در این گفتمان‌ها، روایت‌ها و جو و ذهنیت‌ها زندگی می‌کند و به همین‌ها محدود است.

تندروی‎ای که بر نهضت ملی غلبه کرد، محصول بینش و روش و منش شخص مصدق نیست. در اینکه راه گفتگو بسته شد، سهم غرب بسیار جدی‌تر بود و دسیسه‌هایی که غربی‌ها داشتند به‌ویژه انگلستان را باید در نظر گرفت و سال‌هاست که روی این مسئله تاکید می‌کنم، انگلیس در دهه‌های قبل برای ایرانیان ابلیس و آمریکا فرشته نجات ایرانی‌ها بود. چگونه این فرشته نجات به شیطان بزرگ تبدیل شد؟

تاریخ تولد این شیطان بزرگ فوق‌العاده مهم است و آیا مصدق قابله‌ای بود که شیطان را متولد کرد و یا نهضت ملی و یا جوی که از مدت‌ها قبل شکل گرفته بود و رفتار خطای خودِ آمریکا و انگلستان بود که این شیطان بزرگ را متولد کرد و این پیچیدگی‌ها را در سیاست خارجی ما و منطقه ایجاد کرد. برخی معتقدند که این مسئله میراث مصدق است درحالی‌که یک کلام روایت بی‌پایه است.

نگاه کارشناس
مصدق، مردم‌گرایی و شهروندی ملی
نیکلا گرجستانی

کارشناس سابق بانک جهانی

هدف از سخنرانی من واکاوی اندیشه دکتر مصدق و اصول حکومت‎داری و محقق شدن این اصول در شیوه سیاست‌گذاری اوست. در این گفتار دو وجهه کلیدی اندیشه مصدق یعنی شهروندی ملی و حاکمیت ملی و همچنین نمونه عملی از مفهوم شهروندی ملی را مرور خواهم کرد.

در خوانش من از میراث مصدق، مرکز ثقل اندیشه او انسانی آزاد و معادل آن در جمع، ملت آزاد است. یعنی انسان و ملتی که هم حق آزادی و حاکمیت دارند و هم مسئولیت دارند، در واقع مسئولیت دفاع از این حقوق چه در داخل و چه در خارج از کشور را برعهده دارند. این اندیشه بنیادین مصدق منشأ آرمان‌ها، ارزش‌ها و اصول حکومت‌داری او بود. دو نقل‌قول از گفتار مصدق فلسفه حکومت‌داری او را خلاصه می‌کند؛ حاکمیت ملی و آزادی دو روی یک سکه هستند و آزادی بدون حاکمیت ملی ممکن نیست و ایران جز از طریق دموکراسی و غیر از عدالت اجتماعی با رویه دیگری اصلاح و اداره نمی‌شود.

شهروندیِ ملی و حاکمیتِ ملی دو اصل کلیدی حکومت‌داری مصدق بودند و این دو مفهوم را می‌توان به‌عنوان دو وجه اندیشه درونی و بیرونی مصدق شناخت. البته که وجه درونی آن اندیشه یعنی مفهوم شهروندی ملی، پدیده‌ای بسیار نوین‌تر از آن زمان، چه در ایران و چه در اکثر نقاط جهان است. یک سخن از مصدق چراغ راه عملی کردن مفهوم شهروندی ملی را ترسیم می‌کند؛ مصدق می‌گفت: «اگر می‌خواهید کشور را اصلاح کنید، باید جامعه وارد جریان اصلاحات شود. به‌جای اینکه بگوییم اصلاحات را انجام می‌دهد و اگر دوست نداشتی دستگیرت می‌کنم.»

در مقابل نظر پهلوی دوم این بود که «من به حرف مردم اهمیت نمی‌دهم و هر کاری را که به صلاح مملکت بدانم، انجام می‌دهم.» فرق بارز بین رویکرد یک دموکرات و یک خودکامه به مفهوم شهروندی در این اصل بسیار ساده نهفته است، اما وجهه بیرونی اندیشه مصدق که در حاکمیت ملی در زمینه روابط خارجی نمود داشت، در آن دوران پدیده‌ای بسیار نوین بود. اغلب رهبران آن زمانه سعی می‌کردند برای حفظ تعادل سیاسی و مقتضیات ژئوپلیتیکی به رقبای جهانی امتیازات مشابه دهند.

