این پرونده دوم آبان سال ۸۹ در دادسرای جنایی تهران گشوده شد. آن روز گزارش قتل زنی به تیم جنایی پایتخت اعلام شد. این زن حدودا ۵۰ ساله بود و به تنهایی زندگی می کرد. بررسیها نشان میداد که فرزندان وی در ژاپن زندگی میکردند و این زن هر ازگاهی به دیدن فرزندانش می رفت.
جسد او توسط همسایهها که چند روز از او خبر بودند، پیدا شده بود و بررسیها نشان می داد که بر اثر اصابت ضربه شمعدانی به سرش، جان باخته و حدود ۵ روز از مرگش می گذرد. از سوی دیگر مشخص شد که این زن ثروتمند حدود ۴۰۰ میلیون تومان پول و ۷ کیلو طلا در خانه داشته که همه آنها به سرقت رفته بود. علاوه بر این، وسایل قیمتی خانه مقتول هم دزدیده شده بود و این نشان می داد جنایت از سوی یک آشنا و با انگیزه سرقت رخ داده است.
در این شرایط ماموران تحقیقات خود را بر روی آشنایان مقتول متمرکز کردند تا اینکه به مردی به نام سروش مشکوک شدند. وی چند ماهی می شد که کارهای مقتول را انجام می داد و آخرین فردی که به خانه زن ثروتمند رفته بود، کسی جز سروش نبود. به این ترتیب وی دستگیر شد و وقتی ماموران بخشی از طلاهای مقتول را در خانه اش کشف کردند، او چاره ای جز اقرار به جنایت ندید. سروش گفت: من راننده خانم بودم و کارهای شخصی اش را انجام می دادم. یک روز که به همراه همسرم به خانه اش رفته بودم، برق طلاهایش وسوسه ام کرد تا نقشه سرقت بکشم. وی افزود: شرایط مالی ام اصلا خوب نبود و تصمیم گرفتم نقشه ام را عملی کنم. اما چون مقتول مرا می شناخت باید جانش را می گرفتم. آن روز مقداری مواد بیهوشی در چای خانم حل کردم که او پس از نوشیدن آن، دچار سرگیجه شد. سپس با شمعدانی به سرش زدم و بعد پول و طلاها را به سرقت بردم.
این مرد پس از محاکمه در دادگاه به قصاص محکوم شد و همسرش به ۱۵ سال زندان. مرد زندانی یکبار پای چوبه دار رفت اما مهلت گرفت. قرار بود به زودی برای بار دوم پای چوبه دار برود که با تلاش تیم صلح و سازش دادسرای جنایی تهران از مرگ نجات یافت تا بخشی از پول دیه وی، خرج بچه های بیسرپرست شود.