آفتابنیوز : آفتاب: پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط حضرت امام سلامالله علیه، عراقیها سیاست تهاجمی خود را در روزهای پایانی جنگ برای فتح خاک و اسارت نیروهای ایرانی، متمرکز کرده بودند تا بتوانند از این دو اهرم قوی در مذاکرات صلح با ایران به نفع خود استفاده کنند.
از این رو بیش از سه مرتبه متوالی برای اشغال مجدد خرمشهر از محورهای متعدد، اقدام کردند که البته با درایت فرماندهان جنگ و مقاومت رزمندگان غیور، هر بار ناکامتر از گذشته به مواضع خودشان باز گشتند.
ما زمانی از آخرین پاتک عراقیها برای اشغال مجدد خرمشهر، مطلع شدیم که در محاصره تانکهای عراقی قرار گرفته بودیم و تنها یک راه فرار داشتیم. یکی از مسئولان مخابرات لشکر، سراسیمه وارد سنگر ما شد و دستور تاکتیکی و حساب شده فرمانده لشکر، سردار عزیز حاج قاسم سلیمانی برای عقب نشینی را به بچهها اعلام کرد تا عراقیها نتوانند به هدف خود یعنی اسارت نیروهای سپاهی و بسیجی، دست یابند.
خوب به خاطر دارم وقتی که این برادر عزیز پاسدار که بر اثر خستگی مفرط، رمقی برایش باقی نمانده بود وارد سنگر شد، دستی به پیشانیاش کشید و عرقهای سر و صورتش را در آن گرمای 53 درجه و طاقت فرسای شلمچه پاک کرد و در حالی که ما را وادار به عجله در عقب نشینی میکرد دستانش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا شکر، از لطفی که در حق نظام، امام و انقلاب کردی، خدایا ممنونم».
این دعا در آن شرایط ما را اندکی متعجب کرد، وقتی علت را جویا شدیم در حالی که استرس تمام وجودش را گرفته بود گفت: «اگر هلیکوپتر، 5 دقیقه دیرتر در قرارگاه امام علی (ع) (500 متری مقری که ما در آن مستقر بودیم) به زمین نشسته بود، عراقیها آقای هاشمی رفسنجانی را اسیر کرده بودند».
باورمان نمیشد! هاشمی؟! خط مقدم نبرد؟! حلقه محاصره عراقیها؟! به راستی اگر او اسیر میشد سرنوشت جنگ، قطع نامه و مهمتر از همه دل امام و مردم چه میشد؟!....
اینک 21 سال از این ماجرا گذشته است؛ اما هرگز ندیدم و نشنیدم که هاشمی عزیز، او که امام در حقش فرمود: «هاشمی زنده است تا نهضت زنده است» لب بگشاید و سخنی هر چند اندک از این حس مسئولیت شناسیاش در روزهای سخت جنگ، که باور داشت به جای حضور در تهران و اهواز باید در کنار رزمندگان باشد و از نزدیک صحنه نبرد را هدایت و مدیریت کند، بر زبان جاری سازد، از حضورش در کنار رزمندگان بگوید و از یک قدمیاش تا مرز اسارت.
اگر چه سالها از جنگ گذشته است اما من این خاطره را درست زمانی به خاطر آوردم که در شامگاه 13 خرداد آقای احمدینژاد در کمال ناباوری همه دوستداران نظام و انقلاب، شمشیر تیز تهمت را از غلاف قدرت درآورد و در مقابل میلیونها بیننده بر پیکر هاشمی و ناطق که نه! بلکه بر آبروی نظام و انقلاب وارد کرد. اگر چه گفتن این سخن سخت است و تلخ؛ اما باور بفرمایید آنچه که احمدینژاد با آن بیان عوام پسندش بر زبان جاری ساخت، نتیجهای جز القاء شک و شبهه در دل مردم نسبت به سلامت نظام و ارکان آن نداشت.
متهم ساختن هاشمی به فساد و اشرافیگری که در مسند ریاست مجلس خبرگان رهبری است و از قضا دو سال قبل برای شرکت در انتخابات خبرگان توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت شد، در واقع متهم ساختن فقهای شورای نگهبان به خیانت در حق نظام و ملت به دلیل تأیید یک بیصلاحیت؟! برای مهمترین مسئولیت نهادی، یعنی مجلس خبرگان که وظیفه تعیین رهبر و نظارت بر عملکرد دستگاه رهبری را دارد میباشد.
