به ایران که برگشتم منشیهایی که برای من گذاشته بودند همه از حراست بودند؛ میخواستند مرا زیر نظر داشته باشند! روزی یکی از منشیهای من که بچه خوبی هم هست، گفت: «تشریف نمیبرید نماز جماعت؟ به مصلحت است که بروید.» گفتم: اتفاقا، چون به مصلحت است نمیروم و در اتاق خودم نماز میخوانم.این نگرشهای من است و نمیگویم قطعا درست است چرا که ممکن است کاملا هم نادرست باشند.