در آن زمان این رویکرد را گزینه موازنه مثبت می‌نامیدند. مصدق با این رویکرد مخالف بود و در نقد آن اظهار داشت که مانند این است که دست شما را قطع کنند و برای حفظ تعادل، دست دیگرتان را نیز قطع کنند. مفهوم اساسی دکترین عدمی نفی هر نوع امتیاز به قدرت‌های جهانی بود.

در تفکر مصدق این دکترین رویکرد مهمی برای رسیدن به هدف کلان یعنی حاکمیت ملی و پاسداشت استقلال کشور بود، اما بدین معنا نبود که سیاست پشت در‌های بسته دنبال شود. روش گفت‌وگوی مصدق با جهان رویکرد «در باز» بود و در آن هیچ ستیزی وجود نداشت. البته موضوع روابط خارجی و موضوع امتیاز دو مفهوم جداگانه هستند و مصدق با دادن امتیاز به نهاد‌های خارجی مخالف بود، اما کاملاً موافق گفت‎و‌گو و مذاکره و رسیدن به توافق‌های عادلانه با نهاد‌های خارجی بود. شوربختانه رهبران و نخبگان قدرت‌های جهانی، عمدتاً با این موضع مصدق مخالفت می‌کردند و با تکیه بر سیاست زور مصمم بودند تا دولت ملی او را سرنگون کنند.

در آن دکترین ضمنی قدرت‌های جهانی در تکیه‌کلام اینکه «یا شما همراه ما هستید و یا شما را به زور و اجبار همراه خود می‌کنیم» خلاصه می‌شد. درحالی‌که دکترین موازنه نهی در شعار «نه با شما و نه علیه شما» خلاصه می‌شد و نشان می‌دهد تا چه حد رویکرد مصدق در آن دوران پدیده بسیار نوینی بود. در مجموع تفکر شهروندی و حاکمیت ملی، سیاست موازنه عدمی، گفتمانی را خلق کرد که به وسیله آن مصدق و یارانش توانستند پایه‌های همبستگی ملی برای دفاع از دو آرمان استقلال و آزادی ملی را فراهم آورند.

ملی شدن صنعت نفت تحقق حاکمیت ملی بود و چهره مشخصی به آن گفتمان داد. همچنین برنامه دگرگونی ساختاری و سیاست‌های نوین اجتماعی و تحقق حقوق شهروندی ملی و آزادی مردم از استبداد ملی بود. مصدق و رویکرد او و مردم کاملاً با پوپولیسم رایج امروز متفاوت بود.

در تفکر مصدق اولویت شهروند به‌عنوان محور اصلی توسعه ابزاری برای رهایی مردم از زیر استعمار انگلیس و استبداد پهلوی و نه با هدف تسخیر قدرت برای خود بود. اینجاست که می‌بینیم چگونه مردم‌گرایی مصدق با استنباط منفی واژه پوپولیسم امروز در غرب مغایرت دارد و اندیشه مصدق در آن زمانه جلوتر از خود بود. چهره مدرن تفکر مردم‌محور، سازنده و عدالت‌خواه مصدق را می‌توان در حکومت‌های سوسیال‌دموکرات اروپا هم دید.

هدف کلی دیدگاه مصدق برای ایران، رسیدن به یک سوسیال‌دموکراسی ایرانی بود. از کلمه «ایران» عمداً استفاده می‌کنم تا تفکر مصدق از تفکر چپ رادیکال آن زمان تفکیک شود. در این چارچوب برابری، آزادی استقلال و عدالت اصول کلیدی حکومت‌داری بودند.