متهم ساختن هاشمی به فساد و اشرافیگری به عنوان رئیس مجمع تشخیص و امام جمعه موقت تهران که عدالت، شرط اصلی و حتمی آن میباشد و این دو مسئولیت با حکم مستقیم رهبر معظم انقلاب به ایشان سپرده شده است؛ در واقع متهم ساختن رهبر معظم انقلاب است که خدای ناخواسته در انتخابهای خود ....
متهم ساختن ناطق نوری که قریب 20 سال مسئول دفتر بازرسی ویژه دفتر رهبر معظم انقلاب است، در واقع زیر سؤال بردن تمام تصمیمات و موضع گیریهای رهبر انقلاب میباشد که با پشتوانه گزارشات دفتر بازرسی ویژه، صورت میپذیرفته است.
اگر چه ملت ما هوشیار است و به خوبی درک کرده که این حرفهای احمدینژاد فقط تبلیغات انتخاباتی است البته تبلیغاتی که ثمره آن را قبل از احمدینژاد، دشمنان نظام و انقلاب چیدهاند.
اما سؤال این جاست که اگر احمدینژاد صداقت داشت چرا در طول چهار سال ریاست جمهوریاش به وعده خود برای رو کردن دست مفسدان اقتصادی عمل نکرد؟!
حداقل قبل از انتخابات مجلس خبرگان رهبری این حرفها را میزد و اسناد بهزعم خود فساد هاشمی را در اختیار قوه قضائیه و شورای نگهبان میداد تا هاشمی نتواند به این نهاد مهم راه یابد و توسط شورای نگهبان که دبیر آن از حامیان جدی احمدینژاد است رد صلاحیت شود.
ما از احمدینژاد توقعی بیش ازاین نداشته و نداریم. اما در این مقال، روی سخن با جناب هاشمی است که در مقاطع مختلف ثابت کرده وفادارترین یار امام و رهبری به نظام و انقلاب است.
جناب آقای هاشمی؛از آن روز که خوف اسارت شما به دست مزدوران بعثی دل ما را متلاطم کرد 21 سال میگذرد، من آن روز 17 ساله بودم و امروز 38 سالهام اما باور بفرمایید زمانی که تهمتهای احمدینژاد از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد، صد برابر آن روز مضطرب شدم نه به این خاطر که شما را متهم میکند بلکه بدین جهت که نظام مقدسی را که خون هزاران انسان آزاده در پای درخت تنومندش ریخته شد متهم به ضعف و ناکارآمدی کرد و به گونهای پاتک زد که اسرائیلیها و آمریکاییها نمیتوانستند این گونه نظام را تخریب کنند و دل مردم ما را بلرزانند.
آقای هاشمی؛ من و هزاران رزمنده و ایثارگر دیگر نه با شما و نه با هیچ مسئول دیگری، پیمان اخوت نبستهایم. اگر در پرونده شما خدای ناخواسته فساد اقتصادی باشد قوه قضائیه که مجری عدالت است وظیفه دارد رسیدگی نماید و اگر خلاف کردهاید حقتان را باید کف دستتان بگذارد.
اما باور بفرمایید احساس میکنم که یک بار دیگر به واسطه بیان برخی حرفهای نسنجیده با یک پاتک تمام عیار از ناحیه دشمنان نظام روبرو شدهایم و راستش را بخواهید در محاصره قرار گرفتهایم و در این معرکه سخت اگر شما سکوت کنید، دشمن حلقه القائات و حلقه محاصره خود را تنگتر میکند.
آقای هاشمی؛ اگر سکوت کنید این القائات در دل مردم اثر میگذارد. آقای هاشمی سکوت شما یعنی تن دادن به اسارت و اگر شما نگویید ما خوب میدانیم که تبعات این اسارت برای نظام و انقلاب چیست.
آقای هاشمی، راه فرار از این محاصره و خلاصی از اسارت یک کلام است بیان واقعیات. به نظرم میآید یک بار دیگر هلی کوپتری در قرارگاه شما به زمین نشسته است تا شما را از این معرکه و حلقه محاصره نجات دهد و این هلیکوپتر چیزی نیست مگر دعای امام بزرگ و دلهای مضطرب همه دوستداران نظام و انقلاب که این روزها برای حفظ نظام و انقلاب از توطئه بدخواهان، دست به دعا برداشتهاند.
ما برایتان دعا میکنیم. پس شما هم همت کنید و سکوت را بشکنید.
*مدیر مسئول هفته نامه عصرظهور