نتیجه این اتفاق، ظهور جریانی تازه در سیاست ایران است. جریانی که حالا نمایندگانی هم در مجلس دارد و از پیوستگی بیشتر با دولت برخوردار است. این جریان با چرخشی از پایین توانست بر پدرخواندههای خود در بالا غلبه و در نهایت خود را به آنها تحمیل کند. همچنان که محمود احمدینژاد در 84 همین کار را کرد. در نهایت هم این جریان دو شکاف عمده را فعال میکند؛ شکاف دولت–ملت و شکاف دولت با سایر دستگاهها.
نفر اول آرای مرحله دوم انتخابات تهران، بیژن نوباوه از پایداری بود که در دو لیست امنا (شریان) و لیست مصاف حضور داشت، اما در لیست قالیباف (شانا) حضور نداشت. همین مسئله نشان میدهد این دوره هم هواداران جریان اصولگرایی به لیست اصلی اصولگرایان اعتماد نکردند.
آرای نوباوه در این دوره نسبت به دور قبل رشد را نشان میدهد. او در مرحله اول 197 هزار رأی کسب کرده بود، اما این دور توانست 271 هزار رأی از آن خود کند. نفر دوم محمد سراج بود که باز در لیستها اشتراک داشت؛ او هم در لیست شانا قرار داشت و هم در لیست امنا.
عموم افرادی که به صورت اختصاصی در لیستها حضور داشتند، رأی نیاوردند. از لیست شانا، سعید آجورلو، حسن خجسته، علیاصغر پورمحمدی، حسین زادهبحرینی، فاطمه قاسمپور و رضوانی که به صورت اختصاصی در لیست قرار داشتند، رأی نیاوردند. اما افرادی مانند سلیمی، روحالامینی، صمصامی، محمودی که در لیستهای دیگر حضور داشتند توانستند وارد مجلس شوند.
وضعیت در لیستهای دیگر هم تقریبا به همین ترتیب بود با یک تفاوت عمده؛ اینکه سرلیست امنا شکست خورد و سرلیست مصاف پیروز شد. شکست سیدنظامالدین موسوی بهعنوان سرلیست امنا، پیام روشنی داشت به این مفهوم که اگر مصافیها در مرحله اول توانسته بودند جریان قالیباف را حذف کنند، در این مرحله به سراغ جریان دیگر رفتند و سرلیست امنا را حذف کردند.
حالا میتوان به روشنی گفت که دست برتری در دو رقابت مرحله اول و مرحله دوم انتخابات با لیست شریان بود. لیست جریانی که انتخاباتش را حمید رسایی اداره کرد و استارت اولیه حزبش با حضور مهرداد بذرپاش و قاضیزادههاشمی از اعضای دولت کلید خورد.
چرخش علیه رأس
احمدینژادیها شعارشان در سیاست این بود: «چپ، راست، کارگزار علیه خدمتگزار». به عبارت روشنتر، آنها تأیید میکردند که برخلاف خواست جریانهای سیاسی وقت، احمدینژاد خودش را به سیستم تحمیل کرد. درست مثل شرایط امروز. جریانی که تا دیروز برای اصولگرایان رأی جمع میکرد و پاجوش آنها به حساب میآمد، این بار علیه سران خود فعالیت کرد و خودش را و جای خودش را به هر شکلی بود در سیاست ایران باز کرد. غولی که اصولگرایان فکر میکردند همیشه در درون چراغ نگه خواهند داشت، حالا از کنترلشان خارج شده و اولین قربانی این خروج نیز همان پدرخواندهها بودند.
مختصات این جریان در سیاست ایران
جریانی که امروز سر برآورده، در مختصات مهمی ایستاده است. آنها بخشی از مجلس را گرفتند و برای تصاحب ریاست مجلس خیز برداشتند. از همین حالا هم تلاش میکنند راههای اعمال قدرت را برای تعیین ریاست مجلس مسدود کنند. همچنان که سعید محمد و حمید رسایی دراینباره نوشتند. رسایی دو روز قبل از انتخابات مرحله دوم ضمن بیان اینکه مردم خواهان تغییر ویترین و ریاست مجلس هستند، نوشت: «در این دوره، راه سوءاستفاده از این شایعات بیاساس و تأثیرگذاری روی ذهن نمایندگان نیز بسته شده و همانطور که بارها از سوی مقامات رسمی اعلام شده، تعیین این امور طبق سازوکارهای درون مجلس است و اساسا روش رهبر انقلاب یا دفتر ایشان، دخالت در این امور نیست».
این جریان در حوزه سیاست از مخالفان جریان اصلاحات، اعتدالگرایان و برجامیون و اصولگرایان شاناست. با جریان راست سنتی در حالت صلح به سر میبرد. در حوزه اجتماعی از مخالفان حضور زنان در ورزشگاه، مدافع مسدودسازی فضای مجازی و همچنین پوشش اجباری است. آنها مدعی هستند که جریانهای سیاسی به این دلیل که جرئت درگیرشدن با مردم را ندارند، آنها را عملی نمیکنند. جریانی «قدرتمحور» که برای راهاندازی دوباره یک «بحران خیابانی» تلاش میکند.
در حوزه روابط با نهادهای قدرت از پیوند با دولت برخوردارند، اما به خوبی میدانند که در مقابل خواستههای سیستم قرار دارند. از سوی دیگر با بخشی از نهادهای نظامی در پیوند و با بخش دیگری وارد تضاد شدند.
خروجی نهایی این جریان
با وجود پیوندهای عمیق این جریان با دولت، اما ظاهرا ابراهیم رئیسی همچنان در مقابل خواستههای آنها مقاومت میکند. این جریان در نهایت باعث شکاف عمیقتر رئیسی و اکثریت مردم از یک سو (با طرحهای مربوط به پوشش رسمی و فضای مجازی و محدودیتهای اجتماعی) میشود و از سوی دیگر باعث شکاف میان رئیسی و حاکمیت خواهد شد.
از همین رو در شش ماه آینده (دستکم تا پایان انتخابات ریاستجمهوری آمریکا) کاملا دست به عصا راه میروند. اما بهطور طبیعی پیشبینی میشود جریانی که علیه پدرخواندههای خود چرخید، سرانجام خودش را به دولت تحمیل کند. آنها تداوم دولت رئیسی (با یا بدون ابراهیم رئیسی) را برای چهار سال آینده میخواهند.