وجوه فردی و حکومتی این اصول عبارتند از برابری در امکانات و در مقابل قانون، آزادی خلاقیت و نحوه زندگی شهروند، استقلال در کارآفرینی و سیاست‌گذاری و عدالت اجتماعی. به‌طور کلی در تاریخ معاصر ایران، شهروندی یک پدیده بسیار نوین بود. در دوران قاجار حاکمیت به مردم به‌عنوان رعیت نگاه می‌کرد، در دوران پهلوی هم نگاه حاکمیت به مردم مانند رویکرد آن به سیاست‌گذاری و اصلاحات بود، یعنی همان رویکرد توسعه دستوری رضاشاهی. در چنین رویکردی مردم عمدتاً به‌عنوان ابژه مفعول در نظر گرفته می‌شدند نه سوژه‌های دارای اختیار که می‌توانند به یک عنصر سرنوشت‌ساز تبدیل شوند و در جامعه عاملیت داشته باشند.

مصدق می‌خواست این جامعه سنتی ایران را دگرگون کند و مردم را به‌عنوان سوژه آزاد وارد فرایند‌ها و بدین ترتیب عاملیت آن‌ها را تشویق کند. برای عملی کردن مفهوم توانمندسازی شهروندان دولت نهادی که از زمان آغاز مشروطه در دوران استبداد پهلوی اول خاموش شده بود را دوباره زنده کرد. قانون جدید انتخابات شورای روستا را با رای مخفی ایجاد کرد و اعضای شورای محلی باید از ساکنان همان منطقه بوده و با رای مخفی انتخاب می‌شدند، پیش از آن اعضای شورای محلی نبودند و بیشتر از مرکز منصوب می‌شدند.

در ادامه به چند مثال دیگر از رویکرد مصدق به چالش توانمندسازی شهروندان اشاره می‌کنم. نخست در مورد اینکه آیا همه مردم ایران باید حق شهروندی و آزادی داشته باشند و آیا دولت حق دارد در برابر قانون بین مردم تبعیض قائل شود یا آزادی‌های اجتماعی آن‌ها را محدود کند.

رویکرد مصدق دراین باره بسیار فراگیر و آزادمنشانه بود. وی در پاسخ به کاشانی و فدائیان اسلام درباره محدود کردن آزادی‌های اجتماعی اعلام کرد: «وظیفه حکومت یک کشور دهشت گفتن به مردم نیست، وظیفه حکومت استفاده صحیح از منافع کشور جهت ایجاد بهترین آسایش برای شهروندان است. در واقع دولت، کارگر و ملت، کارفرما است.» مصدق می‌گفت: «برخی از روحانیون از من می‌خواهند حجاب اجباری برقرار کنم و کاباره‌ها را ببندم. من هرگز چنین کاری را نخواهم کرد. انسان آزاد است و حق انتخاب دارد.»

مصدق نخستین نخست‌وزیر ایرانی بود که تلاش کرد به‌طور علنی زنان را وارد فرایند توسعه مملکت کند و به آن‌ها حقوق شهروندی دهد و تبعیض جنسیتی رایج در اجتماع را در این مورد از بین ببرد. اما این ابتکار ارزشمند دولت مورد مخالفت شدید روحانیون قرار گرفت و در کوتاه‌مدت ناکام ماند.

اما نهالی را که مصدق کاشته بود سرانجام رشد کرد و زنان حق رای دریافت کردند. بعلاوه دولت مصدق پیش‌نویس قوانین دگرگونی‌های ساختاری خود را در روزنامه‌ها منتشر می‌کرد تا از سوی شهروندان بازخورد دریافت کند. مصدق با این ابتکار بی‌نظیر به مردم حقوق شهروندی مدرن آموزش می‌داد.

مصدق و اخلاق‌گرایی در سیاست
محمد ترکمان

نگاه تاریخ‌نگار

درباره زنده‌یاد محمد مصدق و ابعاد گوناگون کنش‌های او از جمله دفاع از استقلال میهن، جانبداری از مردم، مبارزه برای آزادی، مخالفت با استعمار و استبداد، فعالیت‌های او در دوران نمایندگی در مجالس پنجم، ششم، چهاردهم و شانزدهم، دوران نخست‌وزیری، ملی شدن صنعت نفت و مواضع او در سیاست خارجی، صحبت بسیار شده است و لازم دانستم بیشتر در زمینه فضائل اخلاقی او با توجه به نیاز امروزه صحبتی داشته باشم.

