داشتن اندام متناسب حتی شده برای یک بار در طول زندگی دغدغه هر انسانی بوده است اما «اندام متناسب» بر چه اساسی تعریف میشود؟ آیا این دغدغه بر اساس یک نیاز درونی شکل گرفته است یا عوامل بیرونی در القای آن نقش داشتهاند؟ اصلا چه معیاری تعیین کننده یک اندام متناسب است؟
درباره اینکه دقیقا از چه زمانی رژیم گرفتن برای رسیدن به تناسب اندام برای بشر مهم شده است، اطلاعات دقیقی وجود ندارد. هرچند به نظر میرسد پایبندی به اصول تغذیهای درست، پیشینه دور و درازی داشته باشد اما مفهومی تحت عنوان رژیم غذایی (عموما برای لاغری) از حدود یک قرن گذشته شکل گرفته است. مفهومی بیگانه با فرهنگ ما که رفته رفته از اوایل دوره پهلوی جای خود را ابتدا در زندگی افراد متمول (به دلیل آنکه دسترسی بیشتری به اخبار، مجلات و تحولات روز داشتند) و به مرور در زندگی افراد معمولیتر باز کرد؛ به شکلی که اگر به سِری عکسهای باقیمانده از مردم در عهد قاجار و سپس پهلوی نگاه کنید، تقاوت اندامی افراد را به وضوح متوجه خواهید شد. بدنهای چاق و فربهای که ظرف چند سال و احتمالا تحت تاثیر دیدن تصاویر بازیگران و خوانندگانِ فرنگی به یکباره لاغر و تَرکهای شدهاند!
در واقع با یک خطای شناختی، پیش از آنکه تناسب اندام برای افراد مهم باشد، صرفا لاغری برایشان در اولویت قرار گرفت و از همین نقطه بود که حتی «لاغر بودن» به یک ارزش تبدیل شد. ارزشی که عدهای برای انطباق خود با آن، تحت فشارهای زیادی قرار گرفتند.
اهمیت لاغر بودن و جامعهای که لاغرها را بیشتر دوست داشت، محدود به همان زمان نماند و رفتهرفته بیشتر به چشم آمد تا جایی که اگر کسی اضافه وزن داشت مورد تمسخر قرار میگرفت، تنوع لباس در مدلها و رنگهای مختلف برایش وجود نداشت، به خاطر اندام درشتاش اگر در تاکسی و اتوبوس به کسی میخورد همه او را چپ چپ نگاه میکردند، از دیگران میشنید «چرا رژیم نمیگیری؟»، انگ پرخوری به او میزدند و... همه اتفاقاتی که گاهی حتی میتوانست فرد را تا مرز انزوای کامل پیش ببرد.
هرچند مشکلات برای افرادی که اضافه وزن داشتند محدود به یک جنس خاص نبود اما در این بین فشار بر روی زنان و دختران بیش از مردان بود. گویی لاغر بودن یک وظیفه ذاتی برای یک دختر است که اگر به آن دست نیابد یک جای کار میلنگد! در چنین شرایطی البته در نقطه مقابل جملاتی مانند «اعتبارِ مرد به شِکمشه» و... تا حدی به تلطیف نگاه افراد به چاقیِ مردان منجر میشد. چیزی که زنان از آن محروم بودند!
در واقع دخترانی که از کودکی «عروسک باربی»، سوگولی اسباببازیهایشان بود حالا در شرایطی قرار داشتند که لازم بود برای رسیدن به اندامِ ایدهآلی که جامعه تعریف کرده بود، با یک عروسک به رقابت بپردازند. تعریفی که در آن فرقی نمیکرد خود فرد چه حسی نسبت به بدنش دارد؛ حتی اگر در صلح کامل با خود و شرایطش بود، باز هم مجبور میشد مطابق با چیزی که یک عرف و فرهنگ غلط است رفتار کند.
با وجود اینکه طی سالهای اخیر سعی شده تا این تعریف غلط با در نظر گرفتن روزهایی مانند «روزجهانی بدون رژیم» یا «روز جهانی هرچی دوست داری بخور» یا استفاده از مدلهای سایزِ بزرگ برای تبلیغ در صنعت مد و لباس و... تا حدی اصلاح و تعدیل شود اما هنوز هم نمیتوان انکار کرد که انعکاسِ باور قدیمیِ نکوهش چاقی در پسِ ذهن افراد زیادی وجود دارد. باوری که باعث میشود در نگاه نخست به یک فردِ چاق، بیش از آنکه به مهارت، آگاهی، شخصیت و... در او توجه کنیم، بدن و جثهاش برایمان جلبِ توجه کند.
البته این توجه به ظاهر تنها محدود به افراد چاق نیست؛ احتمالا اکثر ما در بازهای از زندگی اضافه وزن داشتن را تجربه کردهایم؛ موضوعی که مدتی ذهنمان را به حدی درگیر کرده که یا به دنبال یک رژیم غذایی لاغری اصولی گشتهایم و یا تصمیم گرفتیم مدتی کمتر غذا بخوریم اما آیا این روشهای لاغری حتما برای یک فرد با اضافه وزن بالا هم تاثیر گذار است؟
غذا خوردن یکی از لذتهای زندگی است؛ لذتی که احتمالا فردی با داشتن اضافه وزن که شاید حتی دلیل آن ربطی به غذا خوردن نداشته باشد یا خود را به شکل غیراصولی از آن محروم میکند یا خودش را موظف میداند حتما کالری هرچیزی که میخورد را بشمرد و اگر از کالری مجاز روزانه گذر کند دچار عذاب وجدان شود؛ احساسی که احتمالا از باور غلط «آدمای چاق زیاد غذا میخورن» نشات میگیرد.
در نهایت باید بدانیم کسی که اضافه وزن دارد قطعا زمانی که جلوی آینه میرود یا وقتی که روی ترازو میایستند متوجه این موضوع میشود؛ بنابراین یادآوری چاق بودنش در هر دیدار وظیفه ما نیست. او هم میداند که اضافه وزن میتواند به سلامتیاش آسیب بزند، لباس مناسب پیدا نکند، محدودیتهایی در زندگی روزانه داشته باشد و ... اما باید فکر کنیم یا هنوز موفق نشده وزن کم کند و یا اگر تصمیمی برای لاغر شدن نگرفته است، یک دلیل ساده دارد: حتما بدنش را همین شکلی که هست دوست دارد! به همین سادگی.