در دنیای مدرن امروزی تخصصها به شکل حرفهای در همه جا دنبال میشوند، در عرصه فرهنگ، ورزش، هنر، سیاست، اقتصاد و تمام جنبههای اجتماعی زندگی بشر مدرن این قانون وجود دارد و در هر تخصص و شغلی اصولی ثابت هست که باید رعایت شود. یکی از همین اصول ثابت حفظ و زنده نگه داشتن سنتهای دیرینه است. روشهایی که پدران و گذشتگان ما بدون داشتن تحصیلات آکادمیک و از روی تجربه به درستی و صحت آن رسیده بودند و به شکل سنتی سینه به سینه منتقل و به دست ما رسیده است.
در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته حفظ سنتهای درست قدیمی جایگاهی رفیع دارد و میبینیم که دولتها بودجههای کلانی برای زنده نگه داشتن این باورها هزینه میکنند. البته که منظور از سنتهای قدیمی، آنهایی است که کاملاً درست است. میگویند تجربه مادر علم است و در اینجا بحث ما خرافات یا لاطائلات نیست که به اسم سنت حکمرانی کنند. اما در کشورهای در حال پیشرفت، چون هنوز تفکیکی میان باورهای درست قدیمی و آن بخش خرافه و نادرست وجود ندارد، به شکلی نامنصفانه تمام سنتهای قدیمی قربانی مدرنیته میشوند. به این ترتیب ما خودمان به دست خود خود را از داشتن اهرمهای قدرتمندی محروم میکنیم.
اتفاقی که در همین ایام نوروز در فوتبال ایران افتاد بهترین مثال برای این ادعاست. در فوتبالی که به سمت حرفهای شدن قدم برمیدارد و خیلی از روابط کهن و کلاسیک فوتبال آماتوری به بهانه این حرفهای شدن قربانی شدهاند، میبینیم که چطور هنوز میشود از همان سنتهای قدیمی استفاده کرد. به این حرفهای خرید تازه پرسپولیس در تعطیلات نیم فصل نگاه کنید؛ "آقای درویش از آقای پروین درخواست کردند برای تخفیف برای گرفتن رضایت نامهام با مدیران باشگاه مس رفسنجان صحبت کنند که با تماس آقای پروین حدود ۵ میلیارد برای گرفتن رضایت نامه به باشگاه پرسپولیس تخفیف دادند. "
محمد خدابندلو هافبکی بود که با درخشش در پیکان مورد توجه پرسپولیس قرار گرفت. او با سابقه حضور در تیمهای ملی رده پایه و تجربه دعوت به تیم ملی بزرگسالان، با توجه به سن کم مهرهای بود که میتوانست تا یک دهه کمربند میانی پرسپولیس را محکم کند. اصرار پرسپولیسیها در آن مقطع به بنبست خورد و خدابنده لو راهی گل گهر سیرجان شد. انتخابی که به زعم خیلی کارشناسان به ضرر این پدیده جوان بود و دیدیم که او در ابتدای این فصل راهش را به مس رفسنجان کج کرد و البته که او هم مثل هر جوانی حق تجربه کردن داشت و خیلی زود متوجه شد که در انتخاب اشتباه کرده است.
در نقل و انتقالات زمستانی خدابنده لو یکی از اهداف اصلی پرسپولیس بود چرا که میلاد سرلک باید برای خدمت سربازی به ملوان میرفت. در آن مقطع رفسنجانیها تمایلی به از دست دادن پدیده خود نداشتند و رقمی برای رضایتنامه او درخواست کردند که با توجه به مشکلات مالی پرسپولیس قابل پرداخت برای درویش نبود. نزدیک بود این بار هم خدابنده لو نتواند به آرزوی همیشگیاش یعنی پوشیدن پیراهن پرسپولیس برسد و کیست که نداند در فوتبال اگر دل بازیکن با تیمی نباشد نه به خودش کمک میکند و نه به آن تیم! ماندن خدابنده لو در رفسنجان به نفع او و تیم مس نبود و اگر قرار بود صرفا از جنبه حرفهای به فوتبال نگاه کنیم با آن مبلغ رضایتنامه این انتقال شدنی نبود.
اینجاست که یکی از آن سنتهای قدیمی فوتبال یعنی ریش سفیدگری و احترام به بزرگتر به کمک پرسپولیس و بازیکن آمد. رضا درویش از طرف هواداران در تمام این فصل تحت فشار بود که نمیتواند بازیکنان مد نظر کادرفنی را جذب کند. او مشکل مالی داشت و نمیتوانست آن رقم را کامل بپردازد. برای خود خدابنده لو هم ماندن در رفسنجان اولویت فوتبالش نبود و اگر این اتفاق نمیافتاد، چه بسا روند پیشرفت او متوقف میشد. مثالی که در این فوتبال زیاد داشتهایم و ببینید که کمک یک پیشکسوت بدون داشتن هیچ سمت رسمی چطور میتواند این قدر به کار آید.
عملکرد علی پروین در این ماجرا باید سرلوحه سایر پیشکسوتان ما هم باشد. آنها که عمری را در یک تیم گذراندهاند و حالا هیچ سمتی در آن تیم ندارند و به بهانه فوتبال حرفهای خود را از تمام مسائل تیم کنار میکشند. کاری به این نداریم که پروین از سر رفاقت با درویش این کار را کرده یا به خاطر علاقهاش به پرسپولیس، مهم این است که او به ماجرا ورود کرده و تلاشش هم نتیجه داده است.
پیشکسوتان سایر تیمها هم میتوانند در بزنگاههای این چنینی از اعتبار خود برای تیم خود هزینه کنند و البته که مدیران و مربیان فعلی این تیمها نیز باید احترام، قدر و جایگاه این پیشکسوتان را بدانند و خود فوتبال هم خیلی بیش از اینها از پتانسیل بزرگانش میتواند استفاده کند، یعنی در اوج حرفهایگری لقب بگیرند.