مرحوم هدی صابر، در فیلمی که از زنده‌یاد مصدق ساخت به اخلاقیات او بیشتر پرداخت. او به احمدآباد رفت و با کسانی که در آنجا مصدق را درک کرده بودند صحبت کرد و گوشه‌هایی از اخلاقیات دکتر مصدق در آن فیلم به نمایش درآمد و امیداورم هموطنان ما آن فیلم را ببینند و به وجود چنین هموطنی افتخار کنند.

در ابتدای سخن اشاره‌ای به مقاله مرحوم دکتر مصطفی رحیمی با عنوان دکتر صدیقی و اخلاق سیاسی که در یادنامه مرحوم استاد دکتر صدیقی در سال ۷۲ به چاپ رسید، اشاره‌ای خواهم داشت. مرحوم رحیمی در آنجا می‌نویسد: «دکتر صدیقی نزدیک‌ترین یار مصدق هم رفت. شاید بحث درباره شخصیت دکتر صدیقی و مخصوصاً سخن از اخلاقیات مهمترین مسئله باشد، زیرا اولاً اخلاق مسئله گمشده عزیز بشر در شرق و غرب و از جمله ایران است و ثانیاً، آنکه اخلاقی درست ندارد موجودی توخالی است، شاید در جایی به کار آید، اما ستون اجتماع نمی‌تواند باشد.

متجدد در اخلاق معنی می‌یابد و در آزادی و در فرهنگ.» مرحوم رحیمی پس از اشاره‌ای کوتاه به سرنوشت عشقی، مدرس و ملک‌الشعرای بهار درباره مصدق و پس از شهریور ۲۰ می‌نویسد: «پرده‌ها که کنار رفت معلوم شد یک نفر مانده است که نه دوستی بیگانه در دل دارد و نه در مکتب طمع شاه کارآموزی کرده است و نه گذشت روزگاران نانجیب، ستون‌های اخلاق و حیثیت او را سست کرده است.

تاکنون مفاد این مکتب تشریح نشده، کاری که باید بشود.» و واقعاً لازم است درباره اخلاقیات دکتر مصدق که از ملی کردن صنعت نفت بسیار مهم‌تر است کار انجام شود. مصدق افرادی همچون دکتر صدیقی، بنیانگذار علم جامعه‌شناسی در ایران و شخصیت‌هایی مانند شیخ عبدالعلی لطفی، وزیر دادگستری، مرحوم نریمان، آیت‌الله طالقانی، علامه دهخدا که نیازی به نام بردن از آن‌ها نیست. تمام این‌ها انسان‌های اخلاقی بودند که برگرد او جمع شده بودند.

درباره رابطه دکتر مصدق با افراد و خانواده و دوستان و فروتنی او کتاب‌هایی وجود دارد، از جمله کتاب مرحوم دکتر غلامحسین مصدق «در کنار پدرم». کتاب خانم شیرین سمیعی، عروس مرحوم مصدق نیز وجود دارد و به گوشه‌ای از آن اشاره می‌کند. او در کتاب خود می‌نویسد: «وقتی عروس خانواده مصدق شدم، دوست داشتم دکتر مصدق را ببینم. (دورانی است که دکتر مصدق در احمدآباد در حصر به سر می‌برد) به احمدآباد رفتم. شب دیر خوابیدم و صبح دیر برخاستم. شخصی که آنجا بود به من گفت آقا ساعت‌ها است منتظر شماست.» گفت دکتر مصدق ساعت‌ها منتظر بود تا من بروم و با من صبحانه را بخورند.

از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شروع می‌کنم، او تنها والی‌ای بود که به دلیل استواری اخلاقی در مقابل کودتا که دانست ملت ایران و مردم منطقه برای آن کودتا چه قیمت گزافی باید بپردازند، آن را به رسمیت نشناخت. تلگراف‌هایی به او شده بود که سیدضیاء نخست‌وزیر شده بود و مصدق آن را نشر نداد و گفت اگر می‌خواهید منتشر شود از طریق تلگرافخانه این کار را انجام دهید و صدماتی هم دید.

مرحوم صولت‌الدوله قشقایی با او مکاتبه می‌کند که من چه کنم و مصدق می‌نویسد: «از جمله سیاست فارس تابع سیاست ایران و سیاست ایران مطیع جماعتی از اهل دنیا است (اشاره به بریتانیا)، ولی سیاست ارادتمند مطیع وجدان خود است.» با توجه به اینکه احکامی که از سوی وجدان صادر می‌شود احکام اخلاقی است، مصدق می‌گوید: «به‌رغم همه مشکلاتی که من را تهدید می‌کند من براساس وجدان خودم عمل خواهم کرد.»

در دوران پس از کودتا، دوران وزارت مالیه و بعد والی‌گری آذربایجان و بعد وزارت خارجه می‌بینیم که، چون مصدق عنصر اصلاح‌طلبی است و از منافع ملی صیانت می‌کند، عمر کاری بسیار کوتاهی داشت و او را از عرصه خارج می‌کنند و کابینه قوام‌السطنه به دلیل وجود دکتر مصدق سقوط می‌کند. هرچند که هیچگاه بهانه‌ای نیاورد که، چون رضاخان همه‌کاره دولت‌ها است، من مشارکت نخواهم کرد.

خیر! تا جایی که می‌توانست از فرصت‌ها استفاده می‌کرد. یکی از مواقعی که اوج اخلاق‌گرایی دکتر مصدق را نشان می‌دهد، جلسه ۹ آبان ۱۳۰۴ است که قرار است قاجاریه خلع و به رضاخان سپرده شود تا در مجلس مؤسسان فرمایشی او به سلطنت برسد. مرحوم مصدق به دیدن مستوفی‌الممالک می‌رود که به ریاست انتخاب شده بود ولیکن ترس حاکم بود و از او می‌خواهد در مجلس حاضر شود. مستوفی می‌گوید استعفا دادم و مصدق خطاب به او ذکر می‌کند که رجال کشور چه موقع می‌توانند به کشور کمک کنند؟ باید در آن مواقع حضور داشته باشند.

به سرباز، یا نظامی سال‌ها حقوق می‌دهند که در مرز حضور داشته باشد و اگر دشمن حمله کرد آن حمله را دفع کند. امروز ما باید در مجلس حاضر باشیم. دکتر مصدق در آن جلسه با این عمل مخالفت می‌کند و بعد‌ها بار‌ها می‌گوید این کار خلاف قانون اساسی است. در مجلس ششم که باید مراسم تحلیف انجام می‌شد، تنها نماینده‌ای که به رضاخان قسم نخورد، زنده‌یاد مصدق بود و مدتی در مجلس حضور پیدا نکرد، اما پس از چند جلسه معروف است که شمایل پیامبر را به مجلس برد و وقتی می‌خواست قسم بخورد گفت و این است پادشاه ایران و اسلام.

من به پیامبر قسم می‌خورم که به این میهن خیانت نکنم. یکی از نطق‌های مهم او در مجلس ششم که می‌تواند نشانگر این ویژگی بارز او باشد، در مخالفت با محمدعلی فروغی و وثوق‌الدوله در کابینه مستوفی‌الممالک در شهریور ۱۳۰۵ است. او اهل افشاگری نبود و قبلاً با مستوفی صحبت کرده بود که اگر بخواهید این‌ها را در کابینه راه بدهید، اعتراض خواهم کرد و مستوفی از او خواسته بود که وارد این موضوع نشود و مرحوم مصدق گفته بود به شرطی که شما قول بدهید برخلاف مصالح مملکت عمل نکنید. در آن جلسه فروغی حاضر نبود و گفتند بگذارید ایشان پیام دهند و مصدق در آنجا جمله‌ای طلایی را گفت: «اخلاق حافظ نظام اجتماعی است.

چنانکه جاذبه حافظ نظام عالم است. خاتم انبیا نتیجه منحصر بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق می‌شمارند. وقتی بزرگترین بعثت نتیجه‌اش تکریم اخلاق کریمه باشد، البته حاکی است کلیه هادیان دنیا ثمره وجدانی منحصرشان همین بوده است.» از اینجا با وثوق‌الدوله برخورد می‌کند و می‌گوید: «وثوق‌الدوله در قرارداد ۱۹۱۹ اخلاق اجتماعی را ویران کرد و این از خود قرارداد خطرناک‌تر بود.» او از این موضع برخورد می‌کند که وثوق‌الدوله و کسانی که همچون او مشی می‌کنند اخلاق اجتماعی و سرمایه اجتماعی را نابود می‌کنند و وقتی این سرمایه آسیب دید، ترمیم آن مشکل است.

کارنامه درخشان او در مجلس چهاردهم هم در همین راستاست. یکی از جلوه‌های اخلاقی دکتر مصدق در مجلس چهاردهم این بود که نقش سیدضیاء و رضاخان و بریتانیا را در کودتا برملا کرد. ماجرا ماجرای دستگیری سیدضیاء بود.

در زمان قوام‌السلطنه سیدضیاء دستگیر شد و مرحوم مصدق با وجود مخالفت‌اش با مشی و شیوه سیدضیاء اعتراض کرد و موافق نبود کاری غیرقانونی انجام شود و نامه‌ای به قوام نوشت: «از نظر حفظ اصول و احترام به قانون، مقتضی است به توقیف غیرقانونی و یا تصمیم به تغییر سیره ضیاالدین و تمام اشخاصی که بدون ذکر علت تبعید و یا زندانی شده‌اند، خاتمه داده شود.» بعد از مخالفت با انتخابات فرمایشی در دوره پانزدهم قوام‌السلطنه، بر مبنای همین مشی اخلاقی مصدق مخالف بود که قوام‌السلطنه یک مجلس فرمایشی با یک حزب فرمایشی به نام حزب دموکرات، افرادی را از این حزب به مجلس پانزدهم آورد.

در اوایل مجلس شانزدهم نیز که عده‌ای از رهبران حزب توده دستگیر شده بودند، نامه‌ای به مرحوم مصدق نوشتند و او در جواب گفت: «دور کردن محبوسین از اقامتگاه بدون اینکه محکوم به این مجازات شده باشند، با قانون وفق نمی‌دهد.» مرحوم نصرت‎الله خازنی تعریف کرده است: «چون ما منتخب رزم‌آرا بودیم، وقتی دکتر مصدق آمد فکر کردیم ما را نخواهد پذیرفت و تعلل کردیم که به حضور ایشان برسیم و تبریک بگوییم.

بعد از مدتی که رفتیم او گفت: چرا دیر به بنده افتخار دادید که زیارت‌تان کنم؟ و گفتیم: به دلیل اینکه توسط رزم‌آرا انتخاب شدیم؛ و دکتر مصدق در پاسخ گفت: خدا رحمت کند رزم‌آرا را که انسان‌های شریفی مانند شما را برای همکاری انتخاب کرد.» برخی به این نکته توجه نکردند که هدف مصدق از ملی شدن صنعت نفت آیا این بود که ارقام بیشتری نصیب ایران شود یا مورد دیگری هم دخیل بود؟ بله، این موضوع نیز بود، اما خود او می‌گوید: «به ملی شدن صنعت نفت و جنبه اخلاقی آن بیش از جنبه اقتصادی آن معتقدم.»

چراکه معتقد بود شرکت نفت و سلطه بیگانه تمام شئون ایران، اخلاقیات و نهاد‌های مدنی ایران را که در طی قرن‌ها برپا بودند، منهدم کرده و دیکتاتوری را بر کشور حاکم کرده و حقوق مردم ضایع شده است. در جایی کسی گفته بود اگر مصدق با شاه تفاهم کرده بود شاید کار به اینجا نمی‌رسید